درباره مقاله «جهان وارونه و چالش های پیش رو»

شماره ٣١۵ نشریه جهان امروز بتاریخ نیمه اول دسامبر ٢٠١٣ مقاله ای تحت عنوان “جهان وارونه و چالش های پیش رو» دارد که رفیق نصرت  تیمورزاده آنرا نگاشته است.

این مقاله ی رفیق نصرت از جهات مختلفی، مقاله ی با ارزشی است، یکی از ارزشها، سوالاتی است که طرح مینماید. این سوالات دال بر اینست که واقعیات بیرونی ما آنقدر زمخت و آشکار هستند، که نمیتوان از کنار آنها همینطوری گذشت، تحلیل نکرد، سوال مطرح ننمود و به امید پیروزی و تفوق سیاسی طبقه کارگر، به گذشت زمان متکی شد.

ارزش دیگر این مقاله از موقعیتی برمیخیزد که رفیق نصرت در حزب کمونیست ایران دارد. رفیق نصرت از جمع رهبری حزب کمونیست ایران و برای مدتها عضو کمیته اجرایی حزب بوده است. و همین موقعیت میتواند بار سیاسی سوالات طرح شده را سنگین تر نماید.

بهررو، به مقاله جهان وارونه و چالش های پیش رو بپردازیم.

رفیق نصرت مینویسند: «…چگونه صاحبان سرمایه و دولت هایشان توانستند عمیق ترین بحران خویش را به درجه ای مهار کنند؟ چرا اعتراضات میلیونی در قریب اتفاق کشورهای سرمایه داری و خیزش های مردم در شمال آفریقا و خاورمیانه نتوانستند توازن قوای موجود را برهم بزنند؟ چرا مردمی که مبارک را ساقط میکنند، مرسی را به کرسی می نشانند و چرا به پایکوبی کودتای ارتش علیه مرسی میروند؟ چرا بن علی را از تخت به زیر میکشند و غنوشی را جایگزینش میکنند؟ چرا اتحادیه های کارگری در کشورهای متروپل سرمایه داری نه مدرسه آموزش کارگران، بلکه سازمان سازش طبقاتی و ارگان رام کردن طبقه کارگر هستند؟ چرا مارکسیسم انقلابی نمیتواند مهر خود را بر شورش میلیونی توده های کار و زحمت بزند؟…»

پرداختن به چنین سوالات پایه ای، جهت درک ما از واقعیات و عصر سرمایه داری در مقطع کنونی را بنحوه  بهتری نشان میدهد. طرح سوالات پایه ای مشابهه و تلاش برای پاسخگویی به آن سوالات بود که منصور حکمت را در اواخر دهه ١٩٩٠ به نظریه حزب و جامعه،  حزب و قدرت سیاسی و حزب شخصیتها رساند.

برای سهولت بحث، من سوالات رفیق نصرت را مستقیما پاسخ داده ام. این تنها پاسخی برای شروع بحثهای دیگر است. امید است که این موضوع با برخورد و نگرش انتقادی رفقا روبرو شود.

سوال : “چگونه صاحبان سرمایه و دولت هایشان توانستند عمیق ترین بحران خویش را به درجه ای مهار کنند؟ “

پاسخ: مجموعه ای از عوامل دست در دست هم میدهند و امکان مهار بحران را برای صاحبان سرمایه و دولت هایشان فراهم میکنند.

