یک گام به پیش: پیش درآمدی بر سوسیالیسم،سازمان یابی و سبک کار حزبی(بخش سوم)

یک گام به پیش:

پیش در آمد ی بر سوسیالیسم،سازمان یابی و سبک کار حزبی(بخش سوم)*

همبستگی جهانی طبقه کارگر

چرا همبستگی جهانی طبقه کارگر یک امر ضروری در پیش جنبش کارگری و فعالان کمونیست در هر کشوری ،می باشد؟

چرا این همبستگی از امر مبارزه ی طبقاتی در هر کشور جداگانه،جدایی ناپذیر است؟

چرا این همبستگی ضرورتا به اتحاد و انسجام کمونیست های انقلابی به شکل و در سطح بین المللی منجر می شود و یا باید منجر شود؟

این گرایش ها و ضروریات خود را با یک سری الزامات دیگر که از متن شرایط عینی و ذهنی مبارزه کارگران در گوشه و کنار جهان ،با درجات متفاوتی از رشد و نفوذ سرمایه داری و مبارزه طبقاتی و سازمان یابی کارگران ،برخاسته می شود،همراه شده و ضروری می گردد.در ادامه می کوشیم به مهم ترین و فوری ترین این الزامات بپردازیم و در هر مورد با گوشه چشمی به وضعیت ویژه جنبش کارگری در ایران ،در مشخص کردن  شرایطی که در آن به سر می بریم،تلاش نماییم.

بیش از یکصد و شصت سال از زمانی که مانیفست کمونیست ،بنا به درخواست کنگره مجمع بین المللی کارگران که در نوامبر ۱۸۴۷ در لندن تشکیل گردیده بود،توسط مارکس و انگلس تنظیم گردید و اول بار در فوریه ۱۸۴۸ به چاپ رسید، می گذرد.مانیفست کمونیست از همان ابتدا به اعتباری خدشه ناپذیر در میان کارگران پیشرو و انقلابی در بسیاری از کشورها،نائل آمد. هم چنین در میان نسل های مختلف کمونیست ها به عنوان پرچم راهنمای سازمان دهی و مبانی تبلیغ و ترویجی آنان در میان کارگران کشورهای خود ،از نفوذی قاطع برخوردار بوده است.

مانیفست به تنهایی یکی از مهم ترین اسناد جنبش کمونیستی و کارگری است که در آن با بیانی روشن و قاطع،به ارائه ی تحلیلی ماتریالیستی از نظام سرمایه داری،شکل گیری دوطبقه اصلی جامعه یعنی بورژوازی و پرولتاریا،مبارزه طبقاتی گریز ناپذیر و بی وقفه میان آنان و چگونگی فروپاشی این نظام و انقلاب سوسیالیستی و محو جامعه طبقاتی و کار مزدی را تشریح می نماید.

مانیفست کمونیست همواره آموزه های مهمی برای جنبش های کارگری و کمونیستی در سراسر جهان داشته است. هم اکنون نیز علیرغم گذشت این همه سال و انبوهی از تجربه های تلخ و گران ،و با توجه به  قسمت ها و جنبه هایی از این متن که ضرورتا مشمول مرور زمان گردیده و نیازی به تکرا ر و تاکید بر آن ها نیست،در حال حاضر نیز ،بایستی عنوان داشت که اصول،دیدگاه و روش منتجه از مانیفست،قطعا هم چنان برای ما کمونیست ها از اهمیت بالایی برخوردار است.اهمیت و جایگاه همبستگی جهانی کارگران و وظیفه دایمی حزب ها و فعالان جنبش های کارگری و کمونیستی در هر گوشه جهان،از این دست درس آموزی هاست که همواره می توان به این سند پایه ای و تاریخی رجوع کرد و آن را در پرتو تجربه های تازه،به به پراتیک کارگری تبدیل نمود.

جنبه مهمی از انکشاف و توسعه ی بلاوقفه نظام ،درمتن رقابت لگام گسیخته و خشونت بار میان بنگاه ها،شرکت ها ، اتحادیه ها و دولت های سرمایه داری ،الزاما به خارج از مرزهای هریک از این کشورها منتقل می گردد.به این ترتیب سرمایه تسلط خودرا به زور اقتصاد کالایی،تجارت و در صورت لزوم از طریق کاربرد قدرت نظامی و سیاسی در اطراف و اکناف جهان می گستراند.

