شعری برای کارگر / ناهید وفائی

می بینم

که از طلوع ستاره گان
سیاهی کم رنگ
از وقوع زلزله
کوه ها نا پدید
از خروش موج ها
شهرها ناپیدا می شوند

و می دانم
که خیزش هم صدای کارگران
از ستاره درخشنده تر
از زلزله قویتر
و از موج ها خروشن ده تر است.
( ای رفیق کارگر قدرت در دست توست. به درک که آنها صاحب همه چیز اند، کارخانه دارند، ارتش دارند، زندان دارند. آن روز که تو دست از کار می کشی، آنها هیچ چیزی ندارند).
ناهید وفائی
۲۸٫۱۲٫۲۰۱۳