در شرایطی که طبقه کارگر آمادگی کسب قدرت سیاسی در کشور نداشته باشد، صاحبان سرمایه و دولتهایشان با سهولت بیشتری میتوانند بحران را مهار کنند. وجود بحران در سرمایه داری خود به خود به معنی وجود آگاهی سوسیالیستی طبقه کارگر نیست. این امکان کاملا وجود دارد که یک کشور بورژوائی با بحران روبرو شود، ولی همزمان گرایشات بورژوائی در درون طبقه کارگر تفوق داشته باشند. در چنین شرایطی رغبت به انقلاب و تعیین تکلیف با جهان سرمایه داری جای خود را به حل مسالمت آمیز بحران و حفظ وضع موجود میدهد. چنین شرایطی در کشورهای اروپایی علی العموم و کشورهای سکاندیناوی بویژه  بوضوح قابل مشاهده است. اتحادیه های کارگری تحت نفوذ حزب کارگر هستند. و حزب کارگر در این جوامع جزو احزاب دست راستی محسوب میشوند. خوب، این گرایش بورژوایی در درون طبقه کارگر که غالب شود، به این معنی است که سازش طبقاتی و کاهش بحران و ادامه وضع موجود از جمله مهم هایی خواهند بود که گرایش بورژوایی غالب در جنبش کارگری برای آن تلاش خواهد نمود. اینجا مسائل متعدد قابل بحث بوجود می ایند، از جمله مسائل موضوعیت دار مقبولیت روشهای انقلابیگری یا روشهای رفرمیستی نزد توده های کارگر میباشد. تحت کدام شرایط توده های کارگر به انقلاب روی میآورند؟ تحت کدام شرایط سیاسی و طبقاتی کارگران ( به معنی کلیت طبقه کارگر و نه تنها رهبران کارگری) مدعی کسب قدرت سیاسی و اداره امور جامعه میشوند؟ اینها سوالاتی هستند که اولا مستقیما به نفوذ گرایش سوسیالیستی در درون جنبش کارگری در هر کشوری رابطه مستقیمی دارد و دوما در غیاب یک جنبش کارگری سوسیالیست با افق کسب قدرت سیاسی، بورژوازی براحتی بیشتر میتواند نفشه های خود برای مهار بحران را عملی نماید.

صاحبان سرمایه و دولتهایشان هزینه حل بحران را به طبقه کارگر تحمیل میکنند. یعنی حذف سوبسیدها، تعرض به دستاوردهای بدست آمده تاکنونی کارگران مرتبط با معیشت و شرایط کار آنان و افزایش بیکاری و سایر مصیبتهای اقتصادی و اجتماعی دیگر.

نکته ی مهم دیگر برای مهار بحران بنظر من اینست که بورژوازی برای مهار بحران،  جهانی با این پدیده برخورد میکند، اما برخورد طبقه کارگر در این عصر کشوری است. معنی این نظر اینست که مثلا وقتی مثلا یونان با آن بحران سخت روبرو بود، تمام جهان سرمایه داری با همه ارگانهایش از جمله صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و اتحادیه اروپا بسیچ شدند تا به دولت یونان کمک کنند تا آن بحران را از سر بگذرانند، ولی در مقابل، مبارزه کارگران و توده های محروم یونان علیه سیاستهای ریاضت کشانه ی دولت در بطن آن بحران، تنها به مبارزه کارگران و چپ یونان محدود شد. طبقه سرمایه دار در سطح بین المللی برای مهار بحران یونان بسیج شد و در آن بدرجاتی موفق هم شد، اما بر علیه همان بحران یونان، طبقه کارگر جهانی، یا حداقل طبقه کارگر اروپا برای حمایت از خواسته های کارگران یونان بسیج نشدند. تمام مبارزه علیه دولت یونان در دوره بحران، به مبارزه توده های کارگر در یونان محدود شد. حال این سوال مطرح میشود که گرایش سوسیالیستی مدعی کسب قدرت سیاسی در میان کارگران یونان تا چه اندازه قوی و نیرومند است؟ رابطه سوسیالیسم کارگران یونان در مرحله اول با جنبش های کارگری کشورهای پیرامونی خود چگونه است؟…

زیرا توازن قوا، مقوله ای ایست که میتوان آنرا از نظر عینی معنی و ارزیابی نمود. پیشنهاد من در این رابطه اینست که به بحثی که به موضوع مرتبط است و مدتها پیش آنرا ارائه داده ام، یعنی بحث ” سوسیالیسم در یک کشور و وظایف انترناسیونالیستی حزب کمونیست ایران” مندرج در نشریه مبارزه طبقاتی شماره ١ بتاریخ ١۵ آگوست ٢٠١٠     مراجعه نمایید.