از سوی دیگر ،هم چنان که سرمایه ،جهانی میشود ؛توده ه ای ملیونی از کارگران و زحمتکشان در سراسر گیتی به عرصه ی ظهور می رسند.هم چنان که این امر در تمام دوران قرن ۱۹،به پیدایش کارگران صنعتی در مهم ترین کشورهای اروپایی انجامید.

مبارزات کارگران چه در داخل کشورهای پیشرفته سرمایه داری و چه در سطح کشورهای کمتر رشد یافته،تحت سلطه و تا کمتر از سه دهه پیش در داخل کشورهای مستعمره ،نیمه مستعمره و یا استقلال نیافته،در یک عرصه نابرابر و بی توازن با بورژوازی خودی و یا بورژوازی امپریالیستی، در جریان بوده است.منظور این است که بورژوازی علی رغم رقابت وقفه ناپذیر میان خود،که به صورت انواع دسیسه های سیاسی،کودتا،دو جنگ جهانی و بسیاری جنگ های منطقه ای دیگر رخ نموده است،اما با بیش از یک قرن و نیم استیلای سیاسی و اقتصادی بر بزرگ ترین کشورهای متروپل،علاوه بر دست یابی به پیشرفته ترین اشکال سازمانی در ساخت دولت های ملی در مقیاس هر کشور معین،مشتمل بر دیوان سالاری پیچیده،سازمان های سرکوب گر نظامی و امنیتی و پلیسی،و دستگاه عظیم تبلیغاتی و ایدئولوژیک،درمقیاس جهانی نیز با ایجاد وهمدستی بلوک بندی های مختلف اقتصادی،سیاسی و نظامی،حاکمیت سرمایه داری را بیش از هرزمان دیگر آسیب ناپذیر ساخته است و یا حداقل این گونه ،در پیش چشم ملیون ها انسان تحت ستم و استثمار در سراسر جهان ،عرض اندام کرده است.همه ما آگاه هستیم که در دهه های اخیر و پس از موج تازه هجوم به دستاوردهای کارگران در همه جای گیتی و تحت پرچم و برنامه نئولیبرالیسم،چگونه تاریخ خودرا ابدی و همیشگی جلوه داده است.

در مقابل، این روند جهانی شدن سرمایه  و در ادامه ی رشد و توسعه ی بین المللی نظام سرمایه داری،مضمون و جهت بین المللی جنبش ها و انقلاب های کارگری را در هر جای گیتی،معین و مشخص ساخته است.

سوسیالیسم در هرجا که در دستور کار جنبش کارگری قرار می گیرد و از درون و بیرون این جنبش سر بر می آورد،نمی تواند بر یک سوسیالیسم به اصطلاح ملی،محدود و منطقه ای تکیه کند.سوسیالیسم در این معنا،هم چون بسیاری از واقعیت های جهان امروز ،از حقیقت و مضمونی جهانی برخوردار است و در مقیاس جهانی ،معنا و مضمون واقعی خودرا می یابد.چه بسیار “سوسیالیسم ” های وطنی و منطقه ای و ملی،در لحظه ها و موقعیت های تاریخی مختلف و در کل دوران قرن بیستم ناظر آن بوده ایم.تز “سوسیالیسم در یک کشور” که روبنای ایدئولوژیکی،سیاسی و تاکتیکی کمونیسم روسی و رژیم استالینی را حتی در دوران پس از مرگ وی و تغییرات نسبی در سیاست های داخلی و خارجی روسیه در بسیاری از نقاط جهان تشکیل می داد،خصلت نمای تمام عیار و تاریخی این گونه توهمات ایدئولوژیکی است.

این رویکرد به این معنا نیست که انقلاب سوسیالیستی ،به طور هم زمان و یک باره در مقیاس جهانی و در تعداد کثیری از کشورها ،پدیدار می گردد.منطقا چنین استنتاجی از جهان شمولی سوسیالیسم ،کاملا ذهنی و انتزاعی بوده و با واقعیت هم خوانی ندارد.پیام مانیفست در این باره کاملا روشن است،آنجا که به جدال انقلابی طبقه کارگر می پردازد:

“هر چند پیکار پرولتاریا با بورژوازی،دارای مضمون ملی نیست،اما در آغاز از نظر شکل ملی است.بدیهی است که پرولتاریای هر کشوری در مرحله ی نخست باید کار را با بورژوازی خودی به فرجام رساند”

