بسوی حکومت جهانی؟

گروهی از شخصیتها و روشنفکران و سیاستمداران سابق بیانیه ای منتشرکرده اند تحت عنوان “بسوی حکومت جهانی” و به فرانسوا اولاند رئیس جمهور فرانسه ارائه داده اند تا در کنفرانس جهانی جی ٢٠ در سال ٢٠١۵ که فرانسه ریاست آنرا بعهده خواهد داشت، ارائه دهد و مورد بحث قرار گیرد.حکومت جهانی معمولا مترادف با انترناسیونالیسم تلقی میشود و انسان را بیاد مارکس و کمونیستها می اندازد. اما آنها که این بیانیه را امضا کرده اند از متفکران و سیاسمتداران بورژوا هستند. آیا آنها به صرافت تضعیف سرمایه افتاده اند؟ آیا میخواهند زیر پای دولتهای ملی را خالی کنند؟ آیا از سران ٢٠ کشور صنعتی جهان میخواهند که داوطلبانه خودرا منحل سازند و یک حکومت جهانی تشکیل دهند؟ جواب این سوالات منفی است.
من اکثر امضا کنندگان بیانیه را نمیشناسم. اما برخی اسامی آشناست. برای نمونه یکی از آنها میشل روکار نخست وزیر فرانسه در دوره میتران است. یکی دیگر ژوزف استیگلیتز اقتصاد دانی است که جایزه اقتصاد نوبل را گرفته و قبلا بطور رسمی اقتصاد دان کلیدی بانک جهانی بود که بیشتر متمایل به اقتصاد کینزی است. “فرناندو هنریک کاردوسو” دو دوره رئیس جمهور برزیل از حزب سوسیال دموکرات برزیل بوده است و سیاست اقتصادی اصلی او خصوصی سازیها و باز گذاشتن دست سرمایه داری بازار آزاد بود. بقیه نیز نقشهای متفاوت و بعضا کلیدی ای در شکل دادن به نظام بازار آزاد داشته اند. بنابرین روشن است که این “روشنفکران جهانی” از شخصتهای عمدتا لیبرال و نسبتا کلیدی نظام موجود در کشورهای مختلف بوده اند. اکنون نیز کاری که میخواهند بکنند اینست که نظامشان را به قول خودشان با یک رفورم از “بحران همه جانبه” و لاعلاج نجات دهند.
بیانیه آنها با این هشدار شروع میشود: “جهان در برابر بحران های جهانی بی سابقه ای قرار گرفته است. ته کشیدن منابع طبیعی، آسیب به تنوع زیستی، ترکیدن حباب های مالی و ورشکستگی بانک ها، غیرانسانی شدن نظام اقتصادی، سقوط اجتماعی، بالا رفتن نابرابری ها و گسترش زندگی موقتی، تشدید تحمل ناپذیری و انکار نخبگان سیاسی، قحطی و کمبود و…” و بعد به یک بن بست اشاره میکنند: “اکنون دیگر افشای نتایج منفی جهانی شدن، سرمایه داری، فناتیسم و یا توهم شکل دادن به یک برنامه و یا مدل برای جامعه بیهوده است..” و بعد نتیجه میگیرند که: “اکنون دیگر اصلاحات در ابعاد جهانی و تغییرات ضروری پیوسته باهم، اجتناب پذیر است. منطق این شیوه نگرش از آنجایی اهمیت پیدا می کند که مسایل و مشکل ها در پیوند درونی با هم هستند و به یک «بحران همه جانیه» دامن زده اند و جهان را با «فاجعه چند جانبه» روبرو کرده اند..”
بله روشن است. سخن از بحران همه جانبه و فاجعه چند جانبه و امثال اینهاست. اگر کسی بحثهای کمی مفصل تر برخی از این جماعت را دنبال کند متوجه میشود که اینها طیفی از شخصیتهایی هستند که عمق بن بست سرمایه داری در قرن بیست و یکم را دیده اند.
راه حلی که اینها برای نجات سرمایه داری ارائه میدهند “حکومت جهانی” است که سازمان ملل در راس آن قرار داشته باشد. آنها نمیگویند حکومت جهانی حکومت چه کسی است و چه تفاوت اساسی با حکومتهای موجود دارد و چرا میتواند معضلات و مشکلاتی را که “در پیوند با هم هستند” حل کند. روشن است که این جماعت تغییری در آرایش طبقاتی نمیخواند بدهند. طرحی برای تحولی در جایگاه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی بخشهای مختلف مردم نمیخواهند ایجاد کنند. در واقع جوهر و کنه فراخوان این ها ایسنت: پیش بسوی حکومت جهانی سرمایه داران! حرف اصلی و صریحا بیان نشده اینها اینست که دوره دولت – ملتها سپری شده و سرمایه داری باید از دولتهای کشوری و ملی به “دولت جهانی” عبور کند تا بتواند در برابر انقلابات و فورانهای اجتماعی مقاومت کند.
بنظر این جماعت این تنها راه نجات نظام سرمایه است. بنظر من اینها به اندازه کافی تیز بین هستند که تناقضات اساسی و روند گریزناپذیر نابودی نظامشان را ببینند. و خیلی هایشان در دوره بازنشستگی دیگر مشغول مشغله های کوته نگرانه معمولی و رقابتهای انتخاباتی و حرفهای دهن پرکن برای جذب رای نیستند و در نتیجه واقعیت ها را بهتر از سران کنونی دولتها می بینند. به همین دلیل این بیانیه از این نظر مهم است و حقایقی را رو میکند که موضوع بحث دهه های آتی خواهد بود. بطور واقعی مساله محیط زیست و امثال اینها مشغله اصلی اینها نیست. بلکه حکومت جهانی سرمایه است که قرار است با انقلاب جهانی کارگران و مردم جهان علیه سرمایه و تعرضات سرمایه داری به زندگی بشریت، از قبل ایجاد آمادگی کند. این لب کلام این جماعت است.
اما میتوان نشان داد که این راه حلی برای بن بست سرمایه نیست. همانگونه که تشکیل ائتلاف هایی نظیر “اتحادیه اروپا” و “نفتا” بحران سرمایه داری را کاهش نداد، حکومت جهانی سرمایه هم حتی اگر فرض کنیم که عملی باشد که نیست، معضلات اساسی سرمایه داری را بهیچوجه حل نخواهد کرد.
سرمایه داری تناقضات اساسی و مهلکی برای پذیرش این رویکرد و حتی بحث در مورد آن دارد که خیلی زود خودرا نشان خواهد داد. به همین دلیل وقتی یکی دو دهه پیش بحث گلوبالیزاسیون مطرح شد، معلوم بود که همزاد سیاسی گلوبالیزاسیون اقتصادی، گلوبالیزاسیون سیاسی است. سرمایه اگر جهانی است حکومت سرمایه نیز باید جهانی باشد. اما هیچ سیاستمدار و ایدئولوگ بورژوای جدی ای جرات نکرد پا در این میدان بگذارد. زیرا طرح آن نیز کشاکشها و تضادهای اساسی ای را دامن میزد . اما اکنون به دلایلی که اشاره شد شماری از این سیاستمداران خودرا ناچار دیده اند که سر بحث را باز کنند. حتما در قدم اول جدی گرفته نخواهند شد. اما روند اوضاع این بحث را بسیار جدی تر از این روی میز کل طبقه سرمایه دار جهانی خواهد گذاشت.
بهررو این میدانی است که میتواند فضایی برای دخالتگری بیشتر مارکسیستها و نیروهای چپ را باز کند و صورت مساله اصلی جهان کنونی یعنی حاکمیت یک اقلیت یک درصدی را در سطحی رسمی جلوی صحنه بیاورد. جنبش ٩٩ درصدی ها نشان داد که کل حاکمیت سرمایه برای میلیونها نفر زیر سوال جدی است و در سطح جهان میلیونها نفر حاکمیت اقلیت سرمایه دار را دیگر نمیپذیرند. اینجا جایی است که شبح کمونیسم و مارکس بار دیگر بر فراز جوامع به حرکت در آمده است. بی دلیل نیست که کتابهای مارکس دوباره در لیست پرفروش ترین ها قرار گرفته است. اخیرا دانشگاه ایندیانای بلومینگتن در آمریکا یک نظر سنجی انجام داد با این عنوان که “با نفوذترین و تاثیر گذارترین دانشمند تاریخ” کیست. و این کارل مارکس بود که در میان همه فلاسفه و دانشمندان و اقتصاددانان جهان مقام اول را بعنوان پرنفوذترین دانشمند همه اعصار به خود اختصاص داد. در واقع ما کمونیستها و مارکسیستها تنها جریانی هستیم که حرفهای روشنی در مورد بن بستها و تناقضات لاعلاج سرمایه داری داریم و باید فعالانه به این بحث وارد شویم. ۶ فوریه ٢٠١۴