سوال: چرا اعتراضات میلیونی در قریب اتفاق کشورهای سرمایه داری و خیزش های مردم در شمال آفریقا و خاورمیانه نتوانستند توازن قوای موجود را برهم بزنند؟

پاسخ: چرا رفیق نصرت معتقدند که در نتیجه اعتراضات میلیونی در کشورهای سرمایه داری و خیزشهای مردم در شمال آفریقا و خاورمیانه نتوانستند توازن قوای موجود را برهم زنند؟ اینجاست که من هم متقابلا سوال میکنم که منظور از برهم زدن توازن قوا چیست؟

بنظر من بعد از قیامها و انقلابهای کشورهای شمال آفریقا، توازن قوا از یک لحاظ پایه ای، به هم خورد. تا قبل از آن خیزشها نظریه غالب همان نظریه لیبرالیستی بود که بعد از اضمحلال بلوک شرق مبنی بر رقم خوردن سرنوشت بشر در چهارچوب نظام سرمایه داری، و اینکه جمع و همبستگی جمعی مفهوم خود را از دست داده و این فرد است که بایستی خود را بر اساس نیازهای سرمایه داری منطبق کند و تازه کاری از دست کسی برنمیآید و این سرنوشت ابدی بشری است، یک تو دهنی محکمی خورد. هیجده روزی که مردم قاهره در میدان التحریر ماندند تا دولت حسنی مبارک را ساقط کردند، آن روزهای تاریخی بودند که بدرستی بهار عربی نام گرفتند.

خیلی از رهبران حزب کمونیست ایران هم استفاده از بهار عربی را نادرست میدانند زیرا آنرا به آلترناتیو بعدی گره میزنند و اینکه نتیجه آن انقلاب مصر به کجا منتهی شد. درک رفقا آنجا نادرست است که عملا میخواهند اهمیت آن هیجده روز تاریخی در قاهره را که بار دیگر نشان داد تغییرات اجتماعی از پایین کاملا امکان پذیر است را کاهش دهند. آن هیجده روز بیش از هیجده هزار کتاب علیه سرمایه داری اهمیت داشت و رفقای ما اینرا بدرستی درک نمیکنند.

بنظر من توازن قوا به هم خورده است. همین که دولتها با سهولت بیشتری به چالش کشیده میشوند، توده ها در بیان اعتراضاتشان جسارت بیشتری نشان میدهند و اوضاع از حالت سکون به حالت متحول و در حال حرکت تبدیل شده است، خود ناشی از بهم خوردن توازن قوا و پوچ بودن تئوری های لیبرالیستی اوایل دهه ١٩٩٠ است. کمونیستها بایستی به همین حد از خیزشهای توده ها هم خوش آمد بگویند و اینکه جناحی دیگر از بورژوازی موفق به کسب قدرت دولتی شده را بعنوان استدلالی جهت کم رنگ کردن خیزش توده ها بکار نبرند. انقلاب ١٣۵٧ در ایران هم مثالی در همین ردیف است. انقلاب عظیمی در ایران در سال ١٣۵٧ روی داد و نظام سلطنتی را به زیر کشید. اما در نتیجه شکست آن انقلاب جمهوری اسلامی سرکار آمد. آیا کمونیستها مجازند در نتیجه انقلاب ١٣۵٧ و روی کار آمدن جمهوری اسلامی، خود انقلاب ١٣۵٧ علیه سلطنت را هم نفی کنند یا آنرا کم اهمیت جلوه دهند؟ بنظر من نه و ما نمیتوانیم عظمت انقلاب ١٣۵٧ ایران را در پرتو شکست آن انقلاب و کسب قدرت سیاسی بوسیله حزب الله ندیده بگیریم….  اینکه سوسیالیسم در بعد از این بحرانها و خیزشها موفق به کسب قدرت سیاسی نشده است، دلیل خوبی برای کم اهمیت دانستن آن خیزشها نیست.  یکی از بحثهای مربوط به سوسیالیسم اینست که شکستی که جنبش ما متحمل شده است عمیق تر از آنست که شما تصورش را میکنید.

سوال: چرا مردمی که مبارک را ساقط میکنند، مرسی را به کرسی می نشانند و چرا به پایکوبی کودتای ارتش علیه مرسی میروند؟ چرا بن علی را از تخت به زیر میکشند و غنوشی را جایگزینش میکنند؟

پاسخ: مردمی که برای کودتای ارتش پایکوبی میکنند، صد در صد اشتباه میکنند. اما مسئله اینست که من بعنوان یک کمونیست آن حرکت توده ها را اشتباه تلقی مینمایم. در حالیکه توده ها در حال شادی کردن برای کودتای ارتش باشند.

