جمهوری اسلامی برای کودکان خطرناک است. چه باید کرد؟ الویت‌ها چیست؟

اولویت‌ها را باید در وهله اول با در نظر گرفتن عواملی که باعث جلوگیری از رشد و پرورش طبیعی کودک میشود، زندگی‌ و آینده او را با مشکلات متعدد مواجه میکند و به خطر میندازد تعیین نمود. اولویتهای فعالین دفاع از حقوق کودک بسیار متنوع و درعین حال ضروری و عاجل است. حقوق ابتدائی کودکان در جمهوری اسلامی چنان پایمال شده است که موضوع مرگ و زندگی‌ کودک به یک ضرورت فوری بدل شده است.

کودکان مقدمند خواستهای فوری و حداقل جنبش دفاع از حقوق کودکان در ایران را در ۱۱ بند به منظور متشکل شدن هر چه بیشتر فعالین این جنبش معرفی و اعلام کرد. این خواستها٬ در هر شماره٬ در صفحه آخر نشریه کودکان مقدمند چاپ میشود٬ لازم است مورد توجه جدی فعالین حقوق کودک باشد. برای تاکید مجدد٬ مختصر به بخشی از این اولویتها می پردازم.

تغذیه، سلامت، آموزش و رفاه کودک و بطور کلی‌ رفتار هر جامعه با کودک محک درجه انسانیت و آزاد بودن آن جامعه است. سیاست حکومت اسلامی ایران در بیش از سه‌ دهه حکومتش، در هر سه‌ مورد کاملاً برعکس رفاه و شکوفایی کودکان بوده است. داریم از کشوری حرف می‌زنیم که میلیونها کودک در آن دچار سوء تغذیه هستند. نه فقط کودکان٬ که تعداد زیادی از مردم دچارش شده اند. بدلیل فقر گسترده‌ای که حکومت به مردم تحمیل کرده است، مواد غذایی اساسی که هر انسانی‌ برای رشد و سالم ماندن به آن نیاز دارد٬ برای بخش و سیعی از جامعه٬ به کالا‌های لوکس تبدیل شده اند. گوشت، شیر و میوه از لیست مواد غذایی اکثر خانواده ها حذف شده است، حتی خرید نان برای خیلی‌ خانواده ها میسر نیست. تا جایی‌ که میلیونها خانواده حتی از فرستادن فرزندانشان به مدرسه عاجزند و مجبورند آنان را روانه بازار کار کنند تا کمک خرجی خانواده باشند.

وب سایت عصر ایران در مهر ماه ۱۳۹۰ اعلام کرد: “بیش از ١۲ میلیون و ٣۰۰ هزار دانش‌آموز ایرانی سال تحصیلی ١٣۹۰- ١٣۹١ را آغاز کردند. در حالی که با توجه به گزارشهای مرکز آمار ایران و جمعیت ١۹ میلیون و ۴٣۵ هزار نفری در سنین ۷ تا ١۹ سال که باید آموزش خود را در مدارس ادامه دهند، بیش از ۷ میلیون و ١٣۵ هزار نفر به دلایل مختلف قادر به ادامه تحصیل نیستند و در حقیقت بیش از ٣۷ درصد دانش‌آموزان ایرانی مجبور به ترک تحصیل شد‌ه‌اند”.

۳۷ درصد دانش آموزان ایران مجبور به ترک تحصیل شده اند و هیچ مرجع دولتی پاسخگو نیست. این فاجعه که به تخریب هر چه بیشتر آینده و زندگی‌ کودکان نسل کنونی و آینده منجر شده و میشود، قابل گذشت نیست. رقم را مورد توجه قرار دهید و لطفا حتی ذکر ۵ کودک آخر این رقم را هم فراموش نکنید. اینها انسان هستند. انسانهای کوچکی که هر کدام میبایست زندگی‌ مرفه شاد و امن٬ آینده روشن و مطمئن می‌داشتند. تازه این آمار مربوط به مهر ۱۳۹۰ است.

معیشت و کل زندگی‌ مردم بعد از این تاریخ تحت فشار‌های اقتصادی بیشتری قرار داشته است. این کودکان نه تنها کودکی شان تباه شده، آینده‌شان کاملاً ناروشن است، نه تنها از شادی و امنیت برخوردار نیستند٬ به بیماریهای گوناگون مبتلا میشوند، تحقیر شده٬ در خیابانهای ناامن که محل کار هزاران کودک است، تحت سوءاستفاده‌ قرار می‌گیرند و با خطرات زیادی مواجه میشوند.

