کورکِ۳۵ ساله ی دیانت و چرکینِی ولایت

شگفتا، که ما،

بیدارِ برپا بودیم ـ
اما و دردا
در دمِ درگاهِ نان و آزادی،
سربسر، گول خورده و گمراه شدیم.
شرم و شرر بر نرمخوئیِ ما
که،
چند تنی مُلا و مُکلا
با زبان و رسمِ ریا
با نام و راهِ خدا،
به سادگی آبِ خوردن
کور و کر و اسیرمان کردند.
و به دستِ و کولِ سادگیِ
سوارِ جان و مال مان شدند.
ودر گودالِ بیراهه های بهشت،
شعورمان را به سرقت برده و در جهنم شان سوزاندند.
و در دچاری و ناچاریِ سرابِ تشنگی ها
بی درنگ، آبِ حیات مان را سرکشیدند.
قوت لایموت مان را ربوده و بریدند.
و نچندان دور، از اوج سرخوشِ باور ـ
ناکار و پُر ز ریش،
بر سنگفرشِ های سختِ تنگدستی و اسارت ـ
به کام درندگانِ،
چون لاشه ای پرتاب مان کردند.
ما، بارها جویده و دریده شدیم،
و نفس و قفس های ما
زیر چکمه ی اولیا
لگد کوب و تباه شدند.
ما، خود کرده هایِ بی گدار،
بنام امت، بذر سرسپردگی خود را کاشتیم.
رویاهایِ دشتِ خشکِ بی کسی ها
با دستانِ نادانِ خود، آزادگی را
بر درگاه دروغ ولایت برد و سربرید.
و چنگِ فریبِ تیزی بر قلبِ هستی، چنان خلید ـ که
از کِشت پُشت اندر پِشت ما
خلافت همچون هیولائی هزار سر فراروئید ـ
وینک هر سری در هر سوئی، بندگی را به آسانی می بلعد.
هان اسیران بر پا:
بر دشتِ سوخته و جانِ طغیان ـ بوی آزادی فردا می وزد.
بر زبان نشترِ تیزِ شفا دهنده هم
فریادِ دریدنِ کورکِ ۳۵ ساله ی دیانت و چرکینِی ولایت جاری ست.
به پا شویم!
بهنام چنگائی ۲۱ بهمن ۱۳۹۲