“طرحی برای جاودانگی خورشید”

“طرحی برای جاودانگی خورشید”

از: زهره مهرجو

۲۴ دسامبر ۲۰۱۳

“وقتیکه خورشید ناپیداست ..

و نگاهها در جستجوی انعکاس تابش ذره نوری

به هر سوی سرگردانند..

وقتیکه دستها

برای یافتن دستانی آشنا،

در عمق تاریکی

بال گونه در اهتزازند ..

و قلبها –

در اوج شکستن

به جستجوی محبت،

باغهای متروک خاطرات را

مشتاقانه می کاوند..

وقتیکه رنگ زندگی

در غلظت مه،

خاکستری شده ..

و پرواز همچنان

آرزویی را ماند –

دست نیافتنی!..

وقتی کلاغها

برای قتل عام گلهای سرخ

بسیج می شوند ..

و از پشت پنجره های بسته –

بجز از صدای شوم شان

چیزی شنیده نمی شود..

هنگامیکه زمین

یکسره ز وحشت پوشیده ست ..

و اضطراب –

برای فردایی که

بنظر از راه نمی رسد..!

*   *   *

باری، در چنین روزهایی

اگر تو بخواهی،

می توانی آن شمع فروزان باشی ..! –

ایستاده و پر حرارت؛

فروغت روشنی بخش دیدگان پر انتظار،

گرمیت اطمینان و آرامشی

برای قلبهای دردمند،

از آگاهی و احساست

پروانه های دوستی

به پرواز درآیند ..

تا لحظه ها را

از وجود خویش لبریز کنند..!

اگر بخواهی دوست من

می توانی!

ستاره ای باشی –

که معنای هستی را

در اوج آسمان تیره

به تصویر می کشد..!

وجودت مظهر اطمینان ..

و ایستادگی در راه،

نیرویی باشی –

که دستها را بسوی هم فرا می خواند؛

پیوندی هدفمند

بسوی مقصدی تازه،

تصویری روشن از فردای آرزوها،

طرحی در آسمان –

برای جاودانگی خورشید..!”