سازمان بهزیستی و کمیته امداد جمهوری اسلامی٬ آمار میدهد که دست‌کم «۸۰۰ هزار کودک ایرانی از سوءتغذیه رنج می‌برند.» در جای دیگر میگویند شش درصد کودکان در ایران دچار سوءتغذیه هستند و اگر حوصله‌‌ کنید ارقام مختلف زیادی را از قول مقامات پیدا خواهید کرد. دروغگو کم حافظه میشود.

باید پرسید پس ۷ میلیون و ۱۳۵ هزار کودکی که از چرخه تحصیل بازمانده اند یعنی‌ خانواده‌هایشان آنقدر به روز سیاه نشسته اند که از فرستادن فرزندانشان به مدرسه عاجزند کجای این آمار قرار میگیرند؟ آیا آنها میتوانند تغذیه مناسبی داشته باشند؟ آیا گوشت، تخم مرغ، شیر، مرغ، میوه … حتی به اندازه یک دهم نیازشان تامین میشود؟  باید پرسید اعلام این آمار‌های دروغین برای چیست؟ تازه هیچیک از این ارقام شامل صد‌ها هزار کودکی که جمهوری اسلامی آنها را بی‌ هویت و فاقد شناسنامه می خواند٬ نیستند. آنها هیچ کجای هیچ آماری نیستند.

هر مورد از اینها تکان دهنده است و نه تنها این نسل که  نسل آینده نیز بطور جدی در معرض آسیبهای جسمی و اجتماعی است. سوءتغذیه عوارض زیاد و جبران ناپذیری دارد. کودکی که مبتلا به سوءتغذیه است، دچار کاهش وزن و بهره هوشی، کاهش قدرت یادگیری و افت تحصیلی، کاهش توانمندی جسمی و آسیبهای روانی‌ جبران ناپذیر میشود. مغز رشد کافی‌ نمی‌کند و بدن برای ابتلا به امراض از جمله بیماری‌های عفونی‌ آماده است. آینده این کودکان، یادگیری،  پیشرفت و سلامتشان برای همه عمر تحت تاثیر قرار میگیرد.

شاخص دیگر سلامت جامعه و پیشرفت کودکان آن جامعه بالا بردن سواد و دانش کودکان در یک سیستم مدرن و پر ابتکار آموزشی بدون دخالت مذهب است. جمهوری اسلامی در این مورد هم کارنامه سیاهی دارد.

آموزش و پرورش جمهوری اسلامی بجای سازماندهی این امر، میلیونها کودک را از تحصیل محروم کرده است. به جای اینکه وزارتخانه‌ای باشد با بودجه کلان که هر ساله در جهت تعمیر و باز سازی مدارس گام بردارد، به جای تبدیل مدارس به ساختمانهایی‌ با تجهیزات لازم و مناسب با سیستم

گرمایشی مدرن، آزمایشگاهها و ورزشگاههای مدرن و مجهز، بطور مرتب از کسری بودجه صحبت کرده است. ارقام مختلفی در مورد کسری بودجه آموزش و پرورش وجود دارد. کسری بودجه سال ۹۲‌  را ۴ هزار میلیارد تومان گفته اند.

آموزش و پرورش چرا به کسری بودجه دچار میشود؟

طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی آموزش برای کوکان رایگان باید باشد٬ اما دریافت شهریه به عناوین مختلف کاملا اجباری است. هر ساله هم دانش آموزان کمتری بضاعت رفتن به مدرسه را داشته اند و تعداد دانش آموزان فاجعه بار پایین آمده است. هر سال هم بر تعداد مدارس “تخریبی” و “خشتی” اضافه شده است. تا جایی‌ که در بعضی از روستا‌ها از آغل گوسفندان به جای کلاسهای درس استفاده می‌کنند. گرمای کلاسهای درس هنوز با بخاری‌های نفتی‌ والور، چراغ علاءالدین و از این قبیل تامین میشود که هر ساله فجایع بسیاری آفریده و تعدادی کودک به قتل رسیده اند و یا به سوختگی شدید دچار شده اند. باز هم طبق آمار دولتی که همیشه باید آن را چند برابر کرد، ۲۰۰هزار کلاس درسی‌ تخریبی و ۵۰ هزار خشتی هستند. یعنی‌ ۲۵۰ هزار کلاس درس ممکن است هر لحظه روی سر فرزندان مردم خراب شود. اگر میانگین را در هر کلاس درس ۳۰ دانش آموز بگیریم که کلاسها خیلی پر جمعیت تر هستند، معنیش این است که جان ۷،۵۰۰،۰۰۰ کودک در خطر تخریب و فروریزی مدارس قرار دارد و هر لحظه ممکن است جانشان را از دست بدهند.

