دست فرقه گرایان از جنبش های اجتماعی کوتاه!

بهرام رحمانی

bamdadpress@ownit.nu 

فرقه های سیاسی از هر نوع کارشان این است که به خاطر منافع حقیرشان، بر علیه هر کس و هر جریانی و هر جنبش اجتماعی مخالف خود، موضع تخریب گرایانه اتخاذ کنند تا از این طریق، نام خود را در چامعه بر سر زبان ها بیاندازند. دو تیپ در جامعه زود مطرح می شوند اولی با کار و کوشش و تلاش خستگی ناپذیر و دومی با جنجال و هیاهو و شیشه پنجره همسایه را شکستن و … یکی از ویژگی های فرقه های سیاسی، این است که در جنبش های اجتماعی رخنه می کنند تا سیاست های خود را در آن حاکم گردانند، اگر به هر دلیلی در این راه موفق نشدند مانند موریانه آن را از درون تهی می سازند و به تفرقه و خصومت دامن می زنند. سیاست های چنین گروه های مخربی، ربطی به تعداد اعضا و تاثیر آن در جنبش های اجتماعی ندارد، بلکه امر مهم این است که چه چیزی و چه کاری به نفع فرقه است. یکی دیگر از ویژگی های فرقه های سیاسی، تبعیت بی چون و چرای پایینی ها از بالایی ها و به ویژه رهبر فرقه است. هم چنین فرقه ها عمدتا محصول دوران اختناق هستند. برای مثال، در این میان می توان به سیاست های مخرب گروهی به نام «اتحاد سوسیالیستی کارگری» در جنبش های اجتماعی اشاره کرد.

آنچه که در این بحث، مدنظر است نه جواب به فحش نامه علی خدری، از اعضای «اتحاد سوسیالیستی کارگری» که در تاریخ سوم جولای ۲۰۰۸، به نام «شکست کمپین دروغگویی و ریاکاری» در سایت «خانه کارگر آزاد» منتشر کرده است، اساسا نقد فرقه اتحاد سوسیالیستی کارگری است. این گروه، در هر تشکلی نفوذ کند سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن را در پیش می گیرد. علی خدری که از زمان تاسیس گروه چند نفری شان تاکنون (هفت هشت سال) مبارزه اش از سه چهار نوشته فراتر نمی رود، بنا به روش همیشگی یکی از رهبرانشان به نام «رضا مقدم»، علیه من چنین نوشته است: «کسانی که هم فاقد اطلاعات بودند و هم گوئی کینه شخصی از اتحاد سوسیالیستی کارگری بدل داشتند. این ها، که یکی شان بهرام رحمانی عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران بود، فرصتی یافتند تا کینه های شخصی خود را خالی کنند.»

از این «مبارز؟» خانه نشین و دنباله رو، باید پرسید که ایشان «اطلاعات دقیق؟!» خود از فاجعه دستگیری تعدادی از فعالین دانشجویی توسط وزارت اطلاعات حکومت اسلامی جنایت کار را از کجا و چگونه به دست آورده است که دیگران فاقد آن اطلاعات هستند؟ بعلاوه، بهرام رحمانی چه «کینه شخصی» به اصطلاح با «اتحاد سوسیالیستی کارگری» دارد؟ مگر بهرام رحمانی، با شما ها رفت و آمد دارد که مشکل شخصی پیدا کند؟ مگر شما و رفقایتان با بهرام رحمانی، در عرصه ای مبارزه مشترک داشته اید که باز در آن هم کینه شخصی به وجود آید؟ مگر ارث و اموال مشترک داریم که بر سر تقسیم آن کینه شخصی پیدا کنیم؟ اگر این ها نیست پس این کینه شخصی را چرا به من منتسب می کنید؟ علی خدری و گروهش را باید متوجه این واقعیت کرد که هیچ فعال سیاسی جنبش کارگری کمونیستی هرگز مرعوب این ترفندهای فرقه گرایان نمی شود. در واقع اصل ماجرا از این قرار است که من با شما عیمقا اختلاف سیاسی – طبقاتی دارم و به دلیل این که سیاست های مخرب شما به ویژه در کمیته هماهنگی را نقد کرده ام مورد «نفرین» رهبری فرقه شما قرار گرفته ام.

