اتحاد، تشکل، و تحزب بر سر انقلاب

یادداشت اول: منظور من از اتحاد و تشکل و تحزب اتحاد بین احزاب و سازمانها نیست، اگر چه این هم میتواند بخشی از اتحاد باشد. منظور اتحاد توده های وسیع کارگر و اقشار تحت ستم و تشکل یابی و تحزب یابی آنها در سطح ماکرو هست.

یادداشت دوم: تمرکز این نوشته بر سر رابطه امر اتحاد و تشکل و تحزب بر سر انقلاب است و نه اهداف و خواستهای انقلاب. انقلاب بیشتر از هر چیزی یک پدیده سلبی هست. بیشتر از اینکه بر سر خواستنها باشد بر سر نخواستنهاست. اگر چه دیوار چینی بین خواستنها و نخواستنها نیست، و اساسا این دو رابطه بسیار نزدیکی با هم دارند، مثلا نخواستن خفقان رابطه نزدیکی با خواستن آزادی دارد، اما هر کدام در شرایط و مراحل خاصی جایگاه ویژه ای پیدا می کنند. در مرحله انقلاب مردم از یک سری چیزها و کارهایی که دولت میکند به ستوه آمده اند و عاصی شده اند و علیه آنها هستند. وقتی  نخواستن خود حکومت و دولت به موضوع جامعه و مردم تبدیل میشود شرایط انقلابی هست. امروز مردم ایران و طبقه کارگر کل حکومت را نمی خواهند و در جستجوی راهی برای سرنگونی آن هستند. به همین خاطر هم هست که هر حزبی که مبرمیت، اهمیت، و فوریت انقلاب را درک کند و آنرا در دستور روز خود قرار دهد اساسی ترین خواست اکثریت عظیم مردم و طبقه کارگر را نمایندگی میکند و شانس متحد کردن، متشکل کردن، و متحزب کردن توده های انقلابی را دارد.

۱٫    انقلاب تنها پاسخ اوضاع سیاسی ایران است

جمهوری اسلایم رژیم یک مشت اوباش مسلح است که یک وضعیت عمیقا و شدیدا فلاکتبار و ضد انسانی را به طبقه کارگر و اقشار مختلف مردم ایران از زن و جوان و کودک و بیکار و معلم و پرستار و انسانهای منتسب به مذاهب و ملیتهای مختلف مثل کرد و آذری و عرب و سنی و بهائی و ارمنی و غیره تحمیل کرده است. سی و پنج سال حاکمیت ارتجاعی و جنایتکارانه و دزد و غارتگر اسلام و حکومت اسلامی نشان داده است که هر گونه بهبود معنی داری تحت این رژیم غیر ممکن است، و تمام جناحها و دسته ها و نهادها و نیروهای جمهوری اسلامی با هر نوع و درجه اختلافی که با هم داشته باشند، در دزدی و جنایت و کشتار و سرکوب و در تحمیل فقر و فلاکت و اعتیاد و تن فروشی همدست و شریک هستند. صحبت از هر گونه اصلاحات در ساختار جمهوری اسلامی خاک پاشیدن به چشم طبقه کارگر و اقشار تحت ستم هست. جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست و تنها راه هر گونه تغییر معنی دار در ساختار حکومت به سرنگونی رژیم با تمام دار و دسته هایش گره خورده است. سرنگونی جمهوری اسلامی تنها راه هر گونه بهبود معنی دار در زندگی و معیشت مردم هست و بنابر این انقلاب تنها پاسخ اوضاع سیاسی ایران است.

