برف، ای برف سفید و نرم! / ناهید وفائى

برف، ای برف سفید و نرم!
که از دردهای ساکنین زمین بی خبری
اگر می توانستم
چشمان خود را
به روی زشتی های این دنیا ببندم
چه شعرهایی در وصف تو می سرودم !
ای گل آراسته به شکوفه های یخی
که نرم فرو می آیی
بر سر بام های محکم
بام های سست
بر سر عابران شاد
عابران غمگین
عابران سالم
عابران بیمار
بر جاده های بی خطر
جاده های پر خطر
بر راههای بی عبور
راههای پر عبور
………..
برف، ای برف سفید و نرم!
اگر می توانستم
چشمان خود را
به روی زشتی های این دنیا ببندم
چه شعرهای در وصف تو می سرودم!
آخر ای برف
دیریست که بر این زمین ما
خورشیدی مکدر و مقوائی می تابد
دیریست که انسان به خاطر یک لقمه نان
سوار بر اسبی سیاه و وحشی
شتابان بسوی ورطه ی مرگ می تازد
برف ای برف سفید و نرم!
که از دردهای ساکنین زمین بی خبری
دیریست که فرو آمدن تو بر زمین
بخت هزاران نفر را سخت و سیاه می سازد
دیریست که فرو آمدن تو
بر شانه های ساکنان خاک
به جامه های سفید تن مردگان می ماند…
ناهید وفائی
۱۵٫۰۱٫۱۴