جمهوری اسلامی حاصل انقلاب ۵۷ نیست

در تاریخ ایران کمتر روزی وجود دارد که به اندازه واقعه انقلاب ۵۷ مورد مناقشه مخالفین و موافقین بوده باشد. سی و پنج سال قبل در این روز انقلاب مردم ایران توانست رژیم سلطنتی را سرنگون کند. رژیمی که تا یک سال قبل از آن سرنگونیش یک رویا به نظر میرسید. اصطلاح “دیوار موش دارد و موش گوش دارد” تا یک سال قبل از انقلاب ۵۷ همچنان حکم میراند.

اما مردم عاصی از رژیم شاهان پهلوی در یک پروسه تاریخی به این هدف نایل آمدند که آن رژیم هار و مستبد و انسان کش را از پا دربیاورند. مردم با انقلاب ۵۷ سایه خدا را و قادر مطلق بر کشور را ریشه کن کردند.

اکنون بعد از شکست همان انقلاب بوسیله ضد انقلاب اسلامی و پیامدهای سیاهی و تباهی حاکمیت اسلام سیاسی بر مقدرات آن جامعه، بسیاری نه تنها از آن انقلاب پشیمان شده اند، بلکه مدافعات دیکتاتوری رژیم سلطنتی هم دم در آورده و روز پیروزی مردم و شکست سلطنت را روزی سیاه مینامند.

در این جدال آنچه قربانی میشود یک رژیم و یا یک ایدئولوژی و حزب و دسته و گروه نیست، بلکه یک حقیقت تاریخی به اسم حق مردم است که قربانی میشود. حقیقتی که بگوید مردم حق داشتند یک رژیم مستبد و دیکتاتور و ضد آزادی را نخواهند.
اما کارنامه جنبش اسلام سیاسی و در راس آن جمهوری اسلامی آن چنان سیاه و آنچنان فاسد است که در سایه آن نیروهای ضد انقلاب در اپوزیسیون میخواهند خود انقلاب را و حقانیت مردم انقلابی علیه رژیم شاه را بی اعتبار کنند. این کار را میکنند که مردم را بترسانند یک بار دیگر دست به انقلاب علیه جمهوری اسلامی نزنند.

سیاستی که حقانیت مردم ناراضی و انقلابشان را با جمهوری اسلامی یکی میداند یک ترفند آگاهانه علیه همان مردم است. این ضدیت گستاخانه با انقلاب مردم در سال ۵۷ قرار است منافع امروز این اپوزیسیون بورژوایی را تامین کند. معنی امروزی ضدیت آنها با انقلاب مردم در سال ۵۷ این است که همین مردم علیه رژیم جمهوری اسلامی انقلاب نکنند.

بنابر این اگر به صف آن جریانات که در ضدیت با انقلاب مردم در سال ۵۷ قلم فرسایی میکنند نگاه کنید همان نیروهایی هستند که امروز وظیفه خود را مخالفت با هر نوع انقلابی تعریف کرده اند. بویژه میخواهند مانع شکل گیری انقلاب علیه جمهوری اسلامی بشوند. به زعم آنها بلای که جمهوری اسلامی بر سر مردم ایران آورده است نتیجه انقلاب ۵۷ است نه شکست آن انقلاب. اما این ارزیابی یک ارزیابی مغرزانه و ضد حقیقت و ضد تاریخی است. جمهوری اسلامی نه حاصل انقلاب ۵۷ بلکه حاصل شکست آن است. زیرا تمام کشتار اوایل دهه ۶۰ شمسی به این دلیل بود که انقلاب را شکست بدهند. در در نتیجه کشتار و خون ریزی بیرحمانه و بی محاکمه در سالهای ۶۰ تا ۶۲ طبق آمار تعداد جان باختگان و اعدامیها دهها هزار نفر است. این کشتار بیرحمانه و نسل کشی فاشیسم اسلامی به این دلیل بود که مردم میخواستند انقلاب سال ۵۷ را ادامه بدهند و ضد انقلاب اسلامی میخواست آنرا شکست بدهد. کسانیکه به آن انقلاب تف و لعنت میفرستند دارند به همین جان باختگان ما مردم ایران بی احترامی میکنند زیرا آن عزیزان هدفی بجز ادامه انقلاب و تلاش برای پیروزی آن انقلاب نداشتند.

