جنبش کارگری کردستان و موانع سر راه پیشروی آن

هدف این نوشته به هیچ وجه بررسی همه جانبه تاریخ جنبش کارگری کردستان نیست. بسیاری از فعالین این جنبش و صاحبنظران در مسائل جنبش کارگری به روایات خویش و هر کدام از زاویه منافع گرایشی که خود را به آن متعلق دانسته اند, به این امر پرداخته اند. هیچ شک و تردیدی هم در این نیست که بررسی تاریخی جنبش کارگری و تحلیل مارکسی فرازو نشیب های این جنبش، نه تنها لازم بلکه حیاتی می باشد. فعالان جنبش کارگری برای اثرگذاری بر مبارزه روزمره توده های کارگر کردستان علیه صاحبان سرمایه و دولت حامی آنان بایستی که سیر تاریخی رخدادهای این جنبش را بررسی و از زاویه منافع کارگران مورد کنکاش قرار دهند. ارزیابی رادیکال و طبقاتی از مبارزات کارگری، دستاوردها و عقب نشینی ها، شکست ها و پیروزی ها می تواند مسیر پیشروی های آتی جنبش کارگری در ستیز با سرمایه را هموار سازد. فعالین کارگری با کسب تجارب از تاریخ مبارزاتی توده های کارگر است که می توانند مبارزات روزمره آنان را در مسیر رادیکال و سوسیالیستی سازماندهی و هدایت کنند. قبل از اینکه به موضوع اصلی بحث بپردازم لازم می دانم که بسیار خلاصه نگاهی به روند شکل گیری این جنبش بیاندازم. نیاز به توضیح نیست که کردستان به لحاظ توسعه صنعتی همواره، به ویژه تا پیش از قیام بهمن ۵۷ در موقعیت نامساعدی قرار داشته است و همین امر موجب شده بود که بخش وسیعی از توده های کارگر کردستان برای فروش نیروی کار خود راهی سایر نقاط ایران گردند. کردستان به لحاظ انباشت سرمایه در قلمروهای صنعتی از مناطقی مانند تهران، آذربایجان، خوزستان و غیره به گونه ای چشمگیر عقب تر بود. البته مناطقی هم مانند بویراحمد و کهکیلویه، لرستان، بلوچستان وجود داشتند که حتی در قیاس با کردستان از توسعه صنعتی کمتری برخوردار بودند. نکته اساسی آن است که ناسیونالیسم کرد همواره تلاش کرده است تا این موضوع را تنها به مسأله ستم ملی بیاویزد. این شکل ستم قطعاً به صورت فاحش وجود داشته است. نظام جنایتکار و ضد بشری سرمایه منشاء هر نوع ستم و سبعیت و جنایت است. برای ما کمونیستها همه این ها بسیار روشن است. اما تا جائی که به ناسیونالیسم کرد یا ناسیونالیست های هر نقطه دیگر بر می گردد، مسئله ستم ملی را به طور خاص برجسته می کنند تا از این طریق جنبش کارگری را به نیروی پیاده نظام خویش برای حصول اهداف بورژوائی تبدیل کنند. واقعیت این است که سرمایه در روند ارزش افزائی و سودجوئی خود به هیچ چیز بجز افزایش سود نمی اندیشد. مثلآ اگر در اوایل دهه ۴۰ خورشیدی بزرگترین بخش سرمایه اجتماعی در چند کیلومتر فاصله میان کرج و تهران پیش ریز شد، فقط به این خاطر بود که سرمایه در اینجا از شرائط مساعدتری برای کسب سودهای عظیم برخوردار بود. بزرگترین شبکه های آبرسانی، برق و وسائل حمل و نقل و همه چیزهای دیگر به سرمایه داران کمک می کرد تا بهای تشکیل بخش ثابت سرمایه خود را به حداقل رسانند و در عوض سوداوری ناشی از استثمار کارگران را به بهترین نحو ممکن بالا برند. بورژوازی به این می اندیشید که فراهم سازی این گونه تأسیسات زیربنائی در کردستان، لرستان، بلوچستان، بوشهر، کویر لوت و جاهای دیگر، کوه سودهای کلانش را می فرساید