سخنی در باب نقد فمینیسم بورژوایی

کمونیست ها برای محو همه اشکال ستم مبارزه می کنند، بنابراین در بستر چنین مبارزه ای ضروری است که همه انگاره های بورژوایی ـ فمینیستی که مشکل اساسی در حوزه ستم جنسی را همانا تعارض میان دو جنس معرفی می نمایند، قاطعانه نقد کنند.
در نگاه سوسیالیسم علمی ریشه همه اشکال ستمگری و تبعیض در تقسیم جامعه به طبقات نهفته است. لیکن برخی دیدگاهها و از جمله گروهی از فمینیست ها ریشه و علل ستمگری بر زنان را در حوزه طبیعت و خصایل ذاتی مردان جستجو می کنند. برآیند چنین نگرشی در تحلیل نهایی از یکسو تلقی مسئله ستم و تبعیض جنسی به منزله یک پدیده بیولوژیک و از سوی دیگر و در چارچوب یک خطای همزمان بینشی و متدیک، تقلیل پدیده ای اجتماعی و تاریخی به پدیده ای زیست شناختی است.
مطابق با این نگرش آنچه در نهایت از رهگذر مطالعه مسئله تبعیض و ستم جنسی در پیوند با طبیعت نوع بشر حاصل می گردد چیزی جز یک دریافت عامیانه و غیرعلمی بیش نخواهد بود. رهیافت مزبور نوعی خاص از بینش و تلقی غیرتاریخی از پروسه تحول دائمی شرایط زندگی اجتماعی انسان به دست می دهد که به نوبه خود محصول نتیجه گیری ها و پیشدواری های به غایت بدبینانه “هابزی” در حوزه طبیعت و سرشت نوع بشر است.
در یک فرض نظری و به منظور وضوح فزونتر نگرش فوق، چنانچه بپذیریم عاملی طبیعی و عنصری ذاتی در موجودیت بیولوژیک جنس مذکر وجود دارد که سبب می گردد تا مردان به اعمال ستم و تبعیض علیه زنان مبادرت ورزند، ناگزیر پذیرش ایده امکان تغییر و دگرگونی فرماسیون اقتصادی ـ اجتماعی سرمایه داری موجود که علاوه بر سایر اشکال نابرابری، همچنین متضمن ستمگری و تبعیض علیه زنان می باشد، امری محال خواهد بود.
بر این اساس ناگزیر نتیجه باید چنین باشد که ستم بر زنان از سوی مردان همواره ادامه خواهد داشت زیرا ساخت بیولوژیک و دژکارکردهای مفروض ناشی از موجودیت زیست شناختی مردان تداوم دارد. به بیان دیگر مطابق با نگرش مزبور می توان گفت در آینده نیز تبعیض، ستم و نابرابری های جنسی دائما ادامه خواهد یافت زیرا عناصر بنیادین هستی بیولوژیک مردان تغییرناپذیرند.
اما از منظری دیگر دستاوردهای علمی مطالعات مارکسیستی در باب سیر تحول تاریخی جوامع بشری به ما می آموزند که ستم علیه زنان به مثابه پدیده ای تاریخی و اجتماعی همپای پیدایش جامعه منقسم به طبقات، مالکیت خصوصی و دولت پدیدار گردیده و قدمت آن به درازای تاریخ طبقاتی جامعه بشری است، بنابراین محو چنین ستمی وابسته به الغای طبقات و جامعه سرمایه داری و استقرار فرماسیون اقتصادی ـ اجتماعی نوینی است که ناظر بر نفی استثمار انسان از انسان و رفع همه اشکال نابرابری و تبعیض سیستماتیک خواهد بود، چنین جامعه ای ناگزیر جامعه ای سوسیالیستی است.
لیکن باید توجه داشت که در پی کسب قدرت سیاسی از سوی توده های کارگران و زحمتکشان، ستم بر زنان بیدرنگ و به نحوی خود به خودی محو نخواهد شد زیرا رسوبات فرهنگ زن ستیزانه مردسالاری و میراث روانشناختی بربریت فروخفته در مناسبات طبقاتی، تنها آنگاه از میان خواهد رفت که شرایط مادی و اجتماعی نوین و مساعد برای ظهور و برقراری روابط حقیقی انسانی میان مردان و زنان مهیا گردد، اما در عین حال نکته پراهمیت و تعیین کننده ای که باید بدان توجه نمود عبارت از این است تا زمانی که هژمونی سیاسی و اقتصادی بورژوازی به همراه افکار و انگاره های فرهنگی حاکم که همانا افکار طبقه حاکم است، توسط کارگران و زحمتکشان به زیر کشیده نشود و آنان به طراحی و اجرای الگو و برنامه اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود با هدف نیل به جامعه ای عاری از طبقات و مناسبات ستمگرانه همت نگمارند نیل به رهایی حقیقی زنان ممکن نخواهد بود.