خوب این نشانه اینست که گرایشات مختلف اجتماعی در مصر فعال هستند که کمونیستها یکی از آن گرایشات را تشکیل میدهند  و نه همه آنها را. برای مثال میتوان رابطه حزب توده ایران با جمهوری اسلامی ایران از همان اوایل بعد از انقلاب و سپس رابطه اکثریتها با حکومت اسلامی را در نظر بگیرید. گرایش توده ایستی در مصر بدور حاکمیتی میچرخد که در ایران دور حسن روحانی.

معنی این حرف اینست که اگر یک تحلیل طبقاتی از “توده ها” و گرایشات سیاسی موجود داشته باشیم، آنموقع بهتر هم میتوانیم علتهای پایکوبیها را توضیح دهیم…

سوال: چرا اتحادیه های کارگری در کشورهای متروپل سرمایه داری نه مدرسه آموزش کارگران، بلکه سازمان سازش طبقاتی و ارگان رام کردن طبقه کارگر هستند؟

پاسخ:  بحث اینکه ایا جامعه سرمایه داری از طریق رفرم اصلاح پذیر است یا اینکه بایستی از طریق انقلاب اجتماعی

به سوسیالیسم رسید، یک بحث قدیمی در جنبش سوسیالیستی است که از اواخر قرن نوزدهم شروع تاکنون هم ادامه دارد.

اتحادیه های کارگری بویژه بعد از جنگ جهانی دوم پاسخ گرایش رفرمیست در جامعه سرمایه داریست. درجه رادیکالیسم اتحادیه های کارگری مستقیما به این بستگی دارد که کدام گرایش سیاسی و طبقاتی در آن اتحادیه دست بالا را داشته و گرایش غالب را شکل میدهد. یک اتحادیه میتواند از یک چهره رادیکال برخوردار باشد. برای مثال اتحادیه های کارگری در ترکیه رادیکالتر از اتحادیه های کارگری در نروژ هستند. در کشورهای متروپل اتحادیه های کارگری تحت سیطره احزاب کارگر یا احزاب سوسیال دمکرات هستند، و چنانکه اشاره شد، احزاب کارگر و سوسیال دمکرات که در کشورهای متروپل یا در قدرت هستند یا اپوزیسیون قدرتمند دولتی محسوب میشوند، جزو احزاب دست راست تلقی میشوند. آموزش سازش طبقاتی جزو وظایف و فعالیت احزاب سوسیال دمکرات است. و اگر غیر از این باشد، عجیب و غیر طبیعی خواهد بود. و اینکه چرا چنین است را بایستی در تاریخ جستجو کرد که چرا چنین شد. چرا جنبش سوسیالیستی دارای گرایشات مختلف است؟ چرا مارکس و لنین از یکسو و چرا کائوتسکی از سوی دیگر؟….

من اینجا کتمان نمیکنم که از این سوال رفیق نصرت تیمورزاده متعجب شدم.

سوال: چرا مارکسیسم انقلابی نمیتواند مهر خود را بر شورش میلیونی توده های کار و زحمت بزند؟…»

پاسخ: من اینجا منظور سوال را متوجه نشدم که آیا منظور این سوال در سطح بین المللی است یا کشوری؟

 برای اظهارنظر در باره مارکسیسم انقلابی در سطح بین المللی بایستی مطالعه نمایم و دانستنیهایم در این سطح پاسخگوی بحث در این زمینه نیست و برای آن بایستی کار کنم. اما در مورد عدم توفیق مارکسیسم انقلابی در ایران میتوانم تا اندازه ای نظر بدهم.

من هنوز تردید دارم که یک توافق عمومی و مشترک در زمینه معنی و مفهوم مارکسیسم انقلابی در ایران وجود داشته باشد. زیرا در جنبش کمونیستی ایران ما و رفقای تروتسکیستها، هر دو مدعی مارکسیسم انقلابی هستیم، کما اینکه روایتهای ما از مارکسیسم انقلابی میتواند یکی نبوده و متفاوت باشند.

من اینجا از زاویه نگرش انتقادی به مارکسیسم انقلابی و عدم توفیق آن در “مهر زدن بر شورش میلیونی توده های کار و زحمت” در ایران اشاره میکنم.