و به همین دلیل از آن احتراز می نمود. نکته مهم بعدی آن است که اگر جامعه کردستان چندان صنعتی نبود، این بدان معنی نیست که روابط کار وسرمایه در این منطقه تسلط کامل نداشت. شیوه تولید سرمایه داری مثل همه جاهای دیگر ایران مناسبات مسلط اقتصادی جامعه کردستان را تشکیل می داد. تنها تفاوت این بود که در نواحی مهم صنعتی طبقه کارگر در مراکز بزرگ کار می کرد، اما در کردستان توده های این طبقه پراکنده و در کارگاه های کوچک نیروی کار خود را می فروختند. در اینجا هم شالوده معاش بیشترین بخش جمعیت جامعه بهای فروش نیروی کار بود. البته اشتغال در کارگاهها و مراکز تولیدی کوچک باعث می شد که از وجود اعتصابات گسترده چند هزار نفری کارگران خبری نباشد و توده کارگر کرد در قیاس با همزنجیران شاغل خود در مراکز عظیم کار و تولید، به لحاظ اعمال قدرت علیه سرمایه داران موقعیت ضعیف تری داشته باشند. در یک کلام تفاوت مبارزه طبقاتی کارگر کرد با همزنجیران خود در بقیه نقاط صنعتی کشور این بود که حالت پراکنده داشت و از حصار کارگاه های کوچک فراتر نمی رفت. همین فاکتور به نوبه خود سبب می شد که کارگران کردستان نسبت به کارگران مناطق صنعتی، تجارب مبارزاتی محدودتری داشته باشند و در مصاف با سرمایه داران و نظام سرمایه داری اندکی کم تجربه تر باشند. انقلاب ۵٧ این ناهمگونی را بکلی دگرگون ساخت. این دگرگونی به هیچ وجه ناشی از بسط و گسترش سرمایه در این منطقه نبود. کما اینکه جامعه کردستان کماکان نیز در ردیف استانهای کمتر صنعتی ایران قرار دارد. قیام ۵٧ شرایط نوینی برای عرض اندام تمامی جنبشهای اجتماعی فراهم ساخت. تاریخ به میدان آمدن و عرض اندام جنبش کارگری کردستان از مقطع قیام ۵٧ آغاز می شود. شکل گیری جریان چپ ( کو مه له ) در کردستان و توجه جریانات دیگر چپ و بخشی از فعالین کارگری در بخش سراسری به کو مله، جنب و جوشی را در میان طبقه کارگر کردستان موجب گردید. کو مه له بر خلاف سایر احزاب چپ، به صورت یک فرقه ایدئولوژیک و در چهارچوب حزب سازی رایج لنینی و تز انحرافی و غیر مارکسی ” تحزب یابی کارگران” تشکیل نشده بود. عده ای از شریفترین و خوشنام ترین افراد که مورد اعتماد مردم کردستان بودند درمحفلی گرد هم آمده بودند و در مناطق مختلف کردستان و در میان توده های مردم زحمتکش مشغول فعالیت و کار آگاهگرانه بودند. کسی نباید کوچکترین تردیدی داشته باشد که جمعی که دهه های چهل و پنجاه در مناطق کردنشین و بعضآ در مراکز کارگری ایران مشغول کار و فعالیت بودند، اکثرآ انسانهای صادق و با نیت پاک و انسانی دست به کار مبارزه بودند. این جمع که بعدها کو مه له را تشکیل دادند، دردانشگاه ها و تحت تآثیر افکار چپ سوسیال خلقی با ایده های مارکسیستی آشنا شده بودند. آغشته بودن به گرایش پوپولیستی و ناسیونالیستی این عده را به سمت جنبش رفع ستم ملی راند، همین مسئله موجب شد که کومه له به جای پاسخ به معضلات جنبش کارگری و اقدام به سازمانیابی کمونیستی این جنبش، اولویت و حوضه فعالیت خویش را به تحقق خواست های ملی، آن هم با انتخاب راه حل غیرمارکسیستی برای حل این معضل اختصاص دهد. فراموش نکنیم تا جایی که به راه حل خاتمه دادن ستم ملی مربوط می شود، ناسیونالیسم کرد به نمایندگی