تلاش فراماسونری فرانسه برای تبدیل قالیباف به ناپلئون ایران

کورش عرفانی                                                           

شبکه ی حامیان رژیم در خارج از کشور متشکل از ایرانیان وابسته به جمهوری اسلامی، خدمتگزاران مجانی مانند توده ای-اکثریتی های شرمنده و نیز خارجیانی است که بنا به دلایل اقتصادی یا در جهت حفظ منافع کشورشان به پشتیبانی، مشروعیت بخشی و پا اندازی به نفع رژیم ضد انسانی و ضد ایرانی جمهوری اسلامی مشغول به خدمت هستند. در فرانسه عده ای از باصطلاح «ایران شناسان» و یا «متخصصین ایران» هستند که به وزارت خارجه و نیز وزارت دفاع این کشور وابسته بوده و سال هاست که در پوشش «پژوهش های ایران شناسی» به کسب اطلاعات در زمینه های مختلف در داخل ایران مشغول بوده و نتایج کار خود را در اختیار نهادهای تصمیم گیری حکومتی، باندهای پشت پرده و یا شرکت های بزرگ نفتی مانند توتال می گذارند تا از این طریق فرانسه بتواند به بهترین نحو ممکن منافع خود را در ایران حفظ کرده و مانع از تغییری شود که بتواند قراردادهای استعماری امضاء شده توسط رژیم را زیر سوال ببرد.

دانشمندان حامی رژیم  

 

دو چهره ی شناخته شده ی این گروه پژوهش نما عبارتند از «یان ریچارد[۱]» و «برنارد هوکارد»[۲].

یان ریچارد که در حال حاضر در بازنشستگی به سر می برد از پا اندازان معروف و بنیانگذار یک واحد به ظاهر علمی به نام «جهان ایرانی» بود که در چارچوب مرکز پژوهش علمی فرانسه[۳] فعالیت می کند. بسیاری از ایرانی ها نیز برای یک لقمه نان یا یک موقعیت شغلی یا اهداف سیاسی با این واحد همکاری کرده و می کنند. آنها که در فرانسه هستند توسط این واحد به داخل ایران فرستاده شده و با یاری شعبه ای از این واحد که در ایران تاسیس شده به تحقیقات میدانی دست زده و اطلاعات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دست اول کسب کرده و آنها را در اختیار این واحد در فرانسه می گذارند. این واحد نیز با تجزیه و تحلیل داده ها و گزینش هدفمند آنها نهادهای سیاسی، تصمیم گیری و اقتصادی فرانسه را، برای انتخاب سیاست های دقیقی که منافع فرانسه و یا باندهای حاکم بر فرانسه را تامین نماید، تغذیه می کنند. تاکنون بخشی از این اطلاعات به دستور مقامات فرانسوی به شکل های مختلف کتبی و شفاهی، مستقیم و غیر مستقیم دراختیار رژیم گذاشته شده تا آنها برای بقای نظام جمهوری اسلامی و مقابله با خطرات گوناگون از این داده ها استفاده کنند. این خدمت رسانی بهایی است که این «ایران پژوهان» باید در اختیار رژیم بگذارند تا اجازه ی فعالیت برای کسب اطلاعات و «جاسوسی پژوهش گونه» در ایران داشته باشند. این واحد تاکنون حاصل زحمات چندین پژوهشگر ایرانی را بالا کشیده و به آنها هیچ حق مادی یا معنوی نداده است. آنها هم چنین درمدیریت شهرداری تهران، که یکی از آشفته ترین شهرهای جهان است، به طور غیر مستقیم دست داشته وبرای بستن قراردادهای کلان مانند مترو تهران برای شرکت های فرانسوی پااندازی می کنند.

چهره ی دیگر این باند تحقیقاتی «برنارد هوکارد» است که سال هاست به عنوان یکی از فعال ترین عناصر این تیم در جهت لابی گری مورد نیاز شرکت های بزرگ نفتی و اقتصادی دیگر مانند رنو و شرکت مترو فرانسه در حال تلاش است تا ایده ی با ثبات بودن رژیم را جا بیاندازد. او که به ظاهر تخصص جغرافیا دارد به خود اجازه می دهد در باره فرهنگ، تاریخ، فلسفه، جامعه شناسی وامورسیاسی ایران اظهار نظر کند. تز اصلی این گروه به ظاهر پژوهشی از بیست سال پیش تا کنون به این صورت خلاصه می شود[۴]:

انقلاب سال ۵۷ محصول ناسیونالیسم و اسلامیت جامعه ایرانی بوده است رژیم جمهوری اسلامی برخاسته ی از انقلاب است بنابراین هم ناسیونالیسم ایرانی را نمایندگی می کند و هم اسلامیت آنرا. لذا دارای یک مشروعیت کامل است. به این دلیل دیگر نباید رویای تغییر آن را داشت زیرا بهترین نظامی است که می توانست از جامعه ی ایران بیرون بیاید. اما این رژیم در درون خود متحول می شود. زیرا رژیمی است پویا و دارای پتانسیل های قوی برای بهتر شدن و تبدیل شدن به یک حکومت متعارف و معمولی.

با یک چنین ایده ی اصلی و بنیادین، این گروه شبه پژوهشی تز دیگری را دنبال می کرده است  که هرگز راجع به آن چیزی نمی گویند، اما در لابلای خطوط می توان ایده و انگیزه ی واقعی را یافت:

از آنجا که رشد واقعی و دمکراتیک جامعه ی ایران برای آینده ی منافع سرمایه داری جهانی به طور عام و سرمایه داری فرانسه به طور خاص بسیار خطر ساز است، بهتر است که کشور عظیم و با پتانسیلی مثل ایران همیشه در سیطره ی حاکمیت های بی لیاقت و قابل کنترل باشد. بروز انقلاب در سال ۵۷ نشان داد که جامعه ایران بدون دخالت خارجی ها می توانست شانس یافتن مسیر دمکراسی را تا حدی داشته باشد. برای از میان بردن این شانس بهتر بود که ما دخالت کنیم. این فرصت در کنفرانس گوادلوپ پیش آمد و ما باهمکاری آمریکا و انگلستان که اهدافی مشابه ما داشتند موفق شدیم رهبری انقلاب را تعیین کنیم. خمینی را به فرانسه آورده و با همکاری دو کشور دیگر حامی وی- انگلستان و اسرائیل-  کسانی را که باید ساختارهای اصلی نظام آینده را در دست می داشتند تعیین و آماده ساختیم. بعد شاه را کنار زده و با توهم این که انقلاب به پیروزی رسیده است حکومت خمینی را در آنجا مستقر ساختیم. بعد از آن و در طول سی سال گذشته در حال بهره بردن از این هوشیاری و زرنگی خود هستیم. برای منافع ما در ایران و منطقه هیچ رژیمی نمی تواند احمقانه تر -پس بهتر- و ضد ایرانی تر از رژیم فعلی عمل کند، به همین خاطر هر یک روز که به عمر آن اضافه کنیم یک روز بیشتر از این خوان یغما استفاده کنیم.

نتیجه: باید هر گونه خطر تغییر رژیم را در ایران شناسایی، بی اعتبار و خنثی کنیم و اجازه دهیم که قدرت سیاسی دست به دست در درون خود نظام جمهوری اسلامی بچرخد تا این غارت سی ساله به چهل و پنجاه و شصت سا