دفاع از آزادی بیان مردم یا حکومت؟

بعد از پخش سرال تلویزیونی “سرزمین کهن” از تلویزیون جمهوری اسلامی و تحقیر و توهین به مردم منتسب به بختیاری، بخشی از مردم شهرهای جنوب و مرکز ایران دست به اعتراض زدند. هزاران نفراز مردم منزجر از حکومت اسلامی که سالها است نان شب آنها به گرو گرفته شده، نمیتوانند هیچ جا آزادانه حرف دلشان را بزنند، از فقر و نداری و بیکاری و سرکوب جانشان به لب رسیده است. این بار در خیابانها در مقابل حکومت تا دندان مسلح اسلامی، رژه رفته و شعار دادند. یک خواست در این حرکت مطرح بود، ضرغامی استعفا بدهد و صدا و سیمای رژیم اسلامی از مردم معذرت خواهی کند.
هر کس که یک ذره درد و خشم از رژیم اسلامی و صدا و سیمای کثیف اش در دل داشت، خواهان پیشروی و پیروزی این حرکت و مالیدن پوزه ضرغامی و شرکا در این ماجرا بر خاک بود.
در میان هیاهو و گرد و خاک ناشی از حمله پاسداران و شکنجه گران اسلامی به جوانان، یکباره ما یک صدای دیگر ی را در تاریکی و ته تونل هم شنیدیم، صدای سوت پایان این اعتراضات از سوی تعدادی که خود را “چپ” مینامند. ما شاهد چهره های خشمگین تعدادی بودیم که رو بسوی مردم کرده و از آنها میخواستند که ضمن انتقاد از خود فورا به خانه هایشان بروند. زیرا از منظر آنها اعتراض مردم علیه تحقیر و توهین رسانه دولتی هم قومپرستی است و هم آزادی بیان و اینجا آزادی بیان صدا و سیما را زیر سوال میبرد.!؟
باور کنید به همین سادگی و به همین صراحت جیغ و دادها را شنیدم. این یک خواب و یا کابوس و یا شوخی و مزاح بیمزه با اعتراضات مردم علیه حکومت و صدا و سیمایش نیست. این بخشی از واقعیت تلخ و سرنوشت زاری است که این روزها در گوشه ای از صف اپوزیسیون آن هم سمت چپ آن شنیده میشود. به همان صراحتی که دوره ای این نوع چپ فرمان دفاع از میهن و شرکت در جنگ ایران و عراق را داد و حمایت از دولت خودی و علیه بیگانه به بهانه حفظ خاک و استقلال کشور توجیه میشد.
امروز وطن و استقلال کشور جایش را به آزادی بیان رسانه دولتی داده است.
امروز “دفاع از آزادی بیان” پرچمی است که این چپ به بهانه آن کل اعتراض مردم را قوم پرستی و اقدام رسانه دولتی را عین آزادی بیان قلمداد میکند. نوشتند و گفتند که درست است مردم مشکل دارند ولی در این مورد گول خورده اند و دارند آزادی بیان یک رسانه را نقض میکنند پس اعتراض مردم قوم پرستی و ارتجاعی است.!؟ کسی که دهها هزار نفر انسان معترض مدرن و مترقی این مناطق را به صرف اعتراض علیه یک رسانه دولتی به قوم خاصی منتسب میکند و آنها را قومپرست میداند، آگاهانه یا نا آگاهانه دارد همان سیاست تفرقه افکنانه دولت حاکم را باد میزند.
اولا مردم منتسب به بختیاری همانند بخشهای دیگر مردم ایران اولین بار نبود که از سوی یک رسانه معلوم الحال حکومت اسلامی و مهمترین رسانه این حکومت مورد تحقیر قرار میگرفتند.
دوما هیچ رسانه آزاد و مستقلی در کشور وجود ندارد که مردم ناراضی و یا منتقدان چنین برنامه هایی به نقد و بررسی مسایل مورد علاقه خود بپردازند.
ثالثا در این مورد مشخص نمونه هایی از توهین و تحقیر در رسانه ای دولتی منتشر شده است و بی پاسخ مانده است که با تلنبار شدن آنها بر روی هم، روزی به حد انفجار رسید و مردم به خیابان آمدند.

