نقش و جایگاه چهره های علنی در جنبش زنان

چهره کیست و چه تاثیری بر افکار و آرا دیگران می گذارد؟ برای روشن تر شدن بحث بیائید خیلی گذرا سری به سینما بزنیم و چند چهره مشخص را نام ببریم. مثلا آنجلینا جولی، جولیا رابرت، سوزان سراندان، شون پین، برات پیت، رابیرت دینیرو یا آلپاچینو. اگر این افراد را نمی شناختیم یا این افراد از پشت رادیو و بدون اسم و رسم معین با ما در ارتباط قرار می گرفتند، چه تاثیری از قدرت بازیگری و قدرت کلامشان می گرفتیم؟ نقش و تاثیر چهره ها به سادگی همین است که این بازیگران به ما منتقل می کنند.

در عالم سیاست نیز همینطور است. چهره های معروف سیاسی، صرف نظر از اینکه به کدام جنبش یا حزب سیاسی متعلق باشند، همینکه برای ما چهره های پشت پرده و دور از دسترس نیستند، قابل فهم تر و قابل لمس تراند. تاریخ جهان از این افراد کم ندارد. چه گورا، گاندی، هیتلر، جمال عبدل الناصر، یا لنین و … افرادی را می شناسیم که فقط با دیدن تصویر شان می دانیم چی می گویند و در کجای مبارزه سیاسی جای می گیرند. بعضا قدرت کلامشان ما را جذب می کند و یک رابطه ویژه انسانی بین دو طرف ایجاد می گردد. بعنوان کسی که سالهای متمادی از طریق برنامه های پخش زنده تلویزیون رو در رو با مردم سخن گفته و حرف های آنها را شنیده و آنها حرفم را شنیده اند، با تجربه شخصی نیز می گویم این رابطه دو طرفه چگونه باعث استحکام سیاسی بین افراد و احزاب سیاسی با مردم می شود.

سیاسیون و بی چهرگان سیاسی

بخش وسیعی از مردم اسامی اشخاص سیاسی ای را شنیده اند اما هرگز غیر از نامشان چیز بیشتری از آنها نمی دانند. سازمان ها و نهادی هائی هم هستند که مدام با اسم سازمان و تشکیلاتشان با مردم سخن می گویند. سازمان این را می گوید و تشکیلات آن را می گوید. جنبش و تفکر چریکی در ایران پر است از این اسامی و اشخاص که در هاله تاریکی بودن برایشان مقدس شده است. بقول معروف آنقدر در تاریکی مانده اند که دیگر نمی توانند رو به آفتاب ظاهر شوند. شاید ذکر نام تنی چند بد نباشد. اشرف دهقانی یکی از اعضای سازمان چریک های فدائی خلق که زمان شاه از زندان گریخت و حالا بعنوان مخالف حکومت اسلامی در خارج از ایران بسر می برد، هنوز کمتر کسی عکسی از او دیده است. حتی آنجا که رو به مردم حرف می زند، تصویری نیست. عباس توکل یکی دیگر از همین افراد است. ایشان عضو رهبری سازمان چریکهای فدائی خلق- اقلیت است. چند ماه پیش در نشست نیرو های چپ در سوئد او نیز جزو جمع سخنرانان بود. همه افراد رهبری سازمان هائی که برای سخنرانی دعوت شده بودند، علنی بوده و در برابر دوربین قرار گرفتند. آقای توکل اما ترجیح دادند در حضور تقریبا ۲۰۰ نفر از حضار در این نشست در برابر دوربین فیلمبردار قرار نگیرند. آیا این دور اندیشی امنیتی و دور ماندن از گزند نیروهای تروریست اسلامی است؟ بنظر من اینطور نیست. اگر ایشان فکر می کنند که با پشت کردن به دوربین، مخفی خواهند ماند فقط یک سطحی نگری است. چون کافی است یکی از آن ۲۰۰ نفر ریگی به کفش داشته باشد و از ایشان عکس بگیرد و به مقامات امنیتی رژیم تحویل بدهد. آنگاه آقای توکل دیگر علنی نیستند. به این دلیل این یک سبک زندگی و یک فیگور و یک عادت سیاسی است. آنقدر مخفی مانده و از این مخفی ماندن فضیلت ساخته است که دیگر نمی تواند با چهره باز و تمام قد در برابر مردم ظاهر شود. از آفتاب دوری می گزیند چون همیشه در سایه مانده است. مردم با این افراد احساس نزدیکی نمی کنند. اینها حتی اگر نماینده حقیقت مطلق هم باشند، باز نمی توانند رهبر مبارزات مردم باشند. خفقان آریامهری و حالا دیکتاتوری و سرکوب اسلامی در عین حال که موضوع قابل بحثی است اما همه دلیل برای دور از دسترس اجتماع بودن نمی تواند این باشد. قرار نیست فعالین عرصه های مختلف جنبش های اجتماعی از جمله فعالین حقوق کودک، حقوق زنان یا فعالین جنبش کارگری حتی در دل این شرایط مخفی بمانند. این مخفی ماندن کمکی برای حفظ امنیت شان نیست، برعکس حکومت اسلامی راحت تر چهره های گمنام و غیر علنی را مورد تعرض قرار می دهد و از صحنه حضور اجتماعی خارج می کند.