حزب دمکرات نیز همین راه را می پیمود. خودمختاری راه حلی بود که توسط ناسیونالیسم کرد در میان مردم کردستان تبلیغ شده بود و راه حلی آشنا بود. شرکت مشترک کومه له با حزب دمکرات در پروسه مذاکرات با دولت اسلامی سرمایه در چهار چوب طرح پاره ای خواست های ملی، از بیگانگی این جریان با راه حل سوسیالیستی رفع ستم ملی ناشی می شد. تنها تفاوت در قضیه این بود که کو مه له بنام چپ به عرصه مبارزات توده ای آمده بود و بسیار زود هم توانست رهبری این مبارزات را بالاخص در شهر های جنوب کردستان به دست گیرد. واقعیت این است که اعلام موجودیت کو مه له به عنوان یک جریان نو ظهور چپ در مبارزات توده ای مردم کردستان علیه نظام سلطنتی, بسیار سریع و برق آسا جامعه را به سوی ایده های چپ و کمونیستی سوق داد و ناسیونالیسم سنتی کرد و جریان ارتجاعی مذهبی موسوم به مفتی زاده ایها را در شهر های جنوب کردستان به حاشیه راند. این واقعه تاریخی بیانگر این است که توده های مردم کردستان و در رأس آن طبقه کارگر آماده پذیرش ایده های نوین انسانی و کمونیستی بودند. کو مه له از این آمادگی کارگران و فرصت پیش آمده تاریخی جهت بستر سازی رادیکال سوسیالیستی کارگری و بنیان نهادن پایه ها و سنگرهای محکم پیشبرد نبرد طبقاتی استفاده نکرد. هیچ رغبتی به سازماندهی ضد سرمایه داری با افق لغو کار مزدی کارگران نشان نداد. و بجای اقدام برای تشکیل شورای سراسری کارگران کردستان، نیروی این طبقه را در سازمانهای مختلف از جمله سازمان های زنان، جوانان، معلمان و غیره شقه شقه کرد و به دار دموکراسی طلبی بورژوائی آویخت. در بطن آن شرایط انقلابی و فرصت تاریخی که بوجود آمده بود، هم کو مه له می توانست و هم جامعه کردستان این ظرفیت را داشت که یک راه حل رادیکال پرولتری را تجربه کند. این جریان می بایست که امرسازماندهی شورائی ضد کار مزدی توده های کارگر به عنوان تنها نیروی قادر به تغییر عینیت موجود در دستور کار خویش قرار دهد. اقدام به تشکیل شوراهای کارگری در تمامی مراکز کار و تولید، محلات و پیوند این شوراها به هم و در نهایت تشکیل شورای سراسری کارگران کردستان، می توانست نیروی این طبقه را از چنان سنگر بندی محکم و استواری برخوردار کند که توده های متشکل درون این شوراها نیروی خویش را برای تغییر بنیادی عینیت موجود به کار گیرند. اگر کو مه له زمینه های عرض اندام و ابراز وجود اجتماعی جنبش کارگری کردستان را با این رویکرد و با این راه حل سوسیالیستی فراهم می کرد, بی شک پایه های وحدت انترناسیونالیستی کارگران کردستان با همزنجیران خویش در ایران و جاهای دیگر را نیز بنیان می نهاد. اگر کو مه له بجای تقلید از سنت ناسیونالیسم کرد به تشکیل نیروی چریکی پیشمرگ اقدام نمی کرد، و در عوض شوراهای کارگری، مردمی و دهقانی را در تمامی نواحی کردستان سازمان می داد و این شوراها اقدام به تسلیح همگانی می کردند، بی شک مردم کردستان بسیار بهتر می توانستند در مقابل یورش جنایتکاران اسلامی از دستاوردهای قیام خویش دفاع کنند. اما به دلایلی که در بالا به آن اشاره رفت کو مه له وارد این میدان نشد و راهکارهای معمول چپ سوسیال خلقی را پیش گرفت. تمام انرژی خویش را غرق در مسائل ملی کرد. شالوده راه کارهای کو مه