یکی‌ از اقلامی که این وزارتخانه باید به مدارس سراسر کشور بپردازد، سرانه دانش آموزی برای هر شاگرد مدرسه رو است. این یک نمونه ‌اش است: مدیر یکی از مدارس تهران درباره افزایش سرانه مدارس به همشهری گفت: ما حدود ۲۵۰ دانش‌آموز داریم که سال گذشته یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان سرانه دادند که اگر به تعداد دانش‌آموزان تقسیم کنیم به ازای هر نفر شش هزار تومان می‌شود.‌ طبق آیین نامه وزارت آموزش و پرورش نهایتا مبلغ ۲۸۰۰۰ هزار تومان بعنوان سرانه دانش آموزی در نظر گرفته شده است. مبلغی که هرگز پرداخت نشده و اجرایی نگردیده است.

پاسخ وزیر آموزش و پرورش به پرسش همشهری در فروردین‌ماه ۹۰ درباره اینکه «چه برنامه‌ای برای سرانه مدارس دارید»‌: «باید‌ بودجه‌ مدارس مستقیماً به‌حساب آنها واریز شود و اگر همه کارها براساس مدرسه تعریف شود، اعتبار مدارس افزایش می‌یابد.» وی اظهار کرد:‌ «اکنون ما در وزارتخانه به‌جای مدارس همایش و اردو برگزار می‌کنیم و همه پولها را در سطح وزارتخانه و اداره کل تعریف و هزینه می‌کنیم و مدارس تنها از راه دور نظاره‌گر ما هستند».

منوچهر مصدق – مدرس مجتمع آموزش عالی پیامبر اعظم – تصریح کرد: متاسفانه سرانه دانش آموزی در ایران، یک سال از دانش آموزان عقب تر است که البته بهانه همیشگی و نام آشنای این مشکل، کمبود اعتبار است! وی خاطرنشان کرد: به دلیل پرداخت نشدن سرانه دانش آموزی، بار هزینه های مدارس بر دوش مدیران قرار گرفته است که این امر نه با منطق و نه با انصاف جور است.

لازم به ذکر است که در کشور آلمان سرانه دانش آموزی پنجهزار یورو٬ در سوئد حدود۹۰۰۰ یورو و در بقیه کشور‌های اروپای شمالی‌ هم چیزی در همین حدود است این مبلغ را‌ با ۶۰۰۰ تومان در حکومت اسلامی (یعنی دو دلار) که در اکثر موارد پرداخت هم نمیشود مقایسه می‌کنیم، به عمق فاجعه وضع کودکان در ایران پی می‌بریم.

یک سوال ساده این است که چرا آموزش و پرورش به کسر بودجه دچار شده است؟ چرا برای مثال وزارت اطلاعات با کسری بودجه مواجه نیست!؟ بیت رهبری و سپاه پاسداران هم کسری بودجه دارند!؟ عوامل دیگر سرکوب بسیج، وزارت ارشاد و گشت‌های سرکوبگر هم کسری بودجه دارند!؟

آموزش و پرورش برای بالا بردن دیوار مدارس دخترانه بودجه دارد، ولی‌ سرانه دانش آموزی را نمیتواند بپردازد. برای مسابقات سراسری شمارش صلوات و دادن جوایز “نفیس” به برندگانش، بسیج وهمه مفتخور‌ها ومزدورانش را میتواند از پول مردم  سازماندهی کند، بودجه برای هر تعدادی مسجد و نماز خوانه که لازم باشد وجود دارد. بودجه برای تربیت ۱۲۰۰۰۰ آخوند و طلبه برای انداختن به جان دانش آموزان در مدارس دارند ولی‌ شهریه را و همه مخارج مدرسه یک کودک باید بر دوش والدین و خانواده سنگینی کند و منجر به ترک تحصیل کودکان شود. هر چه لازم باشد برای اردو‌های نظامی به غایت وحشتناک راهیان نور که جولانگاه سپاه و بسیج در مدارس است بودجه کافی میگذارند، ولی‌ نه برای آنچه به آموزش کودکان ربط دارد. هر چه هست در جهت اهداف ایدئولژیک حکومت اسلامی است و ربطی به حقوق کودک ندارد.

کیفیت آموزشی که میخواهد کودک را نه با علم بلکه با خرافات، ترس و تمکین به مقررات مذهبی و برده وار بار بیاورد، مکتب شهادت و قربانی شدن برای اهداف حکومت اسلامی را به آنها بخوراند هم نه تنها آینده او را از نظر پیشرفت در علم و دانش به خطر میندازد بلکه از نظر روحی‌ و روانی‌ هم تحت فشار قرار میدهد.

