دفاعیه ی من در دادگاهی که هرگز تشکیل نشد! من یک مارکسیست – لنینیست هستم.

عابد توانچه

من جمله بالا را با اشراف کامل از پیامدها و هزینه های سنگین آن بیان می کنم. به خوبی مطلعم که تا به حال هزاران انسان مبارز تنها به دلیل پایبندی به همین اعتقاد و تلاش در جهت نشر و گسترش آن اعدام، تیرباران یا به نحوی جان باخته اند اما مگر این دلیل است برای سکوت و مصلحت اندیشی؟ نه. هرگز. من یک کمونیست هستم و کمونیستها از پنهان کردن نظرات و اهداف خود بیزارند.

حاکمیت در تلاش است که امثال من به هر طریق ممکن خفه باشیم.به عبارت بهتر آنها می کوشند تا از ما بابت «زندگی کردنمان» و «زنده بودنمان» حق السکوت دریافت کنند و حق السکوتی که آنها با حرص و ولع به دنبال آن هستند همانا سکوت ماست.

انسانی که در برابر نابرابری ها و ستم سکوت اختیار می کند با انسانی که حتی نابرابری ها و ظلم و ستم را درک نمی کند در یک جایگاه قرار داده نمی شوند. مسلما کسی که می فهمد و سکوت پیشه می کند در جایگاهی پست تر و همردیف ستمگران و بیدادگران قرار دارند.

ساکت بودن و خفه شدن و به تبع آن عادت کردن به ساکت بودن و خفه شدن بزرگترین اقدام ممکن برای حفظ وضعیت موجود است. سکوت کنندگان برای فرار از آن آگاهی هایی که آزارشان می دهد با بافتن آسمان و ریسمان به یکدیگر و زدن رنگ و لعابی بر جنس بدلی سعی می کنند «زنده بودن» را بر «زندگی کردن» رجحان دهند. اندک اندک این سَبکی در نگاه کردن به دنیا می شود. تلاش برای امروز زنده ماندن تا شاید فردا دنیا طور دیگری باشد. انتظاری که به آن نام ِ امید را می دهند اما به واقع حتی انتظاری هم نیست چرا که چیزی برای انتظار کشیدن در این میان وجود ندارد. هدف ٬ گذشتن امروز و آمدن فرداست و پیشاپیش فردا هم امروزی است بدتر از دیروز. این رفتن به جلو نیست که فرو رفتن است. این در جا زدن نیست که جا ماندن و عقب افتادن است.

در کشوری زندگی می کنم که همچون تمام جوامع تا کنون موجود ساکنانش با خطی پر رنگ از یکدیگر جدا شده اند. حاکمان آن طرف خط هستند و حکومت شوندگان سمت دیگر ، سرمایه دار آنطرف ایستاده و ما کارگران رو در روی آنان در این سوی خط و این خط را قهر و انقلاب می تواند در هم شکست که گرچه ما این سوی خط «زنده هستیم » اما «زندگی کردن» ما نه بودن در آن سوی خط که از در هم شکستن همیشگی این خط و خطوط است.

جمهوری اسلامی ایران قسمتی از نظام سرمایه داری جهانی است. قسمتی بیمار و غیر متعارف از آن که گرچه همانند سبک برخورد با دشمنانش آن را از تبارش به ارث برده است لیکن وصله ناجوری بر پیکر آن است. اینکه نظام سرمایه داری جهانی بخواهد با زور یا بدون استفاده از زور این وصله را رفو کند موضوعی جداگانه است اما در نهایت اقتصاد این کشور چیزی جز یک سرمایه داری وابسته و پیرامونی نخواهد شد. ما به انتظار فرا رسیدن دوره ای دیگر نمی نشینیم بلکه تا پای جان برای گذار مستقیم به سوسیالیسم خواهیم جنگید. ما ابزار کار خود را هم به خوبی می شناسیم. آگاهی توده ها ، آگاهی توده ها و باز هم آگاهی توده ها تنها عامل به حرکت در آوردن ستمکشان و کارگران برای تغییر سرنوشت و دنیای موجود است. تنها چنین موتوری می تواند عامل به حرکت در آورد موتور بزرگ جامعه باشد. هنگامی که کارگران و استثمار شوندگان به  حرکت در آیند هیچ نیروی مادی ای توان مقابله با آن را نخواهد داشت.

فعلا نیروی مادی حاکمیت بر نیروی ما می چربد. همچنان شاهد جنگ نفر با سیستم هستیم و حرکات جنینی برای جایگزینی نیرویی قوی تر از فرد در برابر این سیستم در حال شکل گیری است. چگونه بودن این افراد مهم است چرا که آنها بر کیفیت و کمیت نیروی جایگزین بعدی و از آن مهم تر زمان این جابجایی نیرو تاثیر می گذارند.

تنها کسانی لایق مبارزه در راه آزادی و برابری هستند که آزاد زندگی می کنند و خود جزئی از نابرابری جامعه ی موجود نباشند. آزادی با زنجیر و زندان اسیر نمی شود. پایه های انسانی و منطقی برابری با شکنجه درهم شکسته نمی شود. مبارزه کردن چیزی مربوط به فردا نیست بلکه خود زندگی کردن است و زندگی در زمان حال جاری است پس مبارزه نیز باید پیاپی و هر لحظه ادامه داشته باشد. مبارزه با یقه ی اکنون را محکم بگیرد. مبارزه خود زندگی کردن ماست.

من اجازه ی آن را ندارم که میان حرفهایی که می زنم و زندگی ای که می کنم تفاوتی وجود داشته باشد. همچون روباهی مکار از دامها و تله ها خود را بیرون می کشم اما هیچگاه مبارزه را فراموش نمی کنم چرا که نمی توانم زندگی را فراموش کنم.

حاکمیت ایران با عقیده و بیان مشکل دارد. افراد بسیاری به دلیل داشتن عقاید غیر دولتی و نشر آن در زندان به سر می برند. حاکمیت معتقد است که در ایران زندانی سیاسی وجود ندارد. آنها به جای اطلاق واژه ی « زندانی سیاسی » از واژه « زندانی امنیتی » استفاده می کنند و اینگونه است که فکر می کنند معتقد ترین کشور به حقوق بشر و آزاد ترین کشور جهان هستند. در این سیستم حقی به عنوان یک انسان برای دگر اندیشان وجود ندارد و این حق نداشته حتی شامل زنده بودن افراد هم می شود.

من به دلیل اقدام علیه منافع سرمایه داری حاکم بر ایران به تحمل هشت ماه زندان محکوم شده ام. این حکم به زودی در زندان شهر اراک که همچون دیگر زندانهای ایران محل نگه داری متهمان به قتل، دزدی، مواد مخدر و … است به اجرا گذاشته خواهد شد. من مطلقا اجازه ی اطلاع از محتویات پرونده ای که وزارت اطلاعات ایران برای من تدارک دیده است را نداشته ام. در دادگاه متوجه شدم که اتهام وارده به من چیز دیگری بوده است و کل بازجوییها _ در بازداشتگاه مخفی وزارت اطلاعات در شهر اراک که خارج از محیط و کنترل سازمان زندانها قرار دارد _ کاملا غیر قانونی و با توسل به اختیارات نامحدود وزارت اطلاعات و چراغ سبز همیشگی دادگاه ها به تیم بازجویی انجام شده است. هیچ سند اتهامی در پرونده ی من به جز گفته های دیگران و مطالب و نوشته های خصوصی و