جوابی به مبصران سیاسی و در دفاع از اعتراضات مردم خوزستان!

چند روزی است که در پی اعتراضات اخیر در جنوب ایران مفسران خبری و منتقدان سیاسی اطلاعیه، بیانیه و مطلب در باب ارتجاعی بودن و غیر کارگری بودن این اعتراضات مینویسند. و این اعتراضات را نقض آزادی بیان میدانند. و دخالت گری در آن را افول سیاسی مینامند.  و انگشت اتهام را به اشتباه به سوی مردم معترض نشانه رفته اند.

اول از همه آزادی بیان؛ کدام آزادی، کی در ایران چیزی به نام آزادی بیان وجود داشته که امروز این آزادی نقض شده باشد. در جامعه ای که فقط یک تریبون و یک رسانه وجود دارد و آن هم از تمام منافضش بوی لجن و کثافت می آید و در اصل تریبونی است ضد بشری و وابسته به دستگاه رژیم جنایتکار اسلامی که هر روز از طریق همین رسانه به بشریت توهین میکنند. اعتراض کردن به چنین رسانه ای نه تنها منافاتی با آزادی بیان ندارد بلکه یکی از راه های مبارزه برای ایجاد جامعه ای ایست که قصد دارد آزادی بیان را یکی از محور های اصلی اش قرار دهد. شاید اگر چنین مسئله ای در کشور های غربی که به اندازه ای آزادی بیان در آن  برقرار است پیش می آمد نه اعتراضی در این زمینه شکل میگرفت و نه به کسی توهین تلقی میشد. ولی در جامعه ای که فقط نویسنده قلم به مزد حق نوشتن دارد، فقط کارگردان جیره خوار رژیم حق فیلم ساختن دارد، فقط روزنامه و نشریه طرفدار رژیم حق انتشار دارد، این گونه اعتراضات نه تنها بر علیه و نقض آزادی بیان نیست بلکه راه کارییست برای احیای آزادی بیان و عقیده.
و همینطور صحبت از آزادی بیان به معنی آزادی بیان توده جامعه در مقابل دولت هاست. دولت که تمام تریبون و قدرت را در دست دارد دفاع از آزادی بیان آن کمی مسخره به نظر می آید. بحث آزادی بیان در رابطه با اقشار مختلف جامعه است تا به راحتی بدون کوچکترین سرکوب و سانسوری بتوانند دولت و عواملش را آزادانه به نقد بکشند و امکان ابراز عقیده و نظر داشته باشند. جمهوری اسلامی خود بزرگترین ناقض آزادی بیان است. در جامعه ای که کتاب های نویسندگان و فیلم های کارگردانانش پشت در اتاق سانسور ارشاد خاک میخورند و در جامعه ای که روزنامه نگار و نویسنده و فعال سیاسی اش زندانی و شکنجه و محروم از قلم میشوند، دفاع از آزادی بیان سانسورچی های آن جامعه مضحکترین جهت گیری سیاسی است.
و اما در باب کارگری بودن یا نبودن این اعتراضات با نگاهی به تاریخ روند اعتراضات کارگری در جنوب ایران در چند دهه گذشته، به پرتنش ترین و فعال ترین جریانات معترض کارگری برخورد میکنیم. با بخشی از جامعه رو برو میشویم که عمده آن را طبقه محروم و کارگر تشکیل داده اند. با منطقه ای از جغرافیای ایران روبرو هستیم که علیرغم داشتن نفت و سود برای طبقه حاکم، خود یکی از محروم ترین نقاط در جغرافیای ایران است.
هر روزه در بخش های جنوبی ایران شاهد انواع اعتراضات کارگری بودیم و هستیم، روندی که سالهاست در جریان است. کارگران اهواز اعتصاب میکنند. هنوز اعتصابشان به پایان نرسیده اعتراضاتی در آبادان شکل میگیرد. اعتراضات آبادان هنوز تمام نشده، اسلویه و ماهشهر ملتهب میشود. به موازات این اعتراضات باید به اعتراضات زیست محیطی اشاره کرد. مبارزاتی که برای نبود آب اشامیدنی، برای نبود هوای سالم و قابل استشمام و همچنین باید به همین چند ماهه گذشته نیز اشاره ای کنم، زنجیره انسانی که در اهواز و شهر های جنوبی برای جلوگیری از انتقال آب کارون شکل گرفت. اگر بخواهم تمامی اعتراضات و اعتصابات مناطق جنوبی را نام ببرم به لیستی بلند خواهیم رسید که مطمئنن میتوان آن را پر التهاب ترین بخش مبارزاتی کارگران در جامعه نامید.