این امر که مبارزه طبقاتی در هر کشور جداگانه موکول به امر انقلاب جهانی سوسیالیستی نیست،در عین حالی که از درون مایه ملی برخوردار نیست ،اما ازااما به این معنا نیست که شکل تجربی معینی و منجمدی را بر مبارزات کارگری تحمیل نماییم.در همین معنا بیان انگلس هشدار دهنده است.در نامه به شورای فدرال اسپانیایی بین الملل به تاریخ ۱۳ فوریه ۱۸۷۱ می گوید:

“تجربه همه جا نشان داده که بهترین وسیله رهایی طبقه کارگر از سلطه ی حزب های قدیمی در هر کشور ،ایجاد حزب پرولتری با سیاستی خاص خود است.سیاستی که به طور روشنی از دیگر احزاب جدایش کند.چرا که باید بیانگر شرایط ضروری برای رهایی طبقه کارگر باشد.این سیاست در جزئیات خود،بنا به موقعیت های ویژه در هر کشوری می تواند تفاوت کند؛ولی همان طور که مناسبات بنیادین میان کار و سرمایه همه جا یکسان است،و سلطه ی سیاسی طبقه های دارنده ی ثروت بر طبقه های استثمار شونده نیز واقعیتی موجود در همه جاست،اصول و هدف های سیاست پرولتری نیز همه جا دست کم در کشورهای غربی یکسان خواهد بود”

اکنون در تجربه تاریخی جنبش کارگری ،و تا آن جا که به انترناسیونال سوم بر می گردد ،که در پی انقلاب پیروزمند کارگری اکتبر ۱۹۱۷ روسیه با هدایت و رهبری بولشویک ها تاسیس گردید نگاه کنیم، می توانیم انحراف بزرگی را که در این ستاد رزمنده ی پرولتاریای جهان توسط وارثان نالایق و منحرف همان انقلاب بروز نمود به خوبی مشاهده نماییم.

انترناسیونال که در مارس ۱۹۱۹ تشکیل گردید،در دوران استالین به ابزار دست حزب کمونیست روسیه و الیگارشی و باند های حاکم بر آن  تبدیل گردید.حزب و نظام توتالیترو ضد کارگری که قبلا حساب خودرا با انقلاب و شوراهای کارگری و طبقه کارگر روسیه ،از طریق استقرار نظام پلیسی و سرکوب منظم مخالفان و دسیسه چینی و توطئه ،صاف کرده بود ونظام استبدادی بسیار پیچیده تر و سهمناک تر از رژیم تزاری را بر گرده کارگران و خلق های مختلف امپراتوری حاکم نموده بود،با تاکید بر این سیاست و پیگیری مستقیم و اپورتونیستی از منافع حزبی  و نظام روسیه،در عرصه جهانی نیز سیاست های توسعه طلبانه و ناسیونالیستی خود را ریاکارانه و متقلبانه به نام سوسیالیسم و طبقه کارگر به پیش می برد.

 تروتسکی که همپای لنین یکی از دو رهبری بود که انقلاب کارگری روسیه را به هدایت می کرد در جایی در پیشبینی خود از توافقنامه ی استالین-هیتلر در مقاله ای در مارس ۱۹۳۳ می نویسد:

“گرایش بنیادین سیاست بین المللی استالین در سالهای اخیر چنین بوده است: او جنبشهای طبقه ی کارگر را همانطور معامله میکند که نفت و منگنز و سایر کالاها را. در این گفته سرسوزنی مبالغه در کار نیست. استالین به بخشهای کمینترن در کشورهای مختلف و به مبارزه ی آزادیبخش ملتهای تحت ستم همچون پول خردی در معامله با قدرتهای امپریالیستی مینگرد. کمک فرانسه را که میخواهد، پرولتاریای فرانسه را زیر یوغ بورژوازی باقی  میگذارد. وقتی باید از چین علیه ژاپن دفاع کند، پرولتاریای چین را زیر یوغ کومینتانگ میگذارد. اگر با هیتلر به توافق رسید چه میکند؟ شکی نیست که هیتلر برای خفه کردن حزب کمونیست آلمان نیاز چندانی به کمک استالین ندارد. تازه، وضعیت ناچیزی که این حزب خود را در آن مییابد با تمام سیاست پیشینی آن تضمین شده است. اما احتمال بسیاری دارد که استالین بپذیرد تمام یارانه هایی که به طور غیرقانونی در آلمان واریز میشود قطع کند. این یکی از کوچکترین امتیازاتی است که او میبایست بدهد و او حاضر به انجام آن خواهد بود. در ضمن باید انتظار داشت آن کارزار پر سر و صدا و هیستریک و توخالی علیه فاشیسم که کمینترن در چند سال گذشته پیش برده است رندانه جمع میشود”

زمانی نه چندان دیر ،حمله ی هیتلر  به روسیه ،این “اشتباه” و اپورتونیزم مزمن و درمان ناپذیر باند استالین را به روشنی آشکار ساخت.در این مرحله نیز هم چون گذشته از طریق باج دهی و زانوزدن در مقابل شرکای امپریالیست خود یعنی آمریکا و انگلستان،به طور کلی ته مانده های کومینترن را تحویل آنان داد و به عمر پر ادبار آن برای همیشه خاتمه بخشید.

جنبه ی دیگری که در راستای درک نزدیک تر و عینی تری از وظایف ومسئولیت ها بایستی به آن بپردازیم و نیز در توضیح شرایطی که فعالین جنبش های کارگری و کمونیست ها در آن به سر می برند،تاکید بر امر مداخله گری  در عرصه ی مبارزه طبقاتی حال حاضر کارگران و سایر طبقات و قشر های زحمتکش و تحت استثماردر هر گوشه ی جهان است.مداخله گری پیش شرط هرگونه گرایش کمونیستی و کارگری در سطح انترناسیونالیستی است.این مداخله گری در عرصه ی مبارزه ی طبقاتی در کلیه ی جنبه ها معنا می دهد. در این جا ما با یک مقوله ی نه چندان تعریف شده تحت عنوان پراتیک روبرو هستیم.در این معنا،انترناسیونالیسم و وظایف مرتبط با آن صرفا یک گرایش نظری،یک اعلام موضع و یا صدور قطعنامه های پرآب و تاب انقلابی اما فاقد پشتوانه ی پراتیکی نیست؛بلکه در راستای پراتیک یک جنبش معین کارگری- مثلا در ایران – و نیز در سطح بین المللی معنا پیدا می کند.کمونیست ها و مبارزان و پیشروان طبقه کارگر درست به میزانی که پای در زمین جنبش داشته و پتانسیل و نیروی محرکه ی طبقه را در پشت سر داشته باشند ،می توانند بر فعل و انفعالات عرصه ی بسیار متغیر و بی ثبات سیاست ،تاثیر گذاری داشته باشند.آری،اندیشه و آگاهی به مجردی که در میان توده ها نفوذ کند و اعتبار یابد ،خود تبدیل به یک عامل مادی می گردد و در این لحظه در سوخت و سازهای پیکار طبقاتی موثر واقع می گردد.اما همه ی سخن این است که این پروسه بدون امر مداخله گری و تامین پراکسیس مبارزه ،یعنی تلفیق نظریه و عمل امکان پذیر نیست.به بیان دیگر ،نفوذ و اعتبار بخشی هر عنصر آگاهی که بر تاکتیک و عمل مشخص مبارزاتی در این یا آن جدال اقتصادی و سیاسی استوار باشد بدون تجربه مستقیم توده ی کارگری و سازمان دهی امر مبارزه و بنابراین بدون سنجش و آزمون هریک از این عناصر آگاهی و تاکتیکی،انجام پذیر نیست.

یکی دیگر از جلوه های حضور و نماد حرکت انترناسیونالیستی در عرصه جنبش های سوسیالیستی و کارگری،وجود گرایش ها،همکاری ها و نشست های مشترکی است که میان جریانات مختلف مارکسیستی و چپ هر از گاهی نمود پیدا می کند و فراخوان ها ی معینی را به منظور اعلام مواضع،ایجاد تحرک در میان هواداران و جلب توجه و تحرک در میان پیروان جریانات چپ و رادیکال صادر می نماید.تا آن جا که به رادیکالیسم و پیشینه ی انقلابی و رزمندگی این جریانات مربوط می گردد،و بی آن که اصولیت و پرنسیب های اعتقادی آنان را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم،بایستی این اختلافات و گرایش ها را به رسمیت شناخته، مورد توجه قرار داده و با آنان همراهی نماییم هم چنان که در متن جنبش کارگری تلاش کمونیست ها همواره بر اتحاد،تشکل و سازماندهی مبارزات و اعتراض های این جنبش است،و در سطح حزب  ها ،محافل و عناصرکمونیست ،به گردآوری و همکاری و نزدیکی با آنان تلاش می ورزد،در سطح بین المللی نیز بایستی این جریانات و گرایش های عمومی و نسبتا گسترده و جهانی را-هرچند ممکن است در این یا آن کشور معین فاقد پایه و نفوذ توده ای باشد- پیگیری کرده و در ایجاد ارتباطات و همکاری ها و اتحادعمل های مناسب،اقدامات لازم را به عمل آوریم.تمام تجربه های جنبش های کارگری و کمونیستی در دوران مارکس و لنین،مشحون از مبارزات و تلاش هایی است که در جهت نزدیک شدن و متحد کردن این جریانات گونه گون و ناهمساز ،به عمل آمده است.