بی شک تاریخ جنبش رهایی بخش زنان گویای این حقیقت است که همواره مطالبات طبقاتی در صدر اولویت برنامه های این جنبش قرار داشته به طوری که در بطن جنبش رادیکال مزبور که در ضمن بی وقفه بر تغییرات انقلابی تاکید ورزیده، کشاکشی سخت و همه جانبه میان زنان و طبقات ستمگر از سویی و از دیگر سو تعارضی گریزناپذیر میان زنان کارگر و زحمتکش و زنان طبقات ثروتمند که همواره از مسئله ستمگری جنسی در راستای منافع خودخواهانه و کوته نظرانه فمینیستی خود بهره برداری کرده اند در جریان بوده است.
به رغم آنکه جنبش های بورژوا ـ فمینیستی از گذشته های دور تاکنون در صدر مطالبات خود کسب حقوق مدنی را مطرح نموده اما هرگز تا این لحظه قادر نبوده اند برابری با مردان را در همه حوزه های زندگی اجتماعی برای زنان تامین نمایند، در حقیقت پیشروی و دستاوردهای تاکنونی جنبش رهایی زنان تحت سیستم سرمایه داری در زمینه دستیابی به حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی از طرفی محصول مبارزه طبقاتی و از سوی دیگر ناشی از تغییرات حاصل در ایفای نقشی است که زنان در تولید و سازمان اقتصادی برعهده داشته اند، علاوه بر این حقوق سیاسی کسب شده از سوی زنان در کشورهای ثروتمند سرمایه داری هرگز تاکنون منجر به رهایی حقیقی آنان از قید ستمگری و تبعیض جنسی نگردیده است.
به رغم آنکه ما کمونیست ها ایده الغای مناسبات بورژوایی ناظر بر رفتار متقابل دو جنس را مطرح می کنیم، لیکن آگاهیم که چنین مناسباتی را نمی توان به سادگی ملغی نمود. این ایده پیشرفته و انسانی نمی تواند به مرحله اجرا درآید مگر آنکه پایه های مادی و زمینه های عینی تحقق آن فراهم آید، چنین زمینه ای نیز به نوبه خود تنها از طریق به زیر کشیدن سیستم سرمایه داری و استقرار یک جامعه نوین مبتنی بر لغو سیستم کارمزدی، برنامه ریزی برای سازمان اقتصادی و مشارکت همه بخش های جامعه در اداره سیاسی و کنترل سلسله مراتب قدرت از رهگذر ساختار شورایی پدیدار می گردد.
به محض آزادی نیروهای تولیدی از قید محدودیت و تنگنای مالکیت خصوصی و دولت بورژوایی، دستیابی به سطحی مناسب و شایسته از زندگی اقتصادی میسر خواهد بود و همپای آن افکار کهنه و واپسمانده، زن ستیز و سلطه جویانه ی فرهنگ طبقاتی مذکر به درجه ای که شرایط مادی نوین به آن اجازه خواهد داد، ناپدید و محو می گردد.
در چنین مرحله ای است که مسیر دگرگونی عمیق و رادیکال در شرایط مادی زندگی باز خواهد بود و بنابراین امکان تحولی عمیق و انسانی در روابط میان مردان و زنان و شیوه تفکر و تعامل و کنش متقابل اجتماعی آنان مهیا می گردد. بدون یک چنین جهش عظیمی در شرایط مادی زندگی، هرگونه نظریه پردازی در خصوص تغییر بنیادین کاراکتر فردی و روانشناسی اجتماعی انسان ها به مثابه متغیری وابسته به شرایط مادی زندگی آنان، بدون اشاره به ضرورت تغییر شرایط هستی اجتماعی، تنها در سطح ایده ها و انگاره های آکادمیک باقی خواهد ماند.