از اصفهان تا اهواز دست به اعتراض زده اند. بخش عمده ای در استانهای خوزستان، لرستان و چهار محال و بختیاری به خیابان آمده و به تریبون سرتا پا کثافت رژیم اعتراض دارند. کسانی که در این اعتراض ها شرکت میکنند عمدا بخش محروم جامعه هستند که حتی فرصت دیدن سریال را ندارند. و این سریال تنها و تنها بهانه ایست برای ابراز اعتراضشان به کلیت نظام موجود.
شاید اشاره کردن به اعتراضات سال ۸۶ در اذربایجان که در رابطه با روزنامه ایران شکل گرفته بود دور از بحث نباشد. شباهت های زیادی را میتوان بین این اعتراضات دید. در سال ۸۶ که خود شخصا تجربه شرکت در آن را داشتم اکثریت قریب به اتفاق هیچ ذهنیتی از کاریکاتور نداشتند. برای مثال دو جوان از مرند آمده بودند که وقتی علت شرکت آنها را پرسیدم با این جواب روبرو شدم، “دوسال است بیکارم و نه کاریکاتور میدانم چیست و نه روزنامه، میخواهم دق و دلی ام را الان خالی کنم.”
در جامعه ای که اختناق و سرکوب کار هر روزه رژیم است نمیتوان اعتراضات را به شیوه سیاه و سفید بررسی کرد و به حق و ناحق بودن آن را فقط از روی دلیل روبنایی آن تشخیص داد. باید روند مبارزاتی و ماهیت اجتماعی آن و فشار رژیم و دستگاه سرکوب را نیز مورد بررسی قرار داد. در جامعه ای که کوچکترین اعتراضات با بدترین نوع سرکوب مواجه میشود. فعالین کارگری هر روز زندانی وشکنجه میشوند. روزانه با فعالین زنان و دانشجویی برخورد میشود، کارگران مبارز، زنان و جوانان جامعه و طبقه محروم در چنین رویداد هایی به خیابان می آیند و شدت این اعتراضات را میتوان در اعتراضات در جریان کارگری و زیست محیطی و نفرت اکثریت مردم و طبقه کارگر از وضعیت موجود پیدا کرد.
همچنین هیج مبارزه و اعتراضی را از بدو تشکیلش نمیتوان به جریان خاصی نسبت داد، چنین اعتراضی آن هم در چنین وسعتی خلق الساعه و یک شبه بوجود نیامده، همانطور که در بالا گفتم یک روند مبارزاتی در حال جریان در جامعه موجود است که در هر مقطع زمانی خود را در قالب های مختلف و اشکال مختلف به نمایش میگذارد. برای کسی پنهان نیست که مردم جامعه ایران نفرتی عمیق را از جمهوری اسلامی در سینه میپرورانند و همین نفرت و کینه است که در مقاطع مختلف و به اشکال مختلف خود را نشان میدهد.
اعتراضات به صورت خود جوش و مردمی شکل گرفته و در حال جریان است. از این به بعد جریان پیشروی اعتراضات را باید انسانهای مترقی، زنان پیشرو، جوانان آزادیخواه و کارگران مبارز مسیر، خط و جهت ان را مشخص کنند. اگر این قشر جامعه امروز به دلایل مختلف کنار بایستد و به بهانه های مختلف دخالتگری در آن را افول سیاسی بداند، مطمئنا مرتجعین و ناسیونالیست های قوم پرست خط و جهتی در راستای غیر از منافع واقعی مردم به آن خواهند داد. در تمامی مبارزات جریانات سیاسی سعی میکنند تا رنگ خود را به ان اعتراض بزنند و جهت خود را نشان دهند. نباید اجازه داد تا جریانات قوم پرست رنگ و لعاب خود را به اعتراض بزنند و دعواهای قومی عشیرتی راه بیندازند. زنان پیشرو و جوانان و کارگران مبارز و انسانهای مترقی و ازادیخواه باید به میدان بیایند و خواستهای واقعی خود را به روی میز گذاشته و مطالبه اش کنند. باید خط و جهت انسانی به مبارزه داد و آن را استحکام بخشید. باید مطالبات واقعی مردم که نان، آزادی و کرامت انسانی است را مبنا قرار داد و رهبری اعتراضات را به دست گرفت. باید فعالین این اعتراضات فراخوان بدهند به دیگر بخش های جامعه و درد مشترک را فریاد بزنند و اعتراضات را از آنچه هست سراسری تر کنند.***

(درج شده در نشریه سهند سال اول – شماره چهارم)