ستم ملی در آذربایجان و راه حل آن! (۲)

ستم ملی در آذربایجان و راه حل آن!

(۲)

ناسیونالیسم تحت ستم نداریم! *

محسن ابراهیمی

ebrahimi1917@gmail.com

ظاهرا ناسیونالیسم ایرانی و ناسیونالیسم ترک دو نیرو و دو جنبش در مقابل هم هستند. اولی عظمت طلب، مسلط، ستمگر و غالب است و دومی محکوم و تحت ستم و تحت سلطه.

قبل از اینکه به مشخصات ایدئولوژیک و سیاسی ناسیونالیسم ایرانی بپردازیم و وجوه مشترکش با ناسیونالیسم ترک را مورد بررسی قرار دهیم لازم است تاکید کنیم که ناسیونالیسم به مثابه یک جنبش نمیتواند تحت ستم باشد. این مردم منتسب به یک ملت، نژاد و یا قوم معینی هستند که مورد ستم و تبعیض قرار میگیرند. ناسیونالیسم “تحت ستم”، معمولا از ستم و تبعیض اعمال شده بر مردم معینی به عنوان ماتریال اجتماعی استفاده میکند تا برای خودش به مثابه یک جنبش مشروعیت سیاسی دست و پا کند. مشروعیتی که در نهایت قرار است آن جنبش را در قدرت شریک کند و یا به قدرت سیاسی برساند. ناسیونالیسم ” تحت ستم”، جنبش سهم بری بخشی از بوروژاوزی از قدرت سیاسی به نام یک ملت است.

غالبا آن مردمی که ناسیونالیسم “تحت ستم” ادعای نمایندگی منافعش را دارد، در منگنه میان جنگ قدرت میان ناسیونالیسم “ستمکش” و ناسیونالیسم مسلط له میشوند. قربانی میدهند، کشته میشوند، آواره میشوند، پاکسازی قومی میشوند و بالاخره بر روی جنازه “ملتها”، بورژواهای مختلف ملتهای مختلف قدرت را تقسیم میکنند و سهمشان از چپاول کل طبقه کارگر یک جامعه را تنظیم میکنند.

بی دلیل نیست که در همه موارد مشخص تاریخی، با باصطلاح رها شدن ناسیونالسیم مغلوب از زیر یوغ ناسیونالیسم  حاکم، با استقلال و تشکیل کشور مستقل، تا آنجا که به زندگی واقعی مردم تحت ستم مربوط است نه از آزادی، نه از امنیت و نه از رفاه آن مردم خبری نیست. در بهترین حالت “ملت” تحت ستم به اسارت رسمی بورژواهای همان ملت، ملت خودی در میاید. همان نقشی که ناسیونالیسم حاکم ایفا میکرد به عهده ناسیونالیسم خودی میافتد. ناسیونالیسم خودی ایدئولوژی رسمی حکومتی میشود. در یک کلام به مثابه ایدئولوژی حکومتی، نقش کلاسیک دولت در یک جامعه طبقاتی را راسا به عهده میگیرد. به مثابه دولت ماورا طبقات، به نام ملت خودی و از طرف ملت خودی، شرایط بهره کشی بخشی از ملت یعنی طبقه بورژای بومی از بخش دیگر ملت یعنی طبقه کارگر را سازمان میدهد.

این تبیین و تحلیل فقط مربوط به مناسبات متقابل ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی از یکطرف و انواع جنبشهای ناسیونالیستی کرد و ترک و عرب و … نیست. تاریخی و جهانشمول است. در مورد تنش انواع ناسیونالیسمها صادق است. زندگی واقعی اکثریت مردمی که  در طول قرن بیستم و به یمن جنبشهای ناسیونالیستی مستقل شده اند همین را نشان میدهد.

حدود یک قرن و نیم پیش، ۳۲ کشور مستقل در جغرافیای سیاسی جهان وجود داشتند. امروز این تعداد به بالای ۱۹۰ رسیده است. مشخصا در ۱۱۱ سال گذشته ۱۴۱ کشور مستقل اعلام موجودیت کرده اند. یعنی در کمتر از یک سال یک کشور جدید چشم بر جهان گشوده است. یک “ملت” جدید صاحب کشور شده است. ناسیونالیستها قاعدتا باید در اشک شوق غرق شوند که این همه “ملت” صاحب هویت شده اند! اما تردیدی نیست که توده های وسیع مردم آن کشورها احتمالا لحظات کوتاهی – آنهم به خاطر توهم رهایی از فقر و تبعیض – در این اشک شوق سهیم بوده اند. توهمی که در همه این کشورها بسرعت توسط عملکرد خود ناسیونالیسم تازه به قدرت رسیده پایان یافته است.