طبق گزارشات منتشر شده و با استناد به سریالهایی که از تلویزیونهای دولتی پخش شده اند بارها موضوع توهین و تحقیر مردم منتسب به بختیاری تکرار شده است و مردم امکانی برای بیان نظر و تفسیر خود نداشته و ندارند. بویژه با دیدن و شنیدن توهین و بیان تحقیر آمیز در سرالی “سر زمین کهن” بالاخره این مردم کاسه صبرشان لبریز شد و به خیابان آمدند.

اینجا دیگر مهم نیست که این مردم خود را بختیاری بدانند یا ندانند وقتیکه مخاطب این دیالوگ “بختیاریها” است عملا مردم آن مناطق خود را در معرض تحقیر و توهین میدانند. برای مثال وقتی که در این سرالک با تحقیر گفته میشود: “به چه چیز خودتان افتخار میکنید؟ به کدام اصل و نسب؟ “بختیاریها چگونه بختیاری شده اند و…” دیگر یک خانواده و فرد مشخص مورد خطاب نیست. بلکه مردم منتسب به بختیاری مورد خطاب و بی اصل و نسب معرفی میشوند.
گوشهای از دیالوگسرالب “سرزمین کهن” چنین است:
“به چه چیز خودتان افتخار میکنید؟ به کدام اصل و نسب؟ به سر پا گرفتن سگهای انگلیسی و کاسهلیسی کنسول انگلیس؟ میخواهید فردا سر کلاس برای بچهها قصه اینکه بختیاریها چطور بختیاری شدند را بگویم؟”
قبلا هم در سرال “سالهای مشروطه” بجز جریان اسلامی به رهبری شیخ فضلالله نوری بقیه نحله های فکری در مناطق مختلف، مورد حمله قرار گرفتهوامکانی برای مخالفین هم وجود نداشت و ندارد که تفسیر دیگری از آن وقایع را بیان کنند. اینبار هم داستان همان است در این سرالف همه اشتباه کرده، خیانت کرده و عامل این و آن دولت بوده اند بجز جریانات اسلامی. بنابر باید انتظار داشت که احساسات تحقیر شده و فروخفته مردم بالاخره یک روزی بروز علنی پیدا کند و فریاد بزنند تا شاید کسی صدایشان را بشنود.

اما افراد و جریاناتی که خود را چپ مینامند و به جای مقابله با رژیم اسلامی و دفاع از حرمت و حیثیت مردم به مقابله با اعتراض این مردم میپردازند، کمترین چیزی که باید به آنها گفت این است: دوستان سوراخ دعا را گم کرده اید. کسی که نقش دولت را در این تحقیر و توهین و تفرقه افکنی نادیده میگیرد و علیه مردم می ایستد باید به تفکر و سیاست او شک کرد. اشکال از مردم نیست. مردم این منطقه نه قوم بوده اند و نه خود را قوم تعریف میکنند. در ضمن حتی طبقات حاکم و دارای این منطقه در دوران قاجار و سلطنت و اکنون جمهوری اسلامی هم همیشه در حاکمیت و دولت نقش داشته و برخلاف مناطق دیگر هیچوقت احساس قومی نداشته و خود را در حاشیه ندیده اند. فقط کسانی که شناختشان از قومیگری و ناسیونالیسم و حتی مبارزه و کمونیسم و تاریخ و…. به جغرافیای کردستان محدود است میتوانند این مردم معترض را به قوم خاصی نسبت بدهند.