به روشنی میتوان دید که آموزش و پرورش نه تنها امر آموزش کودکان را از پیش نبرده است بلکه کودکان را از تحصیل محروم کرده و وضعیت کودکانی که به مدرسه می‌روند را هم به تباهی کشانده است. آموزش و پرورش جان کودکان را بار‌ها به خطر انداخته و چه از طریق آتش سوزیهای متعدد در مدارس وچه اردو‌های راهیان نور باعث به قتل رساندن کودکان زیادی شده است. با آموزش و پرورش که نه در جهت رفاه و سعادت کودکان بلکه بعنوان خطری جدی برای بسیاری از کودکان عمل کرده است باید مقابله جدی صورت گیرد.

در مورد حجاب کودک مقالات زیادی در نشریه داشته ایم و به اثر مخرب آن بر روان و جسم دختران گفته ایم، حقوق کودکانی که مهاجر خطاب میشوند و مورد تحقیر و بی‌ حقوقی شدید قرار می‌گیرند هم بایستی بطور عاجل در دستور کار فعالین قرار گیرد.

اینها مسائل مهمی است که ذهن هر فعال حقوق کودک را باید به بخود مشغول کند. وضعیت اسفناک کودکان در ایران باید مدام توسط فعالین حقوق کودک مورد افشاگری قرار گیرد و حول آنها سازماندهی شود. پرچم حقوق کودک باید در هر محله، محل کار، مدرسه، دانشگاه و هر کجا که انسانهای شریفی دلشان برای کودکانی که زیر پنجه‌های حکومتی ضد کودک له‌ میشوند به درد می آید برافراشته شود. والدین کودکان، آموزگاران، دانشجویان، کارگران و همه آنهایی که از وضعیت موجود به تنگ آمده اند را در یک صف متحد علیه سیاستهای کودک ستیزانه رژیم بایستی به اعتراض تشویق نمود.

در هر محله ای انجمنها و کانونهای دفاع از حقوق کودک با حضور والدین و معلمان و دیگر مردم شریف محلات برای بحث درمورد مشکلات کودکان در مدرسه و محله در مورد ناامنی هائی که در هر محله ای زندگی کودک را در مخاطره قرار میدهد، امکانات تفریحی آنها، کمک به کودکانی که ترک تحصیل کرده اند برای بازگشت به مدرسه، صحبت با خانواده هائی که رفتار مناسبی با کودک ندارند تا تلاش برای فضائی بهتر در مدارس را بایستی ایجاد کرد.

با شعار نجات کودکان همین امروز باید شروع کرد و دولت را مجبور به عقب نشینی در مقابل خواسته‌های مربوط به رفاه و آزادی کودکان کرد. با در نظر گرفتن نکات ۱۱ بند خواستهای فوری جنبش دفاع از حقوق کودک آنها را به خواست و شعار مردم تبدیل کرد. بایستی کاری کرد که حقوق کودک بر هر ملاحظه و منفعت ملى، نژادى، اقتصادى، سیاسى، ایدئولوژیک و مذهبى مقدم قرار گیرد و شعارهمه مردم شود.

کودکان خود توان دفاع از حقوق خود را ندارند. این بزرگسالانند که باید بعنوان وکیل مدافع حقوق کودک نقش خود را ایفا کنند. تلاش برای مبارزه در راه حتی اندک بهبودی در همین حاکمیت منحوس و ضدکودک جمهوری اسلامی برای کودکان حیاتی است.

ما در مقابل کودکان مسئولیم. این وضعیت تحقیر آمیز و خطرناک برای کودکان باید پایان پذیرد. دست به دست هم میتوانیم جامعه ای انسانی و دنیائی شایسته کودکان بنا کنیم.

یک قدم مهم در این راه ایجاد نهادهائی برای حمایت از کودکان و تقویت نهادهای موجود در زمینه دفاع از حقوق کودک است. نهادهای مدافع حقوق کودک را باید تقویت کرد. باید فرهنگ دفاع از حقوق کودک را همه جا در خانه و مدرسه و جامعه رشد داد.

باید پرچم خواست های انسانی کودکان را همه جا برافراشت و انسانهای هرچه بیشتری را حول آن گرد آورد. هر خانه و مدرسه ای باید محلی برای فضا دادن به کودکان، احترام گذاشتن به آنها و شخصیت قائل شدن برای آنها، مقابله با رفتارهای سنتی و غیر انسانی با آنها و در یک کلام محیطی برای ارتقای همه جانبه آنها باشد.

“کودکان مقدمند” نهادی برای شکل دادن به این مطالبه فوری و متحقق کردن خواستهای انسانی در دفاع از کودکان است. آنرا تقویت کنید.