عشق و آزادی / ناهید وفائی

زمین برای بقا درخت را صدا زد
و درخت خورشید را
پرنده برای بقا آسمان را
و آسمان ستارگان را
دریا باران را
و باران ابر را
گل ها ریشه را
و ریشه خاک را
گندم زار چشمه را
و چشمه آب را
شهر خانه را
و خانه، انسان را صدا زد
و انسان تمام اینها را در یک کفه ی ترازو گذاشت
و برای کفه ی دیگرش
عشق و آزادی را صدا زد…
ناهید وفائی