در یادمان حمید اشرف و یاران‏اش!

قداره‏بندان و سرکوب‏گران نظام شاهنشاهی در ۸ تیر ماه ۱۳۵۵ یکی از خانه‏های تیمی چریکهای فدائی خلق ایران را در مهرآباد جنوبی به‏محاصره‏ی خود در آورده و طی چندین ساعت درگیری، قلب پرا از کین رفقا: حمید اشرف، یوسف قانع خشک‏بیجاری، غلام‏رضا مهربانی، محمدرضا یثربی، فاطمه حسینی‏ابرده، محمدحسین حق‏نواز، طاهره خرم، عسگر حسینی‏ابرده، محمدمهدی فوقانی، علی‏اکبر وزیری و غلام‏علی خراط‏پور را از طپش باز داشتند.

 

در اواخر دهه‏ی چهل پرسشی در مقابل کمونیست‏های آن‏زمان قرار گرفت که چگونه می‏توان فضای خفقاقِ حاکم بر جامعه را در هم شکست و توده‏ها را به قدرت واقعی‏شان واقف گرداند؛ دهه و دورانی که جامعه از فقدان یک نیروی انقلابی و کمونیستی در مضیقه بود و رژیم جنایت‏کار شاهنشاهی هم به یمن دستگاه‏های  مخوف امنیتی و ساواک‏اش بر یکه‏تازی خویش تداوم می‏بخشید. به‏عبارتی دیگر می‏توان گفت که دهه‏ی پنجاه، دهه‏ی قدر قدرتی مدافعین منافع‏ی سرمایