«کوچه های دلتنگی»

شمه صلواتى

در این غروب دلنشین

می برد باد مرا به کوچه های دلتنگی

کوچه ها بیگانه از خویش و عقیم

روزگاران غریب   و مردمانش غریب

همه خاموش و بی صدا

همه  خواب  خوابند  و من بیدار

          ***

مهربانی  ها گریخت  و سنگ دلی شد ماند گار

بر آشفته و شورده 

بجز رنچ و درد بیداری

چه ها می شی  نوشت

در سکوت و تنهائی 

           ***

با زحم ها کهنه بسوزم یا بسازم 

بر آشفته و شورده 

از  این همه رنج و درد تنهائی

          ***

من غریب و خانه غریب

کوچه ها ساکت و دلتنگ

همه بیگانه  از خویش و عقیم

چگونه   باید نوشت از لحظه های دلتنگی 
 

شمه صلواتی http://shamisalwati.wordpress.com/