مخفی بودن یک وسیله حفظ جان

بیشک در ایران امروز و تحت حاکمیت رژیم اسلامی انتظار این نیست که فعالین سیاسی هویت سازمانی خود را علنی کنند. اعضا و فعالین سازمان ها و احزاب سرنگونی طلب در این توازن قوا بین ارتجاع اسلامی و مبارزات مردم باید مخفی باشند. ما انقلابیون و سیاسیون مخالف حکومت اسلامی این را بخوبی میدانیم. بسیاری از ما برای اینکه از دم تیغ حکومت اسلامی جان بدر بریم، مجبور شدیم اسامی سیاسی برای خود انتخاب کنیم. منصور حکمت و حمید تقوائی از جمله اسامی آشنائی برای بسیاری از مبارزین سیاسی و مخالفین جمهوری اسلامی هستند. اما همین افراد بدرستی میدانستند که اسامی مستعار فقط برای حفظ جان در یک مقعطع معین است و به این معنا تحمیلی است. این مخفی بودن برای دوره ای نفع اش را به همه رسانده است اما از این مخفی بودن نباید فضیلت سیاسی ساخت و آن را ابدی و ازلی ساخت. این مخفی بودن یک محدودیت تحمیلی است و در اولین فرصت باید از شر این محدودیت خلاص شد. اما اینجا صحبت بر سر فعالیت اجتماعی است. اینجا دیگر باز به حکم موقعیت بین حکومت اسلامی و مبارزات مردم، رژیم اسلامی دستش برای سرکوب و تعرض همه جانبه فعالین اجتماعی تماما باز نیست و تعرض به این فعالین برای رژیم در سطح داخلی و بین الملی گران تمام می شود.

چهره های علنی در یک جامعه خفقان زده

در ایران بحث علنی بودن فعالین اجتماعی مدت ها است از سوی یک حزب سیاسی معین مطرح شده است. حزب کمونیست کارگری ایران پیش کسوت این بحث است و همین بحث باعث شده است لااقل بخش معینی از فعالین جنبش کارگری با چهره های علنی خود وارد کارزار مبارزه شوند. همین چهره های آشنا در جنبش کارگری را بیاد بیاورید که در صورت بی چهره بودن چقدر کم تاثیر تر می بودند. نه توده کارگران و نه مردم بطور اللعموم و نه هیچ فرد دیگری در سطح بین المللی هیچ شناختی از این فعالین نداشتند. امروز وضعیت جنبش کارگری در مقایسه با دیگر جنبش های اجتماعی در ایران به مراتب متفاوت است. بخش قابل توجه ای از رهبران جنبش کارگری فعالیت و مبارزه علنی می کنند و همه نیروهای سرکوب نیز با آنها آشنائی دارند. مهمترین فاکتوری که باعث شده است حکومت به راحتی نتواند به آنها تعرض کند، شناخته شده بودن آنها و محبوبیت آنها در سطح ایران و جهان است. اینجا علنی بودن در خدمت حفظ امنیت این فعالین قرار گرفته است.

مدافعین قانون اساسی و مسئله زن در ایران

بحث بر سر علنی شدن فعالین رادیکال در جنبش زنان است. مشکل همیشه برای کسانی است که خلاف جریان شنا می کنند و وضع موجود را نمی پذیرند و در مقابل این آپارتاید جنسی بهیچ عنوان کوتاه نمی آیند. دیکتاتوری و سرکوب سیاسی همیشه این بخش از جنبش را نشانه می رود. تنها دراین فشارعظیم اجتماعی است که افرادی هم پیدا می شوند و نقش سوپاپ اطمینان حفظ وضع موجود را بازی می کنند. وقتی از چهره های علنی در جنبش زنان صحبت می کنیم، شاید این استدلال در مقابل ما قرار بگیرد که افرادی چون شیرین عبادی تمام قد و تمام رخ حرف از زنان و حقوق آنها می زنند، پس جنبش زنان تماما بی چهره نیست. اما موضوع فقط چهره علنی بودن نیست. ما چهره های انقلابی و رادیکال خود را می خواهیم. کسانی که دنبال حقوق زن یا حقوق بشر در قانون اساسی ارتجاعی حکومت اسلامی نگردند و قصد نداشته باشند سر زنان و مردم کلاه شرعی و اسلامی بگذارند. اتفاقا هر چقدر افرادی چون شیرین عبادی علنی تر و توسط رسانه های عمومی بین اللملی بیشتر مطرح شوند، جنبش رادیکال و برابری طلبانه زنان باید بیشتر و وسیع تر تلاش کند که چهره ها و سخنگویان واقعی و برابری خواه خودش را به میدان بیاورد تا کل خواست انسانی زنان توسط افرادی چون عبادی به سمت قانون اساسی حکومت اسلامی کانالیزه نشود.

