انقلاب کارگری چیست؟ در نقد نوشته رئوف افسائی

رئوف افسائی، از کادرهای حزب حکمتیست، نوشته کوتاهی دارد در باره انقلاب کارگری که جای تامل بسیار دارد. ایشان میگویند: ” هر انقلاب آتی که به تحقق این شعار استراتژیک (شعار آزادی، برابری، حکومت کارگری) نیانجامد انقلاب ما نیست و خیری به کارگر و مردم محروم نمی رساند. انقلاب مورد نظر ما کمونیستها، انقلاب کارگری است برای سرنگونی سیادت طبقه حاکم بورژوازی و برقراری سوسیالیسم است و پرچم این هدف همان شعار “آزادی، برابری، حکومت کارگری” است. هر “انقلاب” دیگری حتی اگر یک دیکتاتوری را سرنگون کند، دیکتاتوری دیگری را به قدرت می رساند.” برداشت ایشان این مفهوم را تداعی می کند که انقلابات از بدو شروع خود مهر این طبقه یا آن طبقه را برخود دارند. اما واقعیت این است که احزاب و طبقات در بطن و متن کشمکش انقلابی هست که مهر خود را بر انقلاب می زنند. هیچ انقلابی در شروع خود یک ماهیت طبقاتی مشخص ندارد. انقلاب قبل از هر چیز یک پدیده سلبی هست که هدف اول و اصلی آن سرنگونی حکومت موجود است. هر تحولی که در آن توده های وسیع مردم از پایین برای سرنگونی حکومت به خیابان می آیند انقلاب است. اینکه این انقلاب یک انقلاب کارگری یا بورژوایی یا ناسیونالیستی یا مذهبی یا هر نوع دیگری خواهد بود بسته به این است که کدام حزب سیاسی رهبری انقلاب را بدست میگیرد.

اقشار مختلف مردم از کارگران و زنان و جوانان و معلمان و پرستاران و اقشار تحت ستم دیگر طی تلاش برای بهبود زندگی و معیشت خود به این نتیجه میرسند که تا حکومت موجود بر سر پاست هیچ گونه بهبود معنی دار یا قابل ملاحظه ای در شرایط و وضعیت آنها بوجود نخواهد آمد و در نتیجه تنها راه بهبود زندگی و معیشت خود را سرنگونی حکومت می بینند و برای سرنگونی آن به میدان می آیند. اما این تنها طبقه کارگر و اقشار تحت ستم نیستند که در اعتراضات و اعتصابات و تظاهراتها و نبردها علیه حکومت شرکت میکنند. اقشار مختلف طبقه حاکمه هم در برهه های مختلف مبارزات اجتماعی با اهداف خاص خود به این مبارزات می پیوندند و در آنها شرکت میکنند. حتی بخشهایی از حکومت در مراحل مختلف پیشروی مبارزات سرنگونی طلبانه از حکومت جدا میشوند و به شیوه های خاص خود در مبارزات مردم شرکت میکنند تا اولا مبارزات و انقلاب را به بیراهه ببرند و در مسیر اهداف خود کانالیزه کنند و در صورت امکان خواسته ها و سطح مبارزات را در حد اصلاحات و تغییرات جزئی و تدریجی و در چهارچوب نظام محدود کنند، دوما موقعیت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی خود را حفظ کنند و در فردای انقلاب پرونده درکنار مردم بودن برای خودشان درست کنند، و سوما در فردای انقلاب از تغییرات بنیادی و طبقاتی جلوگیری کنند.

بنابر این انقلاب پدیده ایست که همیشه اقشار بسیار مختلف و متنوعی از جامعه را در خود جای میدهد و این اقشار برای بدست گرفتن هژمونی یا رهبری انقلاب با هم در کشمکش هستند. این که ماهیت انقلاب چه خواهد بود بستگی به این کشمکش دارد و ابدا از پیش معلوم نیست. کسی که “کارگری بودن” یا “شعار آزادی، برابری، حکومت کارگری” را شرط شرکت در یک انقلاب قرار میدهد یا متوجه پیچیدگیهای امر انقلاب نیست، یا قصد شرکت در انقلاب را ندارد، یا یک نیروی ضد انقلاب است، و یا ترکیبی از این سه. انقلاب پیچیده ترین پدیده و تحول اجتماعی هست و هیچ چیز آن از پیش معلوم نیست.

انقلاب کارگری انقلابی هست که در آن در کشمکش بین نیروهای چپ و کمونیست و طبقه کارگر و اقشار زحمتکش از یک طرف و نیروهای راست و سرمایه دار و طبقات حاکم و نیروهای ملی و مذهبی از طرف دیگر، این حزب طبقه کارگر است که هژمونی یا رهبری انقلاب را بدست می گیرد. اما این کسب هژمونی در متن و پروسه انقلاب است که اتفاق می افتد و نه بدوا و فی البداهه.