بنابر این اگر مشکلی هست، اشکال از محدودنگری و محلی گرایی چپی است که مردم معترض به سیاست رسانه دولتی را قومپرست مینامد. این نوع چپ نه تنها کمونیسم را نمایندگی نمیکند حتی سیاست مدرن بورژوایی قرن حاضر در غرب را هم نمیشناسد. این سیاست منافع هیچ قشری از جامعه را نمایندگی نمیکند. یک سکت ایدئولوژیک است و بس. سیاست آنها اورادی مذهبی گونه و کتابی است که میخوانند و به اطراف خود فوت میکنند که شیطان آنها را به بیراهه نبرد.

به احتمال قریب به یقین اگر این مردم لباس کردی به تن داشتند، با چنین برخوردی از جانب این چپ مواجه نمیشدند. چرا که ما شاهدان زنده برخورد این دوستان به مبارزات مردم سلیمانیه در چند سال قبل بودیم. یک حرکت اعتراضی گسترده در کردستان عراق شروع شد که در آن حرکت جریانات اسلامی در کنار ناسیونالیستهای کرد نقش اصلی و رهبری کننده آن را در دست داشتند. جریان ” گوران” که جناح راست اتحادیه میهنی بود و آخوندهای با عمامه و بی عمامه هم نه فقط در میان معترضین، بلکه در راس آن اعتراض بودند. با این وجود هیچ کس به خود اجازاه نداد این حرکت را که با حضور هزران نفر مردم منتقد به حکومت ناسیونالیستی “هریم” در کردستان عراق شروع شده بود مارک ” اسلامیستی” و یا قوم گرایی بزند. آن وقت همین چپ مورد بحث ما به درست از آن اعتراضات دفاع کرد.

همه به درست گفتیم که مردم مشکل و معضل و انتقاد دارند و آمده اند خشم خود را بیان کنند و گوران دست در دست اسلامیها میکوشد این حرکت را به بیراهه ببرد. هر کس میخواهد کمک کند باید وارد گودی استخر شود و دست از نصیحت و یا تخطئه مبارزه مردم بردارد. کمونیستهای عراق به درست تلاش کردند نقش خود را در آن اعتراضات ایفا کنند.

این چپ مورد بحث یعنی “حکمتیست های قدیم و جدید” برخلاف آن دوره امروز مبارزات مردم را هدف حمله قرار داده اند. زیرا هنوز آن ویروس خفته نوع رزم انقلابی در بدنش هست و هر از چند گاهی بیدار میشود و تفکر این چپ را مختل میکند. فاکتور دیگر اینست که چون مردم غیر کرد در جنوب و مرکز ایران لباس دیگری غیر از لباس کردی بر تن دارند، و این دوستان ارتباط نزدیک و شناخت و یا احساس نزدیکی با این مردم ندارند، به خود اجازه میدهند آنها را قومگرا و قومپرست خطاب کنند.

خوشبختانه این اوراد ایدیولوژیک و مذهبی گونه در میان مردم جایگاهی نتوانسته پیدا کند و به گوش جامعه هم نمیرسد. جامعه هم این تفسیر از کمونیسم و این جلز و ولز چپ محدودنگر و محلی گرا را به پای کمونیستها نمی نویسد. قد و قواره و وزن سیاسی این چپ پراکنده و غیر سیاسی ناشی از همین ذهنیت و دنیای کوچک او است. در جریان این اعتراضات دهها نفر دستگیر و روانه زندان شدند و این چپ دعا میکند که مردم هر چه زودتر سرکوب بشوند تا با خوشحالی اعلام کند سیاستش موفق شده است. قبلا در سال ٨٨ هم همین کار را کردند.
یک نکته مهم در این مباحثات که قبلا هم شاهد آن بودیم، پرچم خنده دار دفاع از آزادی بیان حکومت فاشیست اسلامی است که در دست تعدادی از این دوستان به اهتزاز در آمده است. اینکه در دنیا همه باید آزاد باشند حرف دلشان را بزنند و در مقابل فاشسیتها و دیکتاتورها و سرکوبگران باید از حق بی قید و شرط آزادی بیان دفاع کرد، اما اینجا ما با نوعی از چپ مواجه هستیم که به دفاع از آزادی بیان رسانه های خامنه ای برخاسته است. این دیگر نه سیاست چپ و یا راست بلکه اقدامی عجیب است که توضیحش ساده نیست.
این اقدام اخیر مردم شهرهای جنوب ایران شبیه اعتراض مردم به هنرمندان و کارهای هنری دوران هیتلر است که در دفاع از قتل عام میلیونها مردم منتسب به یهودی تولید میشد و بسیاری از آنها بعد از هیتلر هم هنرمندانی نامدار بودند. در مورد ایران کسی که در مقابل مردم به دفاع از حق آزادی بیان صدا و سیما میپردازد، باید به پای چه چیز نوشته شود؟ بی خبری؟ بی دردی؟ ایدئولوژیک بودن؟ ندیدن و نشناختن فاشیسم اسلامی؟ چه چیز؟