بخش دیگری از وظایف و الزامات جنبش کارگری و کمونیستی در سطح جهانی ،تعریف و تشخیص سطوح و جوانب و عرصه هایی است که به طور میانجی و واسط، به مبارزه کارگران مربوط می گردد.منظور مجموعه ی مطالبات و اعتراضاتی است که در خارج از طبقه کارگر و خودویژگی های مبارزاتی ما به طور عینی در جریان است.در متن بحران اخیر جهان سرمایه داری در کشورهای متروپل و نیز کشورهای پیرامونی،شاهد گسترده ترین،عمیق ترین و میلیتانت ترین این اعتراضات و مبارزات در بعد از جنگ دوم جهانی هستیم.هم زمانی و هم سویی این مبارزات که به سقوط و فروپاشی دیکتاتوری ها خاورمیانه و شمال آفریقا،اضمحلال هرچه بیشتر آلترناتیو اسلام سیاسی با شمایل های مختلفی از لیبرالیسم اسلامی تا جریانات و دسته جات ماوراء ارتجاعی هم چون طالبان و القاعده،به بن بست رسیدن پروژه اقتصادی نئولیبرال در هر دو حوزه ی کشورهای متروپل و پیرامونی،و چنگ اندازی اجتناب ناپذیر بورژوازی و انحصارات به سطح معیشت و کار توده های ملیونی کارگر و زحمتکش در سراسر جهان،به پیدایی جنبش های معینی در میان کشورها و ملت های چهارگوشه ی گیتی انجامیده است.جنبش های مختلفی هم چون دفاع از محیط زیست،دفاع از حقوق بشر و بسط دموکراسی،اعتراض و مخالفت با پیامدهای سیاست های نئولیبرالی و روند جهانی سازی ،حقوق زنان،سرنوشت بیکاران،تحرک در جنبش های خودمختاری،فدراتیو و جدایی و استقلال-به طور مثال در جنبش مردم کردستان در جغرافیای سیاسی هر چهار کشور ایران ،سوریه،عراق و ترکیه-و نیز جنبش هایی که به اشغال کارخانه و مصادره فروشگاه ها منجر شده است – به طور مثال در اسپانیا- و بسیاری جنبش های خودانگیخته و توده ای دیگر،حاصل این فرایند است.

