سرمایه داری جهانی در تدارک جنگی دیگر

کورش عرفانی   
 korosherfani@yahoo.com

 

هم زمان با اوج گیری بحران فراگیر اقتصادی در کشورهای غربی [۱] احتمال تهاجم نظامی به ایران روز به روز بیشتر تقویت می شود. تحلیل گران بسیاری هستند که بر این باورند جنگ های دو دهه ی اخیر در جهان به صورت مشخص پاسخ های مقطعی و گذرا به بحران مستمر و طولانی سرمایه داری جهانی بوده است.

این نظر هر چند درمورد کلیت تاریخ سرمایه داری و در قالب جنگ های اول و دوم جهانی نیز قابل تعمیم است اما به طور مشخص می توان نمود آن را از جنگ نخست خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ به این سو یافت. رکود-تورمی که بیماری مزمن سرمایه داری است و به دلیل انباشت بیش از حد ثروت و تعمیق نابرابری طبقاتی و جهانی شکل می یابد شرایطی را به وجود می آورد که در آن درحالیکه صنایع سرمایه داری می توانند با تمام قوا در امر تولید نقش بیافرینند، بازارها از ارائه ی تقاضا برای این میزان از تولید عاجز هستند. به عبارت دیگر عرضه بالا و تقاضا پایین است، این موقعیت نمی تواند برطرف شود مگر آنکه میزان بیشتری از ثروت در اختیار مصرف کنندگان قرار گیرد تا آنها تقاضا را افزایش دهند و نوعی تعادل نسبی میان عرضه و تقاضا پدید آید و بازار برای مدتی ثبات پیدا کند. اما مشکل ذاتی سرمایه داری در این است که جز در مواقع بیش ازحد بحرانی و به طور اجباری حاضر به توزیع عادلانه تر ثروت ها، به طورمثال از طریق افزایش دستمزدها، نیست. در نتیجه شرایط رکود دوام می آورد.[۲] رکود سبب کاهش تولید شده و تلاش برای حفظ مرز سوددهی سبب می شود که صنایع تولیدی در پی کاهش هزینه های خود باشند تا مبادا به میزان سود و منفعت سهامداران لطمه وارد شود. در نتیجه برای کاهش هزینه ها در گام نخست به کاهش دستمزدها و اخراج وسیع کارگران و کارکنان خود اقدام می کنند. امری که باز در کاهش قدرت خرید و لذا کاهش تقاضا نقش می آفریند.

بیکاری گسترده، کاهش دستمزدها و وخامت اوضاع اقتصادی بسیاری از سرمایه داران را تشویق می کند که برای بارورساختن سرمایه های خود به سوی فعالیت های غیر تولیدی، بورس بازی، رباخواری، رنت خواری و امثال آن روی آورند و اقتصاد هر چه کمتر خصلت غیر تولیدی و غیراجتماعی می یابد. در سایه این تغییرات، تولید بسیاری از کالاهای ضروری کاهش یافته و یا وارد شبکه های جدید توزیع و واسطه ای می شود تا برای سرمایه گذاری های جدید پولساز باشد. در سایه ی این کاهش تولید در عرصه هایی مانند نیازهای کشاورزی، عرضه در برخی از زمینه ها مانند مواد غذایی کاهش یافته و این امر با خود تورم و افزایش قیمت ها را به دنبال می آورد.

ترکیب و تقاطع این دو پدیده ی رکود و تورم به طور هم زمان موقعیت رکودتورمی را پدید می آوردکه از بدترین و پیچیده ترین موقعیت های سرمایه داری و بازار می باشد و عوارض اقتصادی و اجتماعی درازمدتی دارد.

تجربه نشان می دهد که تداوم موقعیت تورم رکودی در دراز مدت ناممکن و برای نظام سرمایه داری بسیار خطرساز است. برخی کارشناسان بر این باورند که موقعیت اقتصاد سرمایه داری در اواسط دهه ی هفتاد با ظهور شوک نفت به حالت رکود تورمی دست پیدا کرده بود. برون رفت اقتصاد آمریکا از این وضعیت نیازمند پذیرش قربانی کردن یکی از کشورهای اقماری خود یعنی ایران زیر یوغ سلطنت پهلوی، فراهم ساختن روی کارآمدن یک رژیم ارتجاعی رادیکال و سپس جنگ هشت ساله ی ایران و عراق بود که توانست بازارهای تسلیحاتی آمریکا را به نحو چشم گیری در منطقه ی خاورمیانه تقویت کند و دوران رونق اقتصادی هشت ساله ی ریگان را برای ایالات متحده و اروپا به ارمغان آورد.