له در قبال جنبش کارگری آغشته به همان راه کارهای غیر کارگری چپ سوسیال خلقی و رفرمیستی میراث دار انقلاب اکتبر بود. یکی از راهکارها و نقشه عملهای این جریان در قبال جنبش کارگری در آن مقطع گسیل فعالین تشکیلاتی به درون مراکز کار و تولید در کردستان و بخش های دیگر ایران برای یار گیری در میان کارگران و بردن هژمونی این سازمان به درون جنبش کارگری بود. این سیاست در صدر اولویت های کار تشکیلاتی آن زمان قرار گرفت. برای نمونه بزرگترین مرکز کار و تولید در شهر سنندج کارخانه ریسندگی و بافندگی شاهو بود که نمایندگان شورای این کارخانه در اوایل دهه شصت اکثرآ افراد تشکیلاتی بودند. تلاش کو مه له که به عنوان یک جریان چپ و کمونیستی ظاهر شده بود برای تصاحب جنبش کارگری امری بسیار طبیعی بود و تاریخآ تمامی جریانات چپ تلاش کرده اند در این راه قدم نهند. البته کو مه له در پیشبرد این استراتژی تا اندازه ای هم موفق شد. موفقیت به این معنی که مبارزات کارگری در کردستان به شدت تحت تاثیر شعارها، سیاست ها و نقشه عمل های این جریان قرار گرفت. بر گزاری مراسم های اول ماه مه در نیمه دوم دهه شصت در شهر سنندج، تشکیل اتحادیه صنعتگر در این شهر، ایجاد صندوق های کارگری محلات و کلوب های ورزشی، همگی توسط آن عده از فعالین کارگری سازماندهی می شد که اکثرآ یا از فعالین تشکیلاتی بودند و یا به این جریان به نحوی سمپاتی داشتند. گرایشات رفرمیستی و آنارشیستی بر تمامی این تحرکات کارگری که توسط این فعالین سازماندهی می شد آنچنان عریان بود، که نه تنها به مانعی برای پیوستن تودهای وسیع کارگر به این تحرکات تبدیل شده بود. بلکه در مقابل کوچکترین تعرض دستگاه های سرکوبگر سرمایه نیز نمی توانست تاب مقاومت بیاورد. سیاست فرستادن اعضای تشکیلاتی به میان کارگران، نه به عنوان کارگران آگاه کمونیست، نه در مقام فعالین جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر، نه با هدف کمک به سازمانیابی شورائی سرمایه ستیز طبقه کارگر، نه برای اینکه سنگ بنای قدرت ضد کار مزدی کارگران علیه سرمایه را استوار کنند، بلکه فقط به این خاطر که توده های کارگر را جذب سیاستهای کومه له و حزب کمونیست سازند، با این هدف که قدرت کارگران قدرت کومله و حزب کمونیست شود، با این امید که کومله و حزب کمونیست با سوار شدن روی موج اقتدار جنبش کارگری به عرش قدرت عروج کنند. سرانجام چنین رویکردی بسیار روشن است و تاریخ قرن بیستم همه جا گویای این سرانجام است. تسخیر قدرت سیاسی به این شکل یعنی به قدرت رسیدن حزب و آلت دست شدن جنبش کارگری، یعنی اینکه حزب قدرت می گیرد و کارگران تنها کارشان به قدرت رساندن حزب می شود. یعنی اینکه توده های کارگر نه به عنوان توده های آگاه و توانا، بلکه در شکل انسانهای معتقد و مؤمن به تقدس حزب، نه در شکل طبقه ای که دست به کار کسب تمامی توانائی ها و آگاهی ها برای برنامه ریزی شورائی سراسری سوسیالیستی لغو کار مزدی جامعه و فرایند کار و تولید اجتماعی است، بلکه به عنوان کسانی که با اراده حزب به چپ چپ و به راست راست خواهند شد، آری به این شکل و با این وضع دست به کار سرنگونی یک رژیم و استقرار رژیمی دیگر می گردند. تاریخ قرن بیستم گواه این واقعیت غیر قابل انکار است