اکثریت عظیم مردم ایران، ۹۹ درصد، از رژیم دزد و جنایتکار اسلامی سرمایه داران به ستوه آمده اند، از آن ناراضی هستند، از آن نفرت دارند، از آن خشم گین هستند، و خواستار سرنگونی تمام و کمال این جرثومه فلاکت و تباهی هستند. بنابر این انقلاب سراسری ترین و عمیق ترین و مهمترین و فوری ترین خواست مشترک مردم ایران است. بنابر این اتحاد، تشکل، تحزب، و سازماندهی برای سرنگونی جمهوری اسلامی باید بر سر انقلابصورت بگیرد. طبقه کارگر و اقشار زحکمتش و تحت ستم دور حزبی گرد خواهند آمد و سازمان خواهند یافت که تدارک عملی انقلاب را در دستور خود گذاشته باشد و رهنمودهای تئوریک و عملی برای آماده شدن مردم به جنگی که پیش رویشان هست بدهد.

انقلاب تنها خواست مشترک مردم نیست. دستمزدهای مناسب، تامین اجتماعی، بهداشت و آموزش رایگان، لغو مجازات اعدام، آزادی بی قید و شرط تشکل و تحزب، برابری زن و مرد، جدائی مذهب از دولت و ادارات عمومی، و خواستهای مشترک زیاد دیگری هست که میتوانند در سطوح مختلف مردم را حول خود متحد و متشکل کنند، اما از آنجا که تحقق یافتن هر یک از این خواستها خود به سرنگونی جمهوری اسلامی گرفه خورده است، انقلاب آن محور اساسی اتحاد و تشکل و تحزب هست.

۲٫     انقلاب یک آلترناتیو چپ  است

چپ و طبقه کارگر تنها نیروی خواستار سرنگونی رژیم نیست. نیروهای سیاسی و اجتماعی دیگری هم نوعی از سقوط و از بین رفتن رژیم را خواهانند. سلطنت طلبان و نیروهای راست از سرنگونی با لفافه “براندازی رژیم” صحبت میکنند. آنها هم بنوعی خواهان رخت بر بستن رژیم هستند. تا جائی که به براندازی رژیم بر میگردد، در تحلیلها و مواضع و سیاستهای سلطنت طلبان و نیروهای راست پروغرب براندازی امری نیست که توسط مردم و از پایین صورت بگیرد. اینها به موشکهای کروز آمریکا چشم دوخته اند تا بر جنازه های دهها یا صدها هزار نفری مردم و  ویرانه های ساختارهای اجتماعی و اقتصادی جایگزین رژیم اسلامی بشوند. البته اینها حواسشان هست تا با سرکار آمدن کثافتهایی مثل خاتمی و روحانی برای حناحهای اصلاح طلب نامه بنویسند و دم تکان دهند. اینها سیاست چماق موشکهای کروز آمریکا و هویج دم تکان دادن برای هر جناجی که اینها را به بازی بگیرد را در پیش دارند.

نیروهای ناسیونالیسم قومی هم در شرایط مشخصی صحبت از نوعی سرنگونی طلبی می کنند و یا میتوانند بکنند. اینها سیاستهای کجدار و مریض در برابر رژیم دارند که با تغییر جهت باد مواضع آمریکا و تحولات داخل ایران عوض میشود. ناسیونالیستهای آذری و کرد و عرب هم چشمی به موشکهای کروز آمریکا دارند و هم در ساخت و پاخت با کشورهای منطقه خواهان تنشهای قومی هستند، و هم به مذاکره با جمهوری اسلامی چشم دوخته اند.

هم ناسیونالیسم ملی (سلطنت طلبان و نیروهای راست پروغرب دیگر) و هم ناسیونالیسم قومی منفعت و معیشت هیچ بخشی از مردم ایران را نمایندگی نمی کنند. ناسیونالیسم قومی و ملی در صورت کسب قدرت سیاسی شرایطی بهتر از آنچه که هست برای مردم به ارمغان نخواهند آورد. بقول داریوش همایون طبقه کارگر بعد از بقدرت رسیدن امثال سطنت طلبان و جمهوری خواهان باید برای سی سال دیگر کمربندها را سفت کنند تا این آقایان به اقتصاد سر و سامان بدهند. این نیروها در یک انقلاب سراسری و از پایین مردم متحد و متشکل ذینفع نیستند و علیه آن هستند. هر گونه اتحاد و عمل مستقیم و از پایین مردم نیروهای ناسیونالیست قومی و ملی را عقب میراند. ناسیونالیستهای قومی و ملی نکبت جمهوری اسلامی را هزار بار به حکومتی که برابری و آزادی انسانها را به ارمغان بیاورد ترجیح میدهند. در یک جامعه آزاد و برابر جائی برای افکار و اهداف و اعمال ارتجاعی و عقب مانده و ضد انسان ناسیونالیسم قومی و ملی نخواهد بود. این نیروها همیشه علیه انقلاب سراسری مردم از پایین بوده و هستند. اینها به کمپ ضد انقلاب تعلق دارند.