 به همین دلیل دولت های سرمایه داری در شرایط بحرانی عمیق پس از به کار بردن تمام ابزارهای سنتی سرکوب، تهدید، تطمیع، فریب وکنترل در نهایت مجبور به یک انتخاب مشخص می شوند: یا باید در مقابل فشارهای اجتماعی سر فرود آورده و به توزیع عادلانه تر ثروت دست زنند و یا آنکه با پذیرش برخی خطرات دست به یک اقدام غیر عقلایی زده و بدین ترتیب یک مسکن موقت برای درد ساختاری سرمایه داری بیابند.

جنگ نخست خلیج فارس نزدیک به ۱۰ سال نظام اقتصادی آمریکا را سرپا نگه داشت، اما جنگ دوم خلیج فارس که در پی نمایش ۱۱ سپتامبر صورت گرفت نتوانست بیش از ۵ سال اقتصاد آمریکا را کشان کشان جلو برد و امروز می بینیم که اقتصاد نزار و ورشکسته آمریکا نیاز به خون تازه دارد.

با چنین بستری در می یابیم که یک جنگ دیگر در نیمه ی دوم سال ۲۰۰۸ برای آمریکا و نیز اروپا و به طور کلی برای سرمایه داری آشفته حال به شدت لازم است. برای همین نیز انتخاب برای سرمایه داری میان جنگ و غیر جنگ نیست میان انقلاب و جنگ است. پتانسیل اعتراضی و انفجاری در کشورهای سرمایه داری بسیار بالاست و حق انتخاب زیادی برای سرمایه داری باقی نمی گذارد. جنگ برای سرمایه داری که خواهان ثبات و آرامش است تا سرمایه هایش در امان باشد هرگز «انتخاب» نبوده است یک اجبار ساختاری است که یا باید بپذیرد و یا خود را در معرض خطر انقلاب ها و شورش های اجتماعی ساختار شکن قرار دهد. بدیهی است که در این بین خطرات ناشی از جنگ برای بقای سرمایه داری بسیار کمتر از تهدیدهای نظام برانداز یک انقلاب اجتماعی است و لذا دولت های سرمایه داری دربحران، در گزینش جنگ، به عنوان گزینه ی به طور مسلم بهتر، لحظه ای شک نمی کنند.

جنگ به طور جبری با خود رونق کاذب و موضعی اقتصادی می آورد، بخصوص و تا آنجا که به طور کنترل شده و محدود عمل می کند. مشکل از زمانی به وجود می آید که جنگ به فازهای پیش بینی نشده وارد می شود و خطراتی را منجر می شود که بر
ای سرمایه داری قابل مدیریت نیست. [۳]

 

جنگ با ایران

 

بر اساس آنچه تا اینجا گفته شد نباید شک داشت که تداوم بحران کنونی سناریو جنگ با ایران را به یک واقعیت تبدیل خواهد کرد. آنچه در حال حاضر در حال انجام شدن است تنها برنامه ریزی های لازم برای پیش بینی و اقدامات محدود کننده برای خطراتی است که این جنگ می تواند به وجود آورد. به طور مثال خطر قطع کامل گذر نفت از تنگه هرمز و خلیج فارس.[۴] به استثنای مسائل استراتژیکی از این دست خطرات دیگر مانند تعداد تلفات انسانی، تخریب کامل زیرساخت های اقتصادی ایران و یا کشورهای درگیر جنگ در منطقه و نیز آثار و عوارض مخرب زیست محیطی آن چندان برای سرمایه داری مهم و نگران کننده نیست، چنانچه درباره ی افغانستان و عراق نیز این عوامل نقشی نداشت و ندارد. فراموش نکنیم که سرمایه داری نظامی با ماهیت ضد انسانی و غیرخردگراست که تنها با یک اصل اداره می شود و آن تامین سودآوری سرمایه است و هر پدیده ی انسانی، اجتماعی، اخلاقی، زیست محیطی و تاریخی دیگر در درجه ی دوم و چندم اهمیت قرار می دهد. اصل اساسی حفظ امنیت ساختاری سرمایه داری است و بس.