در مورد این جنبش ها وبسیاری از جنبش های تاریخی و بزرگ دیگر از جمله جنبش های ملی و آزادی بخش،مبارزه علیه بیکاری ،علیه اعدام،انواع جنبش های آزادی خواهانه و دموکراتیک و ضد دیکتاتوری و استبداد که به ویژه مضمون اصلی جنبش های اخیر شمال افریقا و خاور میانه را تشکیل داده است،از گذشته می دانستیم – یعنی مارکس،انگلس و لنین و نیز تجربه تاریخی پرولتاریا و کمونیست ها در بسیاری جاهای دیگر به ما آموخته اند –که این جنبش ها در مقابل و ناهمسو با جنبش طبقاتی کارگران و دیگر کمونیست ها در هیچ کشوری نیستند.این جنبش ها دقیقا و اصالتا در راستای جنبش تاریخی طبقه کارگر و در جهت سوسیالیسم به عنوان یک جنبش و دوران تاریخی تعریف می گردند.نکته این جاست که این جنبش ها و کشمکش ها،علیرغم ماهیت دموکراتیک- و بنابراین بورژوایی خود- در بسیاری از بخش های سیاسی و جمعیتی جهان ما،مطالباتی انقلابی محسوب می گردند و درست به سبب همین خصلت انقلابی خود،از ظرفیت و توان لیبرالیزم و جنبش و اتوریته ی سیاسی و تاریخی بورژوازی و سخن وران و نمایندگان آنان – به طور عمده لیبرال ها و به درجات مختلف محافظه کارها و سوسیال دموکراسی-خارج است.بنابراین ار لحاظ عملی – یعنی تاکتیکی –کمونیست ها به هیچ روی پتانسیل و رهبری و اقدامات و نقش و اهمیت سیاسی و اجتماعی این جنبش ها را به این دسته از کار به دستان بورژوازی وا نمی گذارند و در انبان لیبرال ها مصادره نمی کنند وبه حساب آنان واریز نمی نمایند؛تاکتیکی که به طور مثال به کرات در حین قیام ۱۹۷۹(۱۳۵۷ )ایران و نیز تحولات به سرعت رادیکالیزه شونده انتخابات ۲۰۰۹(۱۳۸۸)در میان ما کمونیست های ایرانی رخ داده است.بلکه با نگرشی عینی و اصولی و واقع بینانه و به دور از کلی گویی های فضیلت مآبانه و فرقه گرایانه و فضل فروشی های فاقد ارزش و بی خاصیت و منفعلانه،همه ی این جنبش ها را به رسمیت می شناسند؛در آن ها فعالانه شرکت می کنند؛آن را به طور مناسب سازمان می دهند؛و لذا شرایط و امکانات لازم را برای رهبری کارگران و گرایش سوسیالیستی و آلترناتیو تاریخی پرولتاریا،به هر میزان که امکان پذیر باشد و به هر اندازه که پتانسیل آن جنبش معین ایجاب می نماید،برای این اعتراضات و مبارزات فراهم می آورند.این ها همه استنتاجات بسیار بدیهی،آشکار و کاملا تجربه شده ای است.طبعا در برخورد به این جنبش ها ،انحراف و اشتباهاتی نیز رخ می نماید.از جمله این که کمونیست ها در مناسبات خود با گرایشات مختلف نظیر لیبرالیسم،رفرمیسم و فرصت طلبی،ناسیونالیسم و آنارشیسم و سایر گرایشات غیر کارگری و ضد کارگری دیگر ،به صرف این که آن ها نیز به طور هم زمان در گیر مبارزات خود هستند،به هیچ روی تاکتیک هم سویی و همکاری و ائتلاف را وظیفه خود قرار نمی دهند.وظیفه ی کمونیست ها همواره این بوده است که مواضع خودرا آشکار و به هیچ گونه پوشش و پنهان کاری اپوتونیستی ،به آگاهی کارگران و مردم برسانند و به طور بی امان و پیگیر و خستگی ناپذیر به افشای خط مشی ها و گرایشات و دیدگاه هایی که به پیش روی و استقلال جنبش کارگری و سمت گیری سوسیالیستی آن زیان می رسانند بپردازند و علیه این گرایشات بدون هیچ گونه پرده پوشی مبارزه نمایند.

داشتن یک درک و استنتاج مارکسی از رابطه ی میان انقلاب و اصلاحات ،چگونگی مناسبات میان مبارزه اقتصادی و سیاسی و این که هیچ دیوار چینی میان این دو روند میارزاتی و جود ندارد و نیز تشخیص مضمون و وظایف دموکراتیک و سوسیالیستی، و چندین مقوله ی پایه ای دیگر –که اکنون مجال طرح آنان در این جا نیست- و ضرورت منجمد نکردن این مفاهیم و بنابراین دیالکتیکی نگریستن همه آن ها و چگونگی تاثیرات متقابل آنان در یکدیگر و مناسبات بسیار متغیر و منعطفی که با هم برقرار می کنند و مساله ی فراروی از چارچوبه ها ی بورژوایی و نظام کارمزدی و درک و استنتاج نظری و تاکتیکی از نظریه انقلاب مداوم و ضرورت برگشت ناپذیر مجموعه اقدامات و ارائه ی آلترناتیو سوسیالیستی و انقلابی در پیش پای توده های کارگر و زحمتکش،بنیان محکم و استواری را برای ما فراهم می آورد که در عرصه بین المللی،به امر تشکیلات و سازمان واحد و ستاد رزمنده ی پرولتاریای جهانی بپردازیم و گام های شایسته و بایسته ای را به هر میزان و به هر اندازه از توان و مقدورات خود، همراه و همگام با سایر پیش روان و انقلابیون و کارگران کمونیست  در سایر نقاط گیتی به پیش بگذاریم .باشد که این تلاش ها ،به سهم خود راه دشوار و سترگ مبارزه تاریخی و انقلابی پرولتاریای

جهانی را در مصاف با بورژوازی و نظام سرمایه داری،هموارتر و سرراست تر و آسان تر سازد.

کاوه دادگری ۳۱ ژانویه ۲۰۱۴

Kavedadgari@yahoo.com

*نقل از نشریه مبارزه طبقاتی شماره ۱۶

www.m-tabaghati.com