چند کشور مستقل با فروپاشی امپراطوری بزرگ عثمانی که از دروازه های اتریش تا شرق ایران، از قفقاز تا شمال آفریقا را در برمیگرفت برجای مانده است؟ در کدام یک از این کشورها شهروندانی که به نام ملت و قوم و مذهب صاحب کشوره شده اند کوچکترین بهبودی در زندگیشان حاصل شده است؟ اولین و مهمترین کشور باقیمانده از فروپاشی امپراطوری عظیم  عثمانی، جمهوری ترکیه به رهبری آتاتورک بود که اتفاقا به نام هویت ترکی،  تبعیض علیه “ملتهای” دیگر را با قساوت تمام مستقر کرد. علاوه بر قتل عام و بی خانمان کردن میلیونی “ارمنیها و یوناینها”، جمعیت عظیم کرد زبان این کشور مستقل تحت عنوان “ترکهای کوهی” مورد تبعیض سیستماتیکی قرار داشته اند که همچنان ادامه دارد.

به لیست دیکتاتورهایی که در راس فاسدترین و خونخوارترین حکومتهای سرمایه داری در آسیا و افریقا قرار دارند نگاه کنید. اکثریتشان رهبران و دست اندرکاران احزاب ناسیونالیستی هستند که در نیمه قرن بیستم در آفریقا و آسیا بر روی موج مبارزات عدالتخواهانه و آزادیخواهانه  توده های محروم علیه استعمار و امپریالیسم به قدرت رسیده اند!

آیا غیر از این است که در هفت کشور مستقل که بر روی ویرانه های یوگسلاوی سابق برپا شده اند، آقازاده های بومی و ملی و وطنی جای آقازاده های سرمایه داری دولتی یوگسلاوی را گرفته اند؟ برای کارگر صربستان و کروشیا و بوزنیا و … چه فرقی میکند که برده مزدی کدام سرمایه و کدام سرمایه دار با کدام ملیت باشد؟ چه فرقی میکند که کدام دولت و کدام رئیس جمهور، حاکمیت طبقه سرمایه دار و ریاضت اقتصادی بانک جهانی را بر جان و زندگیش اعمال کند؟

سودان جنوبی، تازه ترین کشور مسقل است که در جغرافیای سیاسی جهان ظاهر شده است. اگر کسی تصور میکرد استقلال این کشور از باند اسلامی حاکم عمرالبشیر دریچه امیدی در مقابل مردمی باز کند که در فقر غوطه میخورند حتما ماهیت ارتجاعی جنبشهای ناسیونالیستی-قومی را نمیشناسد.  هنوز سه سال از عمر استقلال نگذشته است که جنگ بورژواهای بومی بر سر سفره چپاول، جهنمی از آوارگی دهها هزار نفره، گرسنگی و کشتار و خشونت قومی و گورهای دسته جمعی راه انداخته است. رئیس جمهور و معاونش بر سر کنترل شریان نفت که ۹۰ درصد درآمد کشور را تامین میکند به جان هم افتاده اند. و برای رسیدن به اهدافشان همان ابزار کثیفی را به کار میبرند که در زرادخانه سیاسی همه ناسیونالیستهای دهه های اخیر قرار دارد: تحریک و نفرت پراکنی ملی و قومی. اینها رهبران “جنبش آزادیبخش مردم سودان” هستند که به نام نمایندگی منافع اقوام دینکا و نوئر در جنوب، مشترکا ناسیونالیسم جنوب در مقابل شمال را نمایندگی کردند و روی موج ناسیونالیسم به قدرت سیاسی رسیدند و به نام همان اقوام و با تحریکات قومی نبرد بر سر تقسیم ثروت و قدرت را در کشور مستقل پیش بردند. همین الان، رئیس جمهور سالوادور کی یر به عنوان رهبر قبیله دینکا در تنش با ریک ماکار به عنوان رهبر قبیله نوئر همان مردمی را به خون میکشند که قبلا به عنوان نماینده شان کشور مستقل تشکیل دادند.

چرا دور برویم؟ کردستان عراق، از زیر سلطه ناسیونالسیم حاکم حزب بعث عراق رها شده است و به استقلال دست یافته است. در همین کردستان مستقل زیر سلطه مسعود بارزانی وضع چگونه است؟ اگر ستم ملی پایان یافته است، اگر تحقیر ملی نیست، اگر تبعیض به خاطر ملیت و قومیت نیست، اگر به خاطر انتساب به “ملت و قوم” کرد مردم تحت تبعیض نیستند، اما  کارگران کردستان به حقوق اقتصادی، سیاسی و اجتماعیشان دست یافته اند؟ حق تشکل دارند؟ حق اعتصاب دارند؟ حق اعتراض دارند؟ دستمزدشان پاسخگوی یک زندگی انسانی و مرفه است؟ اگر بیکار شوند از حق بیمه بیکاری برای یک زندگی انسانی برخودار هستند؟ آیا کارگران و سرمایه داران و آقازاده های “کرد” از حقوق مشابهی برخوردار هستند؟ آیا توده های وسیع مردم کرد زبان به رفاه اقتصادی و امنیت سیاسی رسیده اند؟