که حاصل این کار هیچ چیز سوای رفتن یک دولت سرمایه و استقرار دولت دیگر سرمایه داری زیر نام چپ و کمونیسم و استقرار سرمایه داری دولتی تحت مالکیت و رهبری حزب هیچ چیز دیگر نخواهد بود. از همه چیز بدتر این بود که بخشی از فعالان کارگری به جای تلاش جهت بستر سازی و تشکلیابی رادیکال شورایی کارگران, به نیروی پشت جبهه جنگ مسلحانه نیروی پیشمرگ تبدیل شده بودند و امر تهیه تدارکات این نیرو را به عهده گرفته بودند. همین امر موجب شده بود که هر از گاهی تعدادی از این فعالین برای گریز از دست نیروهای سرکوبگر امنیتی, مراکز کار و تولید را رها کنند و به نیروی پیشمرگ ملحق شوند و یا راهی خارج کشور گردند. پایان جنگ جنایتکارانه ایران و عراق و عقب نشینی نیروی پیشمرگ بدلیل تغییر توازن قوا به نفع نیروهای سرکوبگر و جنایتکار دولت اسلامی از طرفی, و از سوی دیگر آغاز جنگ خلیج، فروپاشی دیوار برلین و اعلام شکست کمونیسم بورژوائی در روسیه، اختلافات درونی حزب کمونیست را شدت بخشید. و سرانجام این اختلافات منجر به انشعاب گردید. انشعاب رخ داده که منجر به تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران گردید. فعالان جنبش کارگری کردستان را به کلی زمین گیر کرد. صفوف این فعالان شقه گردید و هر کدام از آنان خود را ملزم می دانستند که یا در حزب مادر بمانند، یا به عضویت حزب جدید التأسیس در آیند و یا کاری به هیچ کدام از این دو جریان نداشته باشند. به این اعتبار می توان گفت که انشعاب در حزب کمونیست ایران سر آغاز تشتت و پراکندگی صفوف فعالان کارگری بود که تا این لحظه هم این تشتت و پراکندگی بر جنبش کارگری کردستان سنگینی می کند. همین مسأله یکی از اصلی ترین عواملی بود که در دهه هفتاد جنبش کارگری کردستان نتواند هیچ تحرکی از خود نشان دهد و برای نمونه هیچ گونه مراسم علنی اول ماه مه که به سنتی تبدیل شده بود، تا پایان این دهه در شهرهای کردستان برگزار نگردید. اوایل دهه هشتاد سر فصل نوینی از ابراز وجود رادیکال و سوسیالیستی جنبش کارگری آغاز می شود و در اول ماه مه سال ٨٣ در شهر سقز با رویکردی نوین و امید بخش ابراز وجود می کند و موقعیت اجتماعی و دارا بودن از ظرفیت طبقاتی رادیکال ضد سرمایه داری را به رخ حاکمان سرمایه و دولت حامی آنان می کشد. در شرایطی که سازمانها و احزاب غیر کارگری از فرقه های کمونیسم کارگری گرفته تا حزب کمونیست، همگی مشغول تصفیه حسابهای تشکیلاتی و سر گرم جدلهای بی ربط به جنبش کارگری با هم بودند، فعالین کارگری توانسته بودند رشته نخهای ارتباط با فعالین طبقه خویش در شهر های ایران را بر قرار کنند. ابراز وجود این رویکرد رادیکال جریانات چپ غیر کارگری را سراسیمه و هراسان کرد. اینها می دانستند که اگر به این رویکرد میدان رشد و همه گیر شدن در جنبش کارگری داده شود، تهدید بسیار جدی برای ادامه بقاء تمامی احزاب, سازمانها و فرقه های چپ سوسیال رفرمیستی و غیر کارگری خواهد بود و روند فروپاشی و انحلالشان آغاز خواهد شد. بی دلیل نبود که تمامی این احزاب و سازمانها اختلافات فرقه ای خویش را کنار زدند و برای شقه کردن صفوف کارگران و تضعیف این گرایش رادیکال دست بکار شدند. حزب کمونیست ایران و باند آذرین مقدم در یک توافق غیر