رهایی گریزناپذیر و راستین زنان در گروی رهایی کارگران و زحمتکشان از قید استثمار، بردگی مزدی و حاکمیت سیستم سرمایه داری است. تنها در چارچوب جامعه سوسیالیستی امکان رشد آزاد شخصیت افراد و ظهور مناسبات انسانی میان زنان و مردان، آزاد از فشارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی امکانپذیر خواهد بود. زنان بی شک نقش اساسی در به زیر کشیدن سیستم سرمایه داری به همراه تمامی قیدها و تنگناهایش از جمله ستمگری جنسی و برپایی ساختمان جامعه سوسیالیستی برعهده خواهند داشت، لیکن زنان کارگر و زحمتکش به مثابه بخشی از کلیت طبقه کارگر از رهگذر پراتیک طبقاتی تحول آفرین خود، رهایی حقیقی جنس مونث را نیز تامین خواهند نمود، از اینروی رهایی حقیقی زنان، امر گریزناپذیر جنبش رهایی بخش طبقه کارگر می باشد که هدف استراتژیک رهایی از یوغ ستم و تبعیض جنسی را در چارچوب مفهوم رهایی طبقاتی جستجو می کند.
بنابراین رهایی زنان از قید ستمگری جنسی نمی تواند مسئله ای متعلق به زنان روشنفکر و فمینیستی باشد که تنها رهیافت های صرفا زنانه ارائه می دهند و در پی راهیابی به پارلمان های دولت های بورژوایی هستند، بلکه امر زنان طبقه کارگر و زحمتکشی است که از رهگذر شرکت در پروسه عینی مبارزه طبقاتی، ضمن کسب اعتماد به نفس و آگاهی طبقاتی، رهایی زنان را نیز به مثابه هدفی عمده و غیرقابل اغماض در چارچوب مبارزه طبقاتی کارگران تعقیب می کنند.
ناگفته پیداست که در متن چنین پروسه مبارزاتی به همراه دگرگونی و تحول انقلابی در شرایط مادی و بنیادین هستی اجتماعی، کاراکتر فردی و روانشناسی اجتماعی مردان و زنان نیز به موازات دگرگونی شعور اجتماعی، دستخوش تغییر و تحول عمیق در بستر سیر فزآینده فرهیختگی می گردد.
مبارزه طبقاتی، مسیر نیل به رهایی حقیقی فقط برای زنان از یوغ ستم و تبعیض نیست بلکه همپای زنان، مردان نیز آزاد می شوند اما رهایی مردان بدون رهایی زنان و در معنایی عام تر چنانچه “آگوست ببل” اشاره دارد «رهایی بشریت بدون رهایی زنان متصور نیست.»
بایستی توجه داشت که آنچه را کمونیست ها و کارگران در تلاش خود برای نیل به رهایی راستین تعقیب می کنند در حصار تنگ مفهوم رهایی این گروه و یا آن گروه اجتماعی نمی توان خلاصه نمود، هدف بنیادین، دستیابی به رهایی بشریت تحت ستم، تبعیض و استثمار به مفهوم عام کلمه است. تاکید بر مفهوم عام بشریت تحت ستم به این معنا نیست که مسئله زنان در پروسه مبارزه برای دستیابی به اصلاحات فوری با هدف بهبود استانداردهای شرایط و سطح زندگی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بایستی به کناری گذاسته شود، به عکس بدون مبارزه گام به گام و هر روزه برای ارتقای شرایط زندگی، شرایط انقلابی امکان تحقق نخواهد یافت و از منظری دیگر شایان توجه آنکه زمینه های عروج شرایط انقلابی چنانچه “توکوویل” نیز نشان داده است همواره بر بستری از فلاکت، فقر و عقب ماندگی مهیا نمی گردد. بنابراین ادعای فمینیست ها که کمونیست ها را به بی توجهی به مسئله زنان و احاله امر رهایی زنان به امر مبارزه طبقاتی و برپایی جامعه سوسیالیستی متهم می کنند، قرین واقعیت نیست.
در عین حال باید به این واقعیت نیز که محصول ذات غیرانسانی و طبیعت بحران خیز سرمایه داری است توجه نمود که هرگونه اصلاح و بهبود تحت سلطه طبقاتی و اقتصادی ـ سیاسی بورژوازی امری جزیی و ناپایدار خواهد بود و به طور مداوم از ناحیه بحران های دامنگیر نظام سرمایه داری در معرض خطر نابودی قرار خواهد داشت.