جنبش زنان و علنی بودن پیشروان این جنبش

یکی از قوی ترین و مطرح ترین و تاثیر گذار ترین جنبش های اجتماعی در ایران، جنبش زنان است. جنبشی که در همه ابعاد زندگی مجبور است در مقابل حکومت اسلامی بایستد. زنان در خیابان، زنان در محل کار، زنان در خانه، زنان در انتخاب پوشش، زنان در ورزش و زنان در عرصه درس و دانشگاه و … هیچ بخشی از جامعه نیست که اینچنین در همه ابعاد کوچک و بزرگ در مقابل حکومت قرار بگیرد. حفظ هویت و انسانیت زنان ایجاب می کند اینچنین در برابر حکومت قرار بگیرند. زنان حتی برای نفس کشیدن برابر با مردان، حکومت را در مقابل خود می بینند. جنگی که همیشه وجود داشته است و عموما آنچنان ابعاد وسیع به خود گرفته است که دائما هشداری است برای کل حکومت اسلامی.

جنبشی که از کودکستان شروع می شود و همه جامعه را فرا می گیرد. زن در عشق و سکس و خانواده و … رژیم اسلامی با وسیع ترین مقاومت اجتماعی در این زمینه روبرو است. ممکن نیست روزانه از سوی سران ریز و درشت حکومت اظهار نظری شود و مسئله زن در میان نباشد. جنگ بین حکومت و حقوق زنان یکی از استراتژیک ترین نبردهای موجود در ایران است. برای حکومت اسلامی علیه زن بودن، غیر از اینکه دفاع از کیان اسلام و اعتقادات پوسیده اسلامی اش است، همچنین میدانند عقب نشینی در برابر زنان یعنی یک شکست سنگین به موجودیت کل حکومت اسلامی و عقب نشینی در برابر مبارزات مردم.

با این همه این جنبش با این طول و عرض و با این ابعاد خیره کننده، فاقد رهبران علنی و سخنگویان شناخته شده است. جنبشی که برای حق حیات می جنگد و نمی تواند در برابر حکومت عقب بنشیند. این جنبش حتی در مقاطع ای که فعالیت علنی کرده است و برای خواست های انسانی خود به خیابان نیز آمده است، فاقد رهبران و سخنگویان سراسری بوده است. این یک ضعف اساسی برای جنبش زنان است. دنیا باید رهبران رادیکال جنبش برای رهائی زن را بشناسد تا به فراخوان های آنها با آغوش باز تری جواب مثبت بدهد. رهبرانی که می توانند توده های وسیع زنان را بسیج کنند و برای صدها حق پایمال شده شان وارد میدان مبارزه علنی شوند. این رهبران فی الحال موجودند. اما به هر دلیل سیاسی و تاثیر سنت های غلط سیاسی و اجتماعی حاضر نیستند جلوی صحنه باشند و جنبش زنان را در ابعاد وسیع رهبری کنند. رهبران علنی جنبش زنان می تواند ره صد ساله را یک ساله طی کنند و آنچنان جنبش زنان را به جلو سوق دهند که دور از باور همه ناظران سیاسی و اجتماعی باشد. شاید لازم به گفتن نباشد که علنی بودن در کنار رادیکال بودن و همه حق برابر زندگی را برای همه زنان خواستن دو مولفه مهم در امر رهبری جنبش زنان است. دو مولفه ای که به وفور در ایران می تواند سراغ گرفت. اتفاقات بعد از سال ۸۸ یک درس مشخص نیز به ما میدهد. بعد از سال ۸۸ تقریبا حرکت قابل توجه ای که مهر و نشان جنبش زنان را به خود داشته باشد مشاهده نمی کنیم. منظور حرکات خود جوش یا مبارزه علیه حجاب اسلامی یا تلاش برای حضور در استادیوم های ورزشی نیست. تجمعات و نشست ها و بیانیه ها که عموما توسط بخش جلوی صحنه جنبش زنان سازمان داده می شود کم رنگ تر شده است. در همین شرایط و موقعیت اجتماعی و زیر تیغ همین حکومت، می بینیم جنبش کارگری با قدرت بیشتر و حق به جانب تر در برابر حکومت قرار گرفته است. اینجا دیگر نقش رهبران و پیش کسوتان و افراد جلوی صحنه است که تعیین کننده می شود.

پیش به سوی علنی شدن رهبران و سخنگویان جنبش برای رهائی زن!

درج در نشریه زن و آزاد شماره ٢۴

http://www.fitnah.org/fitnah_farsi_page.html