اگر با تعریف رئوف افسائی به انقلاب ۵۷ نگاه کنیم باید بگوییم که این انقلاب مال طبقه کارگر نبود و کمونیستها نباید در آن شرکت میکردند، در حالی که منصور حکمت پرشورترین مدافع انقلاب ۵۷ بود. با همین تعریف بود که حزب حکمتیست کورش مدرسی انقلاب ۸۸ ایران را تماما به جیب موسوی و کروبی ریخت و فرمان “مردم خر نشوید و در خانه بنشینید” را صادر کرد.

تعریف و تحلیل رئوف از انقلاب همان قضیه “کارگر کارگری” هست که کار دست کورش مدرسی و حزب حکمتیست داد و آنها را عملا و علنا در جبهه “ضد انقلاب” قرار داد بطوری که تبدیل شدند به تریبونی علیه عظیم ترین حرکت سرنگونی طلبانه مردم ایران در سال ۸۸٫

این گفته رئوف هم که اگر یک انقلاب به تحقق شعار “آزادی، برابری، حکومت کارگری” منجر نشود بدرد طبقه کارگر و کمونیستها نمی خورد و نباید در آن شرکت کرد درست نیست. اگر یک انقلابی در ایران صورت بگیرد که باعث سرنگونی جمهوری اسلامی شود ولی هنوز به تحقق این شعار منجر نشود، میتواند نتایج مثبت زیادی داشته باشد، از جمله اینکه نصف جمعیت هشتاد میلیونی ایران را که زنان باشند از موقعیت تحقیر شده و شهروند درجه چندم نجات دهد، سکولاریسم را حاکم کند، دست و بال مذهب را بچیند، باعث بهبود نسبی معیشت کارگران شود، و خیلی چیزهای دیگر.

این تز که “اگر انقلابی شعار آزادی-برابری-حکومت کارگری را تحقق نبخشد و یا کارگری نباشد انقلاب ما نیست و خیری به طبقه کارگر نمی رساند در ظاهر خیلی انقلابی و کمونیستی جلوه میکند، اما در باطن یک شعار پسیفیستی و ضد انقلابی هست. پسیفیستی هست بخاطر اینکه صاحب تز را بی وظیفه میکند، دلیل هم این است که هیچ انقلابی در شروعش کارگری نیست و نمی تواند باشد. در هر انقلابی هم طبقه کارگر و اقشار زحمتکش شرکت می کنند و هم ناسیونالیستها و مذهبیها و بورژواها و بخشهایی از حکومت. بنابر این صاحب تز ما هرگز لزومی برای شرکت در هیچ انقلابی نخواهد دید. ضد انقلابی هست بخاطر اینکه عملا و علنا هر انقلابی را به جیب بورژواها و ناسیونالیستها و مذهبینها می ریزد و به آن سرکوفت میزند. هم خاصیت پاسیفیستی و هم خاصیت ضد انقلابی این تز را براحتی میشود در برخورد حزب حکمتیست کورش مدرسی در برخورد به انقلاب ۸۸ دید. اینها به مخض دیدن چند شعار غیر سوسیالیستی مثل یا حسین میر حسین و دیدن اصلاح طلبان یا سبزها در کشمکشهای تحولات ۸۸ به این نتیجه مشعشع رسیدند که تحولات ۸۸ مربوط به جنگ بین جناحها هست و کارگر هم درش نیست و آنرا حرکتی ارتجاعی ارزیابی کردند. نه تنها این، بلکه به مردم گفتند که”خر نشوید و خانه بنشینید” و علیه انقلاب ۸۸ تبلیغات راه نداختند. عملا و علنا علیه مردم بپا خاسته و بنفغ رژیم جمهوری اسلامی موضع گرفتند و فعالیت کردند. اینها این سیاست پاسیفیستی و ضد انقلابی خود را هم به منصور حکمت نسبت دادند در خالی که منصور حکمت تا خرداد شصت از انقلاب ۵۷ دفاع کرد، انقلابی که حتی کمترین تردیدی در هزمونی اوباشان اسلامی در آن نبود. انقلابی که از اوایل سال ۵۷ معلوم بود که اوباشان اسلامی رهبری آنرا در دست دارند. اما منصور حکمت به انقلاب بعنوان صحنه کشمکش نیروهای متضاد نگاه میکرد و تلاش میکرد نیروی طبقه کارگر و کمونیست را به میدان بیاورد.