اینها که با بحث آزادی بیان به مقابله با اعتراض مردم آمده اند قباحت سیاست شان مشمیز کننده است. در حالیکه بحث آزادی بیان بیربط ترین موضوع در این مورد است. زیرا اولین سوال این است آزادی بیان برای کی؟ اینجا دو طرف دعوا مردم و دولت هستند. زیرا نقش یک رسانه دولتی مورد اعتراض است و دولت در مقابل مردم قرار گرفته است. کسی که مردم را محکوم میکند و از آزادی بیان دم میزند، بخواهد و نخواهد دارد در دفاع از آزادی بیان رسانه دولتی حرف میزند. این مسایل ابژکتیو هستند.
اینکه در رسانه دولتی چه کسی این حرف را زده است برای مثال قبلا یک کاریکاتوریست بوده و امروز یک کارگردان سرال تلویزیونی و بازی کنان آن تفاوتی ندارد. مهم نیست که آن افراد اکنون و یا بعدا به چه فکر میکنند و در چه نقشی ظاهر میشوند. مهم نیست سیاست فردی آنها چیست. مهم این است که یک رسانه انحصاری در دست دولت مردم را تحقیر کرده است. این رسانه از هر کسی استفاده میکند که سیاست و فرهنگ دولت حاکم را محق جلوه بدهد. و اینجا مشخصا اسلامیسم را محق قلمداد کند. مردم به این رسانه و این دولت معترض هستند، نه الزاما به این افراد هنر مند. اگر چه به این افراد هم معترض باشند مردم باز هم محق هستند زیرا آن افراد در توجیه سیاست یک دولت نقش ایفا کرده اند.
ما در مورد رسانه دولتی و حکومتی حرف میزنیم که از همان رسانه اش برای تثبیت درستی حکم سنگسار و احکام اعدام و شلاق و شکنجه زندان دهها و صدها هزاران نفر سود جسته است و ارگان تبلیغی رژیم اسلامی است. پس لطفا به این فاکتورها نگاه کنید و کمی بیش از آنچه گفته اید تعمق کنید.
جامعه ایران اگر دارای رسانه های آزاد بود و هر کسی میتوانست حرفش را بزند قطعا مخالفین به جای اعتراض خیابانی در یک رسانه پاسخ و تفسیر خود را بیان میکردند. اما در ایران همه میدانند که چنین امکانی برای مردم وجود ندارد. بنابر این دولت نمیتواند دهن یک جامعه را ببندد و در رسانه دولتی یکطرفه تفسیر و تعبیر رژیم حاکم را به خورد مردم بدهد و بخشهایی از همین مردم را تحقیر کند و اگر دست به اعتراض زدند مبصرها بیایند مردم را محکوم کنند.
سیاستی که به جای دولت و حکومت، مردم را مقصر قلمداد میکند، اگر آگاهانه و عمدی نباشد نهایت بلاهت و سفاهت است.
محمد آسنگران
٢۴ فوریه ٢٠١۴