نیروهای ملی-مذهبی از نهضت آزادی و جبهه ملی و سازمان اکثریت و حزب توده و اصلاح طلبان و سبزها و غیره یا بخشی از رژیم بوده اند و مستقیما در قتل و جنایت و دزدی دست داشته اند و یا همیشه در کنار رژیم و علیه مردم سنگر گرفته اند. همانطور که بالاتر گفته شد، حنای انتخابات و دست بدست شدن قدرت بین جناحهای مختلف رژیم دیگر رنگی برای مردم ندارد و هر رنگی هم داشته باشد دارد با جنایتها و دزدیهای دولت روحانی زدوده میشود. نیروهای انقلابی هم قطعا در افشای حناحهای مختلف رژیم و زدودن توهم به اصلاحات و جنبش سبز و غیره نقش بازی مکنند. اگر هم روحانی بتواند به پایان دور اول ریاست جمهوری خود برسد، فعالین و نیروهای انقلابی باید کل بازی کثیف انتخابات و دست بدست شدن قدرت بین بالائی ها را چنان افشا و رسوا کنند که دیگر سر بر نیاورد. نیروهای ملی-مذهبی بخشی از رژیم جمهوری اسلامی و حامیان آن هستند و باید همراه حکومت اسلامی در هم شکسته شده و به کثافتخانه تاریخ سپرده شوند.

بنابر این انقلاب سراسری و از پایین برای سرنگونی جمهوری اسلامی یک آلترناتیو چپ  است. راست جامعه، از ناسیونالیسم پروغرب سلطنت طلبان تا ناسیونالیسم قومی کردی و آذری و عربی تا نیروهای ملی-مذهبی، با هر درجه انتقاد و اختلافی که با این یا آن جناح رژیم داشته باشند، در مخالفت با انقلاب از پایین توسط مردم متحد و متشکل مشترک هستند و در مراحل مختلف و بطرق مختلف علیه آن بمیدان خواهند آمد. هر سه تای این نیروها به کمپ ضد انقلاب تعلق دارند. انقلاب آلترناتیو چپ جامعه است. انقلاب آلترناتیو طبقه کارگر است.

۳٫    راههای سنتی اتحاد، تشکل، و تحزب

گفتیم که انقلاب تنها راه برای اتحاد و تشکل و تحزب طبقه کارگر و اقشار تحت ستم نیست. طبقه کارگر بنا به شرایط عینی کار و فعالیت خود همیشه سطحی از اتحاد و تشکل را داراست. کارگران ایران هنوز از تشکلهای بزرگ و سراسری که بتواند صفوف میلیونی کارگرن برای خواستهای صنفی و سیاسی  را متحد کند برخوردار نیست، اما اولا تجربه شوراهای کارگری دوره انقلاب ۵۷ را دارد، و دوما، و مهمتر، توانسته است بیشتراز ده تشکل کارگری را با مبارزات سخت و طاقت فرسای خود دوفاکتو به رژیم تحمیل بکند. برای هر چه واقعی تر کردن آلترناتیو انقلاب و تقویت آن فعالین و نیروهای چپ و کارگری باید تشکلهای موجود را بسط و عمق دهند و تشکلهای سراسری زیاد دیگری را بوجود آورند. وجود تشکلهای کارگری و تشکلهای اجتماعی دیگر مثل تشکلهای زنان و دانشجویان و معلمان و بیکاران  میتواند نیروی انقلاب را راحتترو قدرتمندتر بمیدان بیاورد و به آینده انقلاب پس از پیروزی ضمانت بیشتری بدهد. بنابر این یکی از کارهای مهم حزبی که بخواهد انقلاب را سازماندهی و رهبری کند گسترش دادن و عمق بخشیدن به تشکلهای کارگری و تشکلهای اجتماعی دیگر است.