وضعیت کارگران مهاجری که روی پیشانیشان ملیت “کرد و عرب” نصب شده است چگونه است؟ همه گزارشها و اخبار همه سایتها نشان میدهد که این کارگران – از کارگران عرب زبان عراق گرفته تا کارگران کرد زبان از ایران – همان وضعیت تحقیر آمیز و برده واری را دارند که کارگران مهاجر شیخ نشینهای منطقه خلیج از آن رنج میبرند. تحت سلطه حکومت مستقل کردستان، حکومتی که به نام رهایی از ستم و تبعیض ملی بر سرکار آمده است، کارگران “ملتهای” دیگر از ابتدایی ترین حقوق انسانی هم برخوردار نیستند!

وضعیت “حقوق بشر” در این حکومت مستقل کردستان چگونه است؟ تنها در فاصله ژانویه و مارس همین سال ۴٠ قتل ناموسی در کردستان عراق، کردستان تحت رهبری و حکومت دولت بارزانی روی داده است. این فقط آمار ثبت شده است. آماری که فقط انعکاس کوچکی از جنایاتی را نشان میدهد که اکثر پنهان هستند و به بیرون درز نمیکنند.

در ٧ آوریل٢٠٠٧ دعا خلیل اسود ١٧ ساله در شهر بشیقه در کردستان عراق سنگسار شد. کلیپهای ویدویی نشان  داد که این دختر جوان، به خاطر سرباز زدن از ازدواج اجباری با پسر عمویش که بنا بر مذهب و سنت مذهبی “عقدش با پسرعمویش در آسمانها بسته بود” و به خاطر دل بستن به یک مرد دیگر که عرب زبان بود، زیر نظر پلیس دولت مستقل کرد سنگسار شد. این مهم است که این دختر جوان، زیر نظر پلیس دولت مستقل کردستان، زیر نظر پلیس کردستان عراق سنگسار شد. نقش پلیس دولت مستقل کردستان چه بود؟ حفظ نظم برای اجرای امن این توحش! این فقط یک نمونه از توحش علیه زنان در کردستان مستقل است. نمونه ای که برحسب اتفاق در تلفن موبایل ثبت شده است. اینکه کردستان مستقل صحنه چه جنایاتی است که در تلفن موبایل کسی ثبت نشده است را هیچ کس نمیداند!

با توجه به تمام این فاکتهای تاریخی، نیازی به استدلال تئوریک نیست تا ثابت شود که ناسیونالیسم مدعی دفاع از ملت تحت ستم، اکثریت عظیم آن “ملت” را نه تنها از تبعیض اقتصادی علیه کارگران و استبداد سیاسی علیه مردم و توحش ضد زن و غیره نجات نمیدهد بلکه خود همه این تبعیضات و لگدمال کردن حقوق انسانی را در قالب یک دولت جدید به نمایندگی از همان ملت سازمان میدهد. و در بهترین حالت، با پایان ستم ملی، ستم و تبعیض بر توده های وسیع محروم توسط بورژاهای بومی و خودی را مجددا و در ابعاد وسیعتری سازمان میدهد.

با توجه به همه این نکات، الان میتوان به خصوصیات مشترک ناسیونالیسم مسلط عظمت طلب ایرانی و ناسیونالیسم “تحت سلطه” و مشخصا ناسیونالیسم ترک پرداخت.

در ادامه این مطلب به این موضوع خواهیم پرداخت.

—————–

* توضیح نویسنده: مطلبی که پیش رو دارید از نقطه نظر مضمون ادامه شماره  قبلی است و بر اساس سخنرانی در جلسه سخنرانی در پالتاک تنظیم شده است اما ادیت شده آن سخنرانی نیست. به خاطر اهمیت موضوع و محدودیت زمانی جلسه پالتاکی، نویسنده این سطور تصمیم گرفت مضمون سخنرانی در آن جلسه پالتاکی را با جزئیات بیشتری و با اتکاء به فاکتهای تاریخی بازنویسی کند. در نتیجه این مطلب به صورت یک مطلب مستقل از سخنرانی در جلسه پالتاکی تنظیم شده است و ادامه مطلب هم به همین صورت تدوین خواهد شد.

منتشر شده در نشریه سهند شماره ۳، نشریه کمیته آذربایجان حزب کمونیست کارگری ایران. ۱۸ بهمن ۱۳۹۲، ۷ فوریه ۲۰۱۴