بنظر من، اگر مارکسیسم انقلابی را به قامت کنونی احزاب کمونیست ( شامل ما هم باشد) محدود کنیم، این مارکسیسم بر بستر اصلی فعالیت خویش که همانا داخل ایران و در محیط های کارگری باشد، قرار ندارد. دوره ارتجاع اسلامی در ایران بیش از حد تصور طولانی شده است و ادامه دوران ارتجاع اسلامی در ایران ضرر و زیانهای فراوانی را در زمینه های مختلف در برداشته و تحمیل کرده است. خیلی از احزاب درون جنبش کمونیستی ایران ( شامل ما هم شود) ، شکستی که جنبش ما یعد از شکست انقلاب ١٣۵٧ متحمل شد را هنوز هم برسمیت نشناخته و یا با اگر و اماهای فراوانی وارد این بحث میشود.

به همان اندازه که دوره ارتجاع اسلامی و سرکوبگریهایش در ایران ادامه یافت و مارکسیسم انقلابی از بستر اصلی فعالیتش فاصله گرفت، به همان اندازه مارکسیسم انقلابی ایده آلیست تر، کلی گو تر اما با چهره انقلابی  تبدیل شد. و به همان اندازه چهره رادیکال و انقلابی خود را حفظ نمود، به همان اندازه هم از نظر کمیت کوچکتر گردید. اینجا منظور این نیست که در مقابل  رادیکالیسم و انقلابیگری علامت سوال بگذارم. بلکه منظور مستقیما اینست که در دنیای متحول کنونی، مارکسیسم انقلابی چهارچوب سخت و سفت خود را که بیشتر متعلق به گذشته است را حفظ کرده است.

مارکسیسم انقلابی در ایران برای اینکه بتواند مهر خود را بر خیزشها و شورشهای میلیونی توده های کارگر بزند، بایستی چند مولفه را بعنوان پیش شرط دخالتگری در جنبشها را برآورد نماید:

اول: احزاب مدعی مارکسیسم انقلابی تلاش نمایند تا بستر اصلی فعالیتهایشان را به محیط های زیست و کار کارگران در ایران منتقل نمایند.

دوم: از نظر سیاسی بتوانند مارکسیسم را خلاقانه در دنیای امروز بکار گیرند. خصلتهای کلی کاربرد خلاقانه مارکسیسم در عصر جدید یکی اینست که سوسیالیسم و اینده جامعه را بر اساس تفاوتها تعریف نموده و تلاش  نمایند تا پاسخگوی یک جامعه رنگین و متنوع باشند. مارکسیسمی که براساس تفاوتها استوار شده باشد، خصلت آزادیخواهانه ی آن افزایش می یابد و با سهولت بیشتری میتواند معضلات متنوع دنیای امروز را به چالش گرفته و برای پاسخ دادن به معضلات و مصافهای پیشارو کوششهای خود را به عمل آورد. احزاب مدعی مارکسیسم انقلابی بایستی احزابی باز و منعطف باشند و ظرفیت خود برای مجادلات و پلمیک خود بر سر موضوعات مختلف را نشان دهد.

سوم اینکه  تمام اصلاحات و تغییرات مارکسیسم انقلابی یا بعبارت دیگر انطباق آن با شرایط جدید بایستی در خدمت این چشم انداز و افق قرار گیرد تا در جدل کار و سرمایه، که اصل مبارزه طبقاتی در این عرصه روی میدهد بتواند  بیشترین توده های کارگر را حول خواستها و مطالبات توده ای کارگران بسیج، متحد و متشکل نماید. پ

رمز موفقیت مارکسیسم انقلابی در شرایط جدید اینست که این جهان بینی  از دایره محدود نخبه گان خارج شده و به جهان بینی توده های کارگر تبدیل شود. مارکسیسم بهترین ابزار  برای طبقه کارگر در مبارزه علیه سرمایه و سرمایه داری است.

روشنفکرانی که مدعی مارکسیسم انقلابی هستند، بایستی خیلی آگاهانه با مقوله قدرت سیاسی تعیین تکلیف نمایند: قدرت سیاسی از آن توده های کارگر است و نه یک اقلیت. این فرمول ساده به اشکال مختلف میتواند نقض گردد. یکی از موارد نفض اینست که اقلیتی به نبابت اکثریت کارگران حکومت را در دست بگیرند. نمونه دهه ها حاکمیت احزاب کمونیست در اروپایی شرقی مویدی بر این ادعاست.