کسانیکه آگاهانه کشتار این مقطع از تاریخ را نادیده میگیرند و فقط کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را محکوم میکنند عمدتا شریک جرمهای جمهوری اسلامی در اوایل دهه ۶۰ هستند که بعدا مورد غظب جمهوری اسلامی قرار گرفته و در سال ۶۷ کسانی از آنها هم قربانی شدند. این نکته بسیار با اهمیتی است. زیرا نباید اجازه بدهیم کشتارهای بیرحمانه اوایل دهه ۶۰ که دهها برابر کشتار سال ۶۷ است به تاریکخانه ها فرستاده شود. زیرا جمهوری اسلامی نه از سال ۶۷ بلکه از همان روز اول قاتل، انسان کش و ضد آزادی و ضد زن بوده است. و با همین پتانسیل بیرحمانه خونریزی توانست انقلاب را در سال ۶۲ و نه ۶۷ شکست بدهد. کشتار اوایل دهه ۶۰ برای تثبیت رژیم و بسیار بیرحمانه تر از کشتار سال ۶۷ بود. کشتار مخالفین بوسیله جمهوری اسلامی در سال ۶۷ از ترس شورش مردم بعد از جنگ هشت ساله اتفاق افتاد. اما کشتار اوایل دهه ۶۰ به این دلیل بود که میخواستند فاشیسم اسلامی با سرکوب انقلاب تثبیت کنند.

امروز صف نیروهای ضد انقلاب تنها به جریانات پروغربی کمپ مدافعان سلطنت پهلوی محدود نیست. بلکه کل طیفهای از قدرت رانده شده در جمهوری اسلامی از نوع جمهوریخواه و اصلاح طلب و اعتدال چی و چپ و راستش همگی به این صف پیوسته اند. از نظر آنها اگر جمهوری اسلامی بد است به این خاطر است که انقلاب بد بوده است.

با این حال مردم تحت ستم و استبداد زده ایران نه تنها در سال ۵۷ علیه رژیم پهلوی بلکه امروز هم علیه جمهوری اسلامی بجز انقلاب کردن راه دیگری برای خلاصی از شر استبداد و فقر و بیحرمتی ندارند. کسانیکه در انقلاب ۵۷ حضور داشتند و فعال بودند میدانند ابتدا و تا پاییز سال ۵۷ جریانات اسلامی و تمام گله آخوند نقش برجسته ای در انقلاب مردم نداشتند. اگر هم کسانی از آنها حضور داشتند جایی دیده نمیشدند. عروج جریانات اسلامی در پاییز سال ۵۷ به این دلیل بود که کشورهای غربی به این قناعت رسیدند که نمیتوانند شاه را نگهدارند و عملا پروسه قدرتمند کردن خمینی و جریانات نهضت آزادی و جبهه ملی را آغاز نمودند. در حقیقت آغاز عروج جریانات اسلامی نه در خیابانهای ایران بکه در شهرهای مدرن کشورهای “دمکرات” غرب کلید خورد. وقتیکه بی بی سی عکس خمینی را به ماه فرستاد و هویزر مامور شد که امرای ارتش را همراه خمینی بکند، بلافاصله در خیابانهای ایران هم پرچم جریانات اسلامی هر روز پررنگ تر از روز قبل میشد. این پروسه تاجایی پیش رفت که در روزهای آخر رژیم پهلوی جریانات اسلامی چنان پررو شده بودند که بعضا از شعارهای چپ و آزادیخواهانه در صف تظاهراتها جلوگیری میکردند. و میگفتند امام اینرا نگفته و اسلام آنرا نگفته و….