این نکته بسیار روشن است که هیچ تناقضی بین تلاش برای اتحاد و تشکل و تحزب از طریق پیش بردن آلترناتیو انقلاب و اشکال سنتی تلاش برای تشکل و تحزب بر پایه خواستها و اهداف صنفی و سیاسی درسطح کارخانه ها و شغلها و محلات و دانشگاهها وجود ندارد. این دو شیوه تشکل یابی لازم و ملزوم هم هستند و همدیگر را تقویت می کنند.

۴٫    حزب سازمانده و رهبر حزبیست که پرچم انقلاب را برافراشته باشد

از آنجا که تنها پاسخ اوضاع فلاکتبار ایران انقلاب است، حزبی که پرچم انقلاب را برافراشته باشد حزبی خواهد بود که میتواند امر اتحاد، تشکل، و تحزب را پیش ببرد. از آنجا که اساسی ترین خواست اکثریت عظیم مردم ایران سرنگونی جمهوری اسلامی هست، آنها دور حزبی گرد خواهند آمد که آلترناتیو انقلاب را در دستور روز خود قرار داده باشد و در صحنه عمل برای سازماندهی انقلاب تلاش بکند. حزبی که توانسته باشد توجه و حمایت مردم را پشت آلترناتیو انقلاب جلب کند، در موقعیت بسیار مناسبی برای متحد و متشکل کردن مردم در تشکلهای کارگری و اجتماعی خواهد بود. مردمی که در خانه و محله و کارخانه و مدرسه و دانشگاه و بیمارستان و خیابان و پشت تلویزیون و کامپیوتر توجهشان به آلترناتیو انقلابی یک حزب جلب شده است به راهکارهای آن حزب برای تشکل در سطوح مختلف هم توجه خواهند کرد.

اتحاد و تشکل بدون آلترناتیو انقلاب (اتحاد و تشکل سنتی) دو مشکل دارد: اول اینکه با نیروی سرکوب رژیم مواجه میشود و بنابر این از زمینه شکل گیری و رشد و نمو محدودی برخوردار است، همانطور که تشکلهای بدست آمده طی بیش از دو دهه مبارزات سخت و جانانه کارگران امروز از طول و عرض و قدرت تعیین کننده ای برخوردار نیستند، و دوم اینکه حوضه پاسخگوئیش به خواستهای عدیده مردم محدود است و بنابر این تمایل چندانی برای پیوستن مردم ایجاد نمی کند. مسئله به سادگی این است که از یک طرف ساختن این تشلکها و پیوستن به آنها برای مردم خالی از خطر نیست، و از طرف دیگر دستاورد آنها در صورت اقدام به ساختن یا پیوستن هم محدود است و هم دور دست. کافیست به تاریخ و روند تشکلهای موجود کارگری توجهی بکنیم تا واقعیت گفته شده در بالا را دریابیم. این کاملا درست است که اگر همین تشکلهای کارگری نبودند وضعیت کارگران گرد آمده در این تشکلها و وضعیت کارگران در کل بسیار وخیمتر از آنی میشد که هست، اما این واقعیت از یک طرف قابل مشاهده از طرف توده های وسیع کارگر نیست و از طرف دیگر دستاورد چندان قابل توجهی نیست. علی رغم وجود این تشکلهای کارگری که به ضرب تلاش و مبارزه و زندان و شکنجه و تهدید و اخراج حاصل شده اند، اکثریت مطلق طبقه کارگر هنوز چند بار زیر خط فقر زندگی میکنند. برای جلوگیری از هرگونه برداشت نادرست و یا سوء برداشت، لازم می بینم تاکید کنم که هر انسان شریفی و هر حزب چپ باید با تمام قدرت از تشکلهای موجود حمایت کند، برای بسط و تعمیق آنها تلاش کند، برای ایجاد تشکلهای جدید مبارزه کند، نقاط قوت و پیروزیهای آنها را برجسته کند، و اهمیت وجود و دستاوردهای این تشکلها را برای توده های مردم توضیح دهد.

سوالی که شاید به روشن شدن بحث کمک کند این است که اگر تشکل یابی کارگران و سایر اقشار مردم به همان سرعت و شتابی پیش برود که تاکنون رفته است، تا کی ما میتوانیم شاهد سطحی از تشکل باشیم که هم بتواند در مبارزات روزمره و خواستهای صنفی و محلی کارگران تاثیر واقعی و قابل لمس و قابل توجه بگذارد و هم ستون فقرات لازم برای سازماندهی یک انقلاب را فراهم کند؟  البته این روشن است که سرعت و شتاب تشکل یابی کارگران یک روند خطی نیست و با عوض شدن شرایط بالا و پایین میرود. یعنی این احتمال هست که شرایط طوری عوض بشود که تشکل یابی کارگران راهی را که طی ده سال گذشته طی کرده است در عرض یک ماه طی کند. عکس قضیه هم البته ممکن است. این هم ممکن است که تشکل یابی کارگری و اجتماعی عقب زده شود و از سرعت و شتاب آن کم شود. آنچه که مشخص است این است که اگر سرعت و شتاب تشکل یابی کارگری و اجتماعی رشد کیفی نکند، راه بسیار درازی برای برخورداری از تشکلهایی که در زندگی روزمره مردم و سرنوشت سیاسی جامعه نقش اساسی بازی کنند پیش پایمان خواهد بود.

در پرتو این واقعیت است که اهمیت آلترناتیو انقلاب برای سرعت بخشیدن و شتاب دادن به امر اتحاد، تشکل، و تحزب در میان توده های کارگر و اقشار تحت ستم برجسته تر میشود. این واقعیت برجسته تر میشود که برای پیش برد امر اتحاد و تشکل و تحزب باید روی آلترناتیو انقلاب متمرکز شد. اتحاد، تشکل یابی، و تحزب کلان به آلترناتیو انقلاب گره خورده است. توجه کارگران و مردم به آلترناتیو انقلاب پروسه تشکل یابی را ساده تر و سریعتر خواهد کرد. تشکل یابی دیگر به خواستهای محدود، محلی، و صنفی محدود نخواهد بود بلکه بعنوان بخشی ضروری برای پیش برد امر انقلاب که فوری ترین و اساسی ترین خواست مردم است مطرح خواهد شد. کارگران و اقشار تحت ستم دیگر به تشکل تنها بعنوان نهادی برای مثلا افزایش دستمزدها و بهبود شرایط کار و غیره نگاه نخواهند کرد، بلکه علاوه بر آن، بعنوان نهادی برای پیشبرد امر انقلاب نگاه خواهند کرد که در صورت پیروزی یک دنیا را برای آنها به ارمغان خواهد آورد.

خلاصه:

 تحت شرایط بحرانی و متحول ایران که سرنگونی جمهوری اسلامی یک خواست سراسری مردم هست، بهترین راه متحد کردن، متشکل کردن، و متحزب کردن طبقه کارگر و اقشار زحمتکش و تحت ستم در دستور روز گذاشتن امر مهندسی و سازماندهی انقلاب است.  محتمل ترین راه اتحاد و تشکل یابی مردم در طی پروسه سرنگونی رژیم خواهد بود. مردمی که برای سرنگونی رژیم دور یک حزب سیاسی کمونیستی گرد آمده اند تحت رهنمودهای همان حزب هم در سطح کارخانه و دانشگاه و مدرسه و بیمارستان و محله هم متحد خواهند شد.