مارکسیسم انقلابی بعنوان نماینده نظری تحولات بنیادین و اجتماعی از طریق انقلاب، افق، چشم انداز و استراتژی خود را در رابطه با اتحاد و سازمانیابی کارگران تعریف میکند و در این رابطه معضلات را به چالش میگیرد. اگر مارکسیسم انقلابی در ایران نتواند معضل اصلی و تاریخی طبقه کارگر ایران یعنی عدم تشکل یابی این طبقه را به چالش بگیرد، و نتواند در این زمینه نقش ایفاء نماید، طبیعی است که در پروسه مبارزه طبقاتی نتواند مهر خود را بر خیزشهای میلیونی توده های کارگر بزند.

مارکسیسم انقلابی بایست بتواند یک رابطه منطقی و معقول بین کل و جزء و عین و ذهن بوجود آورد. متدولوژی مارکسیسم انقلابی سیاه و سفید ، یا این… یا آن نیست. بلکه تحلیل مشخص از شرایط مشخص و هم این و هم آن بیشتر با متدولوژی مارکسیسم انقلابی خوانایی دارند. مارکسیسم انقلابی بایست در رابطه با کل و جزء تشخیص دهد که برای مثال شعار «کارگران  ایران متحد شوید» نه در تقابل شعار«کارگران جهان متحد شوید» بلکه مکمل و زیر مجموعه ی آنست. به همین منظور کار و فعالیت مارکسیسم انقلابی برای متحقق کردن اتحاد جهانی طبقه کارگر، در مرحله ی اول از راه اتحاد کشوری کارگران میگذرد. و این برای ما بطور مشخص یعنی فعالیت برای اتحاد و متشکل کردن طبقه کارگر ایران.

کارگران شاید نتوانند بخوبی موضوعی را فرموله کنند، اما از شم طبقاتی قوی ای برخوردار هستند، و آن نظریه ای را می پذیرند که منطبق بر منافع آنان باشد.

کمونیستها و مارکسیسم انقلابی بعنوان یک نظریه، با چالشهای بزرگ روبرو هستند. یکی از چالشها، همانگونه که اشاره شد پرداختن به مسئله تشکل کارگران است. این معضل را نمیتوان با توجیهات مختلف دور زد و بی سروصدا از کنار ان گذشت. چالش دیگر در مقابل کمونیستها، وجود و رشد گرایش آنارشیستی در جنبش اعتراضی است. بستر رشد آنارشیسم کاملا فراهم است. و تفوق گرایش کمونیستی در مقابل آنارشیستها، نه با انکار و خود فریبی، بلکه با رشد آزادیخواهی و آزاد منشی، دوری جستن از خودمحوری و خودبزرگ بینی و مهمتر اینکه منافع جمعی و سراسری کارگران را راهنمای خود قرار دادن امکان پذیر است.

یکی دیگر از چالشهای پیشاروی کمونیستها مسئله کسب قدرت سیاسی توسط کارگران است. ما عادت کرده ایم که این فرمول زیبا را فقط تکرار کنیم.سوال اینست که در شرایطی که کارگران در سطح سراسری ایران هنوز متشکل نیستند، هنوز توهمات یکی از مشکلات صفوف کارگران است، کمونیستها چگونه میتوانند بحث قدرت سیاسی را برای کارگران بی تشکل و پراکنده مطرح کنند؟؟

پیش شرط کسب قدرت سیاسی توسط کارگران این نیست که کمونیستها مدام این فرمول را تکرار کنند. بلکه مستقیما آگاهی و سازمانیابی خود طبقه است. به این اعتبار وقتی بحث از آگاهی و تشکل میشود، بایستی از فعالین و رهبران کارگری فراتر رفت و عموم کارگران را مد نظر قرار داد.

بیاییم با نیروی جمعی به مصاف مشکلات، معضلات و سوالات بزرگ برویم  و از همین حالا شعار «کارگران ایران متحد شوید» را به پرچم مبارزاتی مارکسیسم انقلابی در ایران تبدیل کنیم.

مندرج در نشریه مبارزه طبقاتی شماره ١۵