با آگاهی بر آنچه سرمایه داری در جنگ های اول ودوم جهانی، جنگ ویتنام، جنگ های اول و دوم خلیج، در هیروشیما و ناکازاکی قادر به انجام آن بوده است و با توجه به آنچه رشد سرمایه داری بر سر کره ی زمین و قاره ی آفریقا و آسیا آورده است بسیار ساده لوحانه به نظر می رسد که بیاندیشیم محاسبه ی عواملی جز موقعیت سودزایی سرمایه و حفظ نظام سرمایه داری بتواند در تصمیم گیری دولت های قدرتمند غربی برای آغاز جنگ با ایران دخالت ورزیده و موثر واقع شود.

حال باید دقت داشت که آغاز این جنگ تنها بحث زمان است. فداکردن رژیم ایران که خود یکی از تفاله های سرمایه داری است همان کاری است که آمریکا، اروپا و اسرائیل با تفاله های دیگر خود یعنی طالبان و رژیم صدام کردند و بی شک پس از ایران نوبت به سوریه، مصر، اردن، پاکستان و عربستان سعودی خواهد رسید. سرمایه داری جز با تخریب تدریجی جهان و یا نابودسازی خود به دست توده های ناراضی و خشمگین آینده ی دیگری ندارد. هر انسانی در این شرایط می تواند تشخیص دهد که زندگی، عمر، وقت و کارهایش را در خدمت کدام یک از این دو احتمال قرار داده است، درخدمت همدستی خواسته یا ناخواسته با سرمایه داری در مسیر تداوم آن و  نابودی بشریت و کره ی زمین و یا درمسیر آماده سازی جنبش های اجتماعی و اعتراضی  برای پایان بخشیدن به حیات ضد انسانی و ضد عقلایی سرمایه داری.

همه ما از آینده ی ایران و به واسطه ی آن از آینده ی جهان خبر داریم. به همان گونه که در دهه ی هفتاد و هشتاد و نود میلادی می دانستیم سرمایه داری به کدام سو می رود، حالا نیز آینده ی آن را می دانیم. آن موقع عده ای می گفتند که پیش بینی های بد بینانه در مورد سرمایه داری و سرنوشتی که برای جهان تدارک می بیند پایه و اساس عینی ندارد؛ اما دیدیم که این پیش بینی ها در مورد تخریب گری سرمایه داری همگی درست از آب درآمد وامروز جهانی را در مقابل خود داریم که در آن هر شب نزدیک به یک میلیارد انسان گرسنه سر به بالین می گذارند. و این درحالی است که جهان هرگز تا این حد، در طول تاریخ بشری ثروتمند نبوده است. شک نداشته باشیم که در ده تا بیست سال آینده این رقم دست کم دو تاسه برابر خواهد شد و با شتاب به سوی دنیایی نابرابرتر، وحشی تر، آلوده تر، گرم تر و گرسنه تر پیش خواهیم رفت. پس، برای نجات فردا امروز باید اقدام کنیم، چنانچه برای نجات امروز دیروز باید به خود می جنبدیم.

جنگی سهمگین و تخریب گر در انتظار کشور ماست. تلفات انسانی آن بی شک با صدها هزار سنجیده خواهد شد، تخریب مادی حاصل این جنگ کشورمان را به صدها سال قبل باز خواهد گرداند، آثار و عوارض مادی و روحی این جنگ بی شک دهه ها و چه بسا در مواردی، مانند آثار رادیواکتیویته، سده ها دوام خواهد آورد، تجزیه ی ایران و کشتار داخلی از احتمال های قوی دیگری است که نباید از نظر دور داشت.

برای هرگونه اقدامی که بخواهد مانع از این جنگ شود دیر است، وظیفه ی ما در شرایط کنونی آماده شدن برای عمل کردن در جهت منافع محرومان جامعه ی ایرانی در زمان جنگ و در فردای آن است.[۵]

 

* *

http://www.korosherfani.com/

۱/۰۷/۲۰۰۸



[۱]  سرژ حلیمی روزنامه نگار فرانسوی وضعیت وخیم اقتصادی را چنین به آمار در می آورد:« برای بخش بزرگی از مردم زندگی روزمره هر چه سخت تر می شود. در ایتالیا و اسپان