شش کار از مجموعه وسعت ساده / فریدون گیلانی

شش کار از مجموعه وسعت ساده / ۸۱ – ۸۳

فریدون گیلانی

gilani@f-gilani.com

www.f-gilani.com

گل سرخ

مادرم را دیدم

صف سنگین ملاقات امانش نداد

حتی نتوانست گلی را که بر سینه اش سیاه شده بود

به من برساند

گل سرخ سینه من که باز شد

مادرم را به رگبار بستند

لبخند مادر من از دیوارها گذشته است

باید تندتر بروم

باغ گل سرخ را غارت کرده اند

اگر این لبخند بسوزد

گل سینه من هم سیاه خواهد شد .

شاخه ها

این شاخه ها

هرگز به شما سلام نخواهند کرد

هیچ نسیمی از گزند چشمان شما در امان نیست

شاخه باغی می خواهد که مثل آزادی خرم باشد

دست های شما پر از میله و تازیانه و تهدید است

این زندان را به زودی

محل ملاقات عاشقان خواهیم کرد

حضور شما

مزاحم تنفس انسان است

فردا که باد بگیرد

جای پای شما پاک می شود

این شاخه ها

به شما سلام نخواهند کرد .

 

دیوارهای اوین

 

 

پروائی از بلندی دیوارها ندارم

می توانم هنوز هم

با کمر خمیده از شکنجه ی بازجو روح الله

و چشم هائی که می توانند لباس نظامی را

پاره پاره کنند

به چابکی شما روی سیم های خاردار راه بروم

و به ریش حرف های خاردار بخندم

پروائی از خرابی سطرها ندارم

می توانم هنوز هم

صدایم را که در زندان جا مانده

در فاصله ی هولناک آدم ها بشنوم

و از دست هایم پتکی بسازم چندان گران

که برکمر روح الله بنشیند

و دیوارهای اوین را فرو ریزد

من از این می ترسم که وقتی شما را

در کوچه ها و خیابان ها می بینم

از ترس جان تان

به سلام من هم جواب ندهید

و فکر کنید که می شود دیوار را

با غمزه های شاعرانه فروریخت

و در غم بچه های زندانی

مثل پرنده مست کرد و به جان درخت ها افتاد

پروائی از بلندی دیوارها ندارم

می توانم هنوز هم

با کمر خمیده صدای شما را

در شهر شهر و سطر سطر دنیا

در گوش عابران مرفه بپیچانم.

وسعت ساده

آنقدر ساده بود که وسعت را

لای انگشتانش مخفی می کرد

و می پنداشت که با نگاه

می شود سرعت را

در جاده ها تعقیب کرد

و لابه لای گیسوان باد

قطار تند رو ساخت

آنقدر ساده بود

که از قصه آینده می ساخت

و خیال می کرد

می شود با مناره به آسمان رسید

و آجر ها را با  اذان تنظیم کرد

* * *

وقتی چشم هایش را بستند

و صدای تازیانه در خاطره اش زبانه کشید

وسعت ساده از دست هایش پرید

عشق

در کتاب های مقدس آویزان شد

و آن همه مناره و آدم

در چشم هایش فرو ریختند

تصویرهای برهنه را

جدی بگیرید

آدم ها

به سادگی

خاکستر شده اند

بنویسید که وسعت را

مثل شعرهای پژمرده

ازخیابان ها جمع کرده اند

و در سپیده ی صبح

تصویرهای شکسته را

پای جوخه پرپر کرده اند

باورها  را ردیف کنید

فرمان آتش

صادر شده است

آنقدر ساده بود که می پنداشت

وسعت را

کارخانه های مقدس می سازند.

ویرانی

ویرانی

بسیار دیده ام

و بسیار شنیده ام که ویرانی

صدا را خط زده

و پرواز را ممنوع کرده است

وقتی بچه ها

در کوچه ها بیهوش می شوند

ویرانی منطقه را از دو سمت می بندد

و چهار راه ها را به خواب می برد

خواب

بیانیه ی رسمی ویرانی ست .

جنگل عشق

تا آخرین شاخه

با نگاه دنبالش کردم

آنقدر کوچک بود

که از شبنم خجالت می کشید

و آنقدر بزرگ

که درخت ها تحمل نگاهش را نداشتند

اگر بشود شاخه ها را

در قدمش راضی کرد

باید جنگل عشق را

به ما نشان بدهد .