به تو گفتم، چشمان پرثمر – دو شعر از پُل اِلوار

زهره مهرجو:

“به تو گفتم، چشمان پرثمر – دو شعر از پُل اِلوار”

 

۲۸ دسامبر ۲۰۱۳

“به تو گفتم –

به خاطر ابرها،

به تو گفتم –

به خاطر درختِ دریا،

به خاطر هر موج،

به خاطر پرندگان در برگها،

به خاطر سنگهای مدوٌر صدا؛

به خاطر دستان آشنا ..

به خاطر چشمی که

منظره یا چهره ای می شود ..

و خواب، بهشت رنگهایش را –

به او بازمی گرداند،

به خاطر هر چه که شب نوشید

به خاطر شبکه جاده ها،

به خاطر پنجره گشوده،

به خاطر یک پیشانی عریان ..

به تو گفتم –

به خاطر اندیشه های تو،

برای سخنانت؛

هر نوازش، هر اعتماد

زنده خواهد ماند ..!”

“چشمان پرثمر”

 

“چشمان پرثمر،

هیچکس قادر نیست

که بیشتر بشناسدم؛

بیش از آن اندازه –

که شما مرا می شناسید ..!

*   *   *

چشمان تو که در آنها

به خواب می رویم،

هر دوی آنها –

مدارهای مردانگی ام را

دچار افسونی کرده اند؛

برتر از شبهای زمینی..

چشمانت که در آنها

سیاحت می کنم،

به مسیری جدا شده از زمین

هدایتم می کنند.

در چشمانت،

آنها که خلوت بی انتها را

نشانمان می دهند،

بیش از آنچه که باورش دارند؛

یافت نمی شود.

*   *   *

هیچکس نمی تواند بیشتر بداندم،

بیش از آن اندازه –

که شما مرا می دانید ..!”

منابع دیگر:

شعر “به تو گفتم” ترجمه انگلیسی:

http://www.poemhunter.com/poem/i-said-it-to-you/

شعر “چشمان پرثمر” ترجمه انگلیسی:

http://www.poemhunter.com/poem/fertile-eyes/

“پنج شعر بی قافیه – شعری از پل الوار” – ترجمه از زهره مهرجو:

http://pejvakmag.blogspot.no/2013/03/blog-post_9232.html

“صحبت از قدرت و عشق – شعری از پُل اِلوار” ترجمه از زهره مهرجو:

http://pejvakmag.blogspot.no/2013/03/blog-post_13.html