با قدرتگیری تظاهراتها علاوه بر شعار مرگ بر شاه دو شعار اصلی و همه گیر در ایران وجود داشت. “زنده باد آزادی” و “زندانی سیاسی آزاد باید گردد” اینها مهمترین و توده ای ترین شعارهای مردم در آن زمان بودند. اکنون هم نگاه کنید تنها معادله ای که تغییر کرده است جمهوری اسلامی به جای شاه نشسته است. امروز هم شعارها و مطالبات همان است که ٣۶ سال قبل بود. مرگ بر جمهوری اسلامی، زنده باد آزادی و زندانی سیاسی آزاد باید گردد همچنان سر لوحه انقلاب آتی خواهند بود.

نیروهای انقلابی و نیروهای محرکه انقلاب سال ۵۷ از مردمان حاشیه نشین شهرها و بعدا دانشگاهیان شروع و با به میدان آمدن طبقه کارگر تیر خلاص به رژیم پهلو شلیک شد. این بار اگرچه خواسته ها و مطالبات همان است که در صد سال گذشته هم آرزوی مردم ایران بوده است، اما نیروهای محرکه انقلاب و رهبران و جنبشهای تعیین کننده میتوانند و ممکن است متفاوت باشند. بویژه امروز جنبش کارگری میتواند نقش محوریتر و تعیین کننده تری نه در روز تعیین تکلیف بلکه از همین حالا و برای به سرانجام رساندن انقلاب آتی داشته باشد.

آنچه در ایران آتی از همین امروز مسجل است این است که با شکست اسلام سیاسی در رسیدن به اهدافش هیچ جریان اسلامی و مذهبی دیگری در ایران شانس قدرتگیری و حکومت در آینده را ندارد.
کشتار و خونریزی و اعدامهای بی حد و حصری که بوسیله جمهوری اسلام و حکام بیرحم این رژیم در حکومتشان نهادینه شده است اعتراض و مقاومتی را در مقابل خود شکل داده است که هیچ حکومتی نمیتواند در آینده ایران مدافع ادامه مجازات اعدام باشد. زیرا کسی که اینرا بگوید شانس قدرتگیری را از خود سلب میکند.
قوانین مذهبی و ضد زن و فرهنگ مردسالار رژیم اسلامی آنچنان مورد نقد و نفرت عمیق مردم است که هیچ حکومتی در آینده ایران نمیتواند از برابری زن و مردم حرف نزند. حتی قانونا هم هیچ حکومتی نمیتواند مدفع شرع اسلام و قوانین اسلامی باشد و در عین حال شانس قدرتگیری هم داشته باشد.
بنابر این قبل از سرنگونی جمهوری اسلامی جنبشهای اجتماعی و مردم انقلابی و مدرن ایران توانسته اند که جمهوری اسلامی را در عرصه های زیادی با شکست مواجه کنند.
جنبش اسلام سیاسی نه تنها رو به افول بلکه در کانون قدرت خود یعنی در ایران و بسیاری از کشورهای اسلام زده منفورترین جنبش این قرن است. همچنانکه فاشیسم هیتلری در قرن ۲۰ منفور بود.

در عرصه اقتصاد هم جمهوری اسلامی و جنبش اسلام سیاسی مساوی است با فساد و دزدی و رانتخواری و دروغ و ریا و حاکمیت مافیای اقتصادی حاکمین و فقر و فلاکت برای مردم. در جمهوری اسلامی نه یک مکتب اقتصادی خاص بلکه یک مافیای اقتصادی اسلامی حکم میراند. این مافیا سر تا پای حکومت را شامل میشود و استثنایی در هیچ جناحی وجود ندارد. این مافیا در عرصه سیاست و اقتصاد حرف اول و آخر را میزند. همین امسال رقم دزدیهایی که خودشان علنی و رسمی اعلام کرده اند بیش از رقم بودجه سالانه کل کشور است.

در عرصه قانون و قانون گذاری اوضاع از این هم بدتر است. دستگاه قانونی و قضایی این رژیم نه تنها بی اعتبار بلکه مردم آنها را ارگانهای سرکوبگر و قاتل خود میدانند.
اما این سیاهی و تباهی حقانیتی به ضد انقلاب اپوزیسیون نمیدهد. مردم فقط با یک انقلاب آزادیخواهانه میتوانند خود را از چنگال دیکتاتورها رها کنند.