رسمی زمینه های این سیاست ضد کارگری را بسیار حساب شده پایه ریزی کردند. تلویزیون کو مه له ساعت ها و روزها در اختیار رضا مقدم قرار گرفت و از تریبون رسمی کو مه له ایشان بطور علنی فرمان بیرون راندن و حذف گرایش ضد سرمایه داری از کمیته هماهنگی را صادر کرد. این اقدام رضا مقدم به اندازه ای شنیع و نا مسئولانه بود که حتی صدای اعتراض مجری برنامه کو مه له در آمد. انجمن زنده یاد جمال چراغ ویسی را واسطه ارتباط با بخشی از فعالان کارگری کردند که خوشبختانه بسیاری از دوستان متشکل در این انجمن بعد از پی بردن به نیت شوم فرقه ضد کارگری آذرین مقدم راه خویش را جدا کردند و بعضأ نیز این دسیسه های شوم ضد کارگری را افشا کردند. فعالان جنبش لغو کار مزدی در آن زمان این اقدامات نامسئولانه فرقه آذرین مقدم را که می رفت حتی امنیت بخشی از فعالان کارگری را به مخاطره بیاندازد محکوم و برای کارگران کردستان افشاء کردند. بعدها و در جریان مربوط به دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب معلوم شد که تا چه اندازه هشدار های فعالین لغو کار مزدی در مورد این فرقه اپورتونیست و ضد کارگری صحت داشته است. دخالت های نا مسئولانه و ضد کارگری احزاب و فرقه های چپ غیر کارگری متأسفانه به ثمر رسید و صفوف فعالان کارگری شقه گردید. موجی از تبلیغات رفرمیستی و سندیکالیستی از سوی این فرقه های غیر کارگری به راه انداخته شد. همه جا برای کارگران نسخه پیچیدند و فرمان تشکیل سندیکا سازی را صادر کردند و کارگران را از شورایی متشکل شدن به بهانه واهی شورا متعلق به دوران قیام است بر حذر کردند. توده های کارگر را وارد فاز مبارزه قانونی با دولت سرمایه نمودند. به آنان توصیه کردند که نهاد ضد کارگری موسوم به خانه کارگر و دولت سرمایه اسلامی را به مقاوله نامه های سازمان جهانی کار رجوع دهند. تا بلکه دولت سرمایه اسلامی را وادار به قبول تشکیل اتحادیه و سندیکا سازند. برای تحقق این سیاست و راهکار غیر کارگری، نمایندگان این فرقه ها در خارج کشور نیز هماهنگ با این تلاش دست به دامن سران مزدور اتحادیه های کارگری امثال گای رایدر شدند و صدها عریضه و نامه التماس جویانه را تسلیم نمایندگان احزاب بورژوازی در پارلمانها و دفاتر اتحادیه های سرمایه سالار کردند. ما بارها در جریان اعتصاب کارگران پرریس، نساجی کردستان و نیرورخش به این کارگران گفتیم که بجای التماس و نامه نگاری به سران مزدور اتحادیه های سرمایه سالار به نیروی همزنجیران خویش در کردستان، ایران و جهان متکی شوند. نکاتی که به آنها اشاره رفت، تاریخ واقعی و دردناک توده های طبقه ما در کردستان می باشد که قبلأ و به مناسبتهای مختلف آنها را با کارگران کردستان در میان گذاشته ایم. مسئله این است که فعالان کارگری از این تاریخ چگونه باید درس بیاموزند. بحث و کنکاش در مورد این مسائل بسیار ضروری و حیاتی است. هر فعال کارگری بایستی بر سر این مسائل تعمق کند که چرا مبارزات و تلاش های آنان نتیجه نمی دهد. کدام عوامل موجب شده است که صفوفشان دچار تشتت و پراکندگی شود، و هزاران چرای دردناک دیگر. طبقه کارگر برای فائق آمدن بر این وضعیت و برون رفت از این شرایط نا مطلوب به جای رجوع به راهکارهای غیر کارگری و رفرمیستی احزاب چپ سنتی و غیر کارگری, بایستی مستقیم سراغ کمونیسم مارکس برود. بیان نامه انترناسیونال اول را چراغ راه مبارزات ضد سرمایه داری روز خویش قرار دهد، مطالبات پایه ای ضد سرمایه داری این طبقه را طرح کند و برای تحقق این مطالبات تنها به نیروی طبقاتی خویش دل بندد. احزاب سوسیال بورژوایی تاریخ مصرفشان به سر آمده است. فعالین کارگری کردستان که زیر مشقت بارترین شرایط مشغول پیشبرد مبارزه طبقاتی علیه یکی از هارترین و درنده ترین دولت های سرمایه داری هستند، نباید به نخبگان و صدر نشینان فرقه های غیر کارگری خارج کشوری که بسیار عوامفریبانه مهر دفاع از طبقه ما را به سینه خویش زده اند، میدان دخالت تزریق راهکارها و نقشه عملهای رفرمیستی به درون جنبش کارگری را بدهند. این فعالین بایستی بر این امر واقف باشند که زندگی این نخبگان که تعدادی از آنان حتی یک روز هم درد استثمار شدن را تجربه نکرده اند، هیچ ربطی به زندگی دردناک توده های کارگر کردستان ندارد. نباید به این عده میدان داد که خود را فعال جنبش طبقه ما معرفی کنند و از راه دور برای کارگران نسخه سندیکا و اتحادیه بپیچند. آنان که می گویند هر خشتی را که طبقه کارگر بنیان نهد بایستی از آن حمایت کرد، آگاهانه یا نا آگاه دارند توی چشم توده های کارگر خاک می پاشند. مگر همزنجیران ما در اتحادیه های کارگری در اروپا، آمریکا، آفریقا و آسیا متشکل نیستند ؟؟؟ چرا با وصف اینکه میلیونها کارگر درون این اتحادیه ها متشکل هستند، اما نیروی مبارزاتی این کارگران زمین گیر شده است و حتی قادر به حفظ دستاوردهایشان نیستند ؟ به هیچ وجه بحث بر سر نام تشکل نیست، بلکه بر سر رویکردی است که یک تشکل کارگری در پیش می گیرد. جنبش اتحادیه ای امتحان خویش را پس داده است و نه تنها قادر به پیش برد مبارزات بر حق کارگران نیست، بلکه حتی نمی تواند دستاوردهای کنونی طبقه کارگر را نیز حفظ کند. سندیکا و اتحادیه گورستان دفن مبارزات ضد سرمایه داری طبقه کارگر است، اما ظرفی بسیار مطلوب برای کسب قدرت سیاسی احزاب غیر کارگری بوده و می باشد. تاریخ دردناک جنبش طبقه ما این را به اثبات رسانده است. زمان حزب سازی های ماوراء طبقاتی به سر آمده است. وقت آن رسیده است که فعالان جنبش کارگری با این سنت برای همیشه مرزبندی کنند و صفوف متلاشی شده خویش را بهم پیوند دهند. همه جا بایستی دست در دست هم نهند و برای سازماندهی رادیکال ضد سرمایه داری توده های طبقه کارگر در شوراهای سرمایه ستیز خویش اقدام کنند. کارگران کردستان که زیر سخت ترین شرایط اختناق و خفقان مشغول پیشبرد مبارزات بر حقشان با صاحبان سرمایه و دولت هاربورژوازی هستند، و در این راه هزینه های گزافی نیز پرداخت کرده اند، متحمل زندان، شکنجه و بی حرمتی شده اند، فرزاندانشان شبها با شکم گرسنه سر بر بالین نهاده اند، کدام وجه مشترکی با نخبه گان حاشیه نشین و سران احزاب چپ غیر کارگری دارند؟ اینها که خود از بهترین امکانات رفاهی و امنیتی برخوردارند، و تمام ناکامی های جنبش طبقه ما را از فقدان تحزب تبلیغ و ترویج می کنند، شعور، درک و بلوغ سیاسی شما کارگران را تمسخر می کنند. آیا نباید یقه تمامی این احزاب را محکم چسپید و به آنان گفت که شماها تا این لحظه بجز ایفای نقش مخرب و شقه کردن صفوف کارگران هیچ کاری نکرده اید، باید از آنها پرسید که منشاء کدامین تغییر رادیکال در جنبش کارگری بوده اید. هر فعال کارگر محق است که این جریانات غیر کارگری را مورد بازخواست قرار دهد و بگوید که سیر رویدادها نشان داد که شماها تا حالا کارتان این بوده است که روزی رهایی ما کارگران را از دریچه مذاکره با دولت اسلامی برای تحقق خودمختاری، شرکت در کنگره ملی، عکس گرفتن با سران مرتجع ناسیونالیسم کرد، دفاع از جنبش ارتجاعی سبز، عکس انداختن با سلطنت طلبان و صدها راهکار غیر کارگری دیگر جستجو کنید. کدام یک از احزاب موجود چپ در بهترین حالت خواهند توانست به گرد پای بلشویکها و حزب کمونیست شوروی برسند، چرا جنبش کارگری باید آزموده ها را آزمایش و تکرار کند؟ اگر مارکس از ضرورت سازمانیابی توده های طبقه کارگر برای پیشبرد مبارزه طبقاتی، ایجاد توازن قوا علیه دولت سرمایه و در نهایت کسب قدرت سیاسی سخن به میان آورده است، چرا باید این سخنان او را وارونه تحویل کارگران داد. در جریان انقلاب اکتبر ١٩١٧ دیدیم که چگونه حزب کمونیست قدرت را از شوراهای کارگری گرفت و به جای آن یک دولت حزبی بالای سر کارگران و دست به کار بازسازی سرمایه داری را جایگزین کرد، بر همگان روشن است که حزب کمونیست شوروی با پس گرفتن شوراها از دست کارگران و قبضه کردن این شوراها، چه بلایی را بر سر کمونیسم طبقه کارگر و جنبش کارگری آورد. پیامدهای ناگوار این راهکار غیر مارکسی کماکان بر سینه جنبش جهانی طبقه کارگر سنگینی می کند. اگر تودهای طبقه ما از این درجه آگاهی برخوردار شوند که در شوراهای رادیکال سرمایه ستیز خویش متشکل گردند، اگر قدرت ضد سرمایه داری خود را سازمان دهند و با این نوع سازماندهی رادیکال علیه سرمایه پیکار کنند، چرا نمی توانند خودشان قدرت سیاسی را به دست گیرند. کجا مارکس گفته است که طبقه کارگر تمامی این کارها را انجام دهد و سرانجام دو دستی قدرت سیاسی را تحویل احزاب چپ بدهد؟ آنان که سخن از ضرورت تحزب یابی به میان می آورند طبقه کارگر را شایسته رهایی با دست های خویش نمی دانند. تنها راه برون رفت از شرایط اسف بار موجود تعیین تکلیف نهایی فعالان دلسوز کارگری، با سنت های رفرمیستی و غیر کارگری تمامی احزاب و فرقه هایی است که ریاکارانه و به نام دفاع از کارگر و کمونیست بر سر راه متشکل شدن مستقل و رادیکال کارگران کردستان سنگ اندازی و مانع تراشی می کنند. زمان آن فرارسیده است که طبقه کارگر کردستان با نقد مارکسی جنبش سندیکالیستی، با اتکاء به نیروی طبقه خویش، دست بکار سازماندهی مستقل شورایی خود جهت پیشبرد مبارزات روز شود. تجربه بیش از سه دهه حضور جنبش کارگری کردستان در میادین مختلف نبرد طبقاتی، این واقعیت را به اثبات رسانده است که تنها با در پیش گرفتن چنین رویکرد رادیکال سوسیالیستی است که این جنبش توان رفتن به مصاف با کلیت نظام سرمایه را خواهد داشت. طبقه کارگر با پیشبرد آگاهانه و هدفمند مبارزات ضد سرمایه داری، می تواند سنگر به سنگر در میدان ستیز طبقاتی، به سوی برچیدن نظام بردگی مزدی قدم بردارد. انتخاب هر گونه راهکار دیگری تکرار تجارب شکست خورده و غرق شدن در باتلاق رفرمیسم ضد کارگری خواهد بود.
ملک پیرخضری دسامبر ٢٠١٣