گروهی که سوسیالیستی کارگری را پشت سر خود یدک می کشد به گفته «عزیز نسین»، طنز نویس معروف ترکیه، معلمی که بسیار هم بدخط بود هنگامی که در مقطع جنگ جهانی دوم هر کس باید برای خود نام فامیلی انتخاب می کرد این معلم بد خط فامیلی «خوشنویس» را برای خود انتخاب کرده بود. گروه رضا مقدم و ایرج آذرین نیز نام اتحاد سوسیالیستی کارگری را برای فرقه خود انتخاب کرده اند که بخش اعظم اعمال و پراتیک سیاسی شان ربط چندانی به جنبش کارگری کمونیستی ندارد. هنگامی که حدود ۱۲۰ نفری که در آوریل ۱۹۹۹ از حزب کمونیست کارگری جدا شده بودند، اکثریت آن ها در جلسه ای که در استکهلم برگزار کرده بودیم تا ببینیم آیا می توانیم کار مشترک بکنیم، حضور داشتند. در آن جلسه، برای اولین بار ایرج آذرین نیز حضور داشت. زیرا وی از سال های ۱۹۹۳ غیب اش زده بود؛ عرصه مبارزه سیاسی – تشکیلاتی را ترک کرده و به دنبال کار و زندگی شخصی خود رفته بود. در آن جلسه، رضا مقدم و ایرج آذرین جزو چهار نفری بودند که همراه با منصور حکمت و کوروش مدرسی در سال ۱۹۹۱ پس از جدایی از حزب کمونیست ایران، اعلام موجودیت حزب کمونیست کارگری را امضاء کرده بودند. رضا و ایرج در این جلسه، ادعا داشتند که بنیادهای کمونیسم کارگری درست است اما رهبری اشکال داشت. این بار ما قول می دهیم که این اشکال را برطرف کنیم که در آن جلسه تعداد زیادی از جمله من با این نظر مخالف بودیم و تاکید داشتیم اگر بنیادهای نظری کمونیسم کارگری درست بود رهبری نمی تواست آن را به کجراهه ببرد. بنابراین، باید بنیادهای فکری و نظری آن از جمله «سناریوی سیاه و سفید» و «حزب و قدرت سیاسی»، «حزب و جامعه»، «حزب و شخصیت ها» و… را زیر سئوال برد و مورد نقد قرار داد که ربط چندانی به مبارزه طبقاتی کارگران ندارند. آن جلسه، بی نتیجه تمام شد. بعدا ایرج آذرین، جلسه ای را فراخوان داد که در آن بسیاری از کادرهای فعال و سرشناس جدا شده از حزب کمونیست کارگری حذف شده بودند. هنگامی که ایرج از من برای شرکت در این جلسه دعوت کرد از ایشان سئوال کردم که آیا همه رفقای جدا شده را دعوت کرده اید یا نه، جوابش این بود که نه. من در این مکالمه تلفنی صریحا به ایشان گفتم که در چنین جلسه شرکت نمی کنم. زیرا آن را محفلی می دانم. در هر صورت آن جلسه با تعداد محدودی برگزار شد. مدتی بعد هم تعدادی به همراه رضا مقدم و ایرج آذرین مانند بهمن شفیق، امیر پیام، و… در جلسه ای که در لندن برگزار گردید شرکت کردند که روز دوم این جلسه، دو شقه شد و بهمن و امیر و تعدادی جلسه آذرین را ترک کردند. سرانجام اتحاد به اصطلاح «سوسیالیستی کارگری» با حضور کم تر از ۱۵ نفر تشکیل گردید که پس از مدت زمان کوتاهی لیلا دانش و آزاد نسیم نیز با انتشار مطلبی از این گروه جدا شدند. این گروه در این مدت، نه تنها نتوانست خود را گسترش دهد بلکه روزبروز نیز آب رفت تا این که یک سیاست کاملا پاسیفیستی بر آن غالب گردید که صرفا مبارزه خود را فقط در خانه نشینی و اینترنت و دادن تزها و تئوری هایی می دید که به معنای واقعی جامعه و به ویژه طبقه کارگر ایران، نیازی به چنین تئوری های شکست خورده «توسعه اقتصادی سرمایه داری» ایرج آذرین نداشت.

ایرج آذرین، بر این توهم و تصور بود که پس از نوشتن «چشم انداز و تکالیف» بتواند تعدادی از اعضا و کادرهای جنبش کارگری کمونیستی را دور خود جمع کند اما نه ایرج این توان و ظرفیت را داشت و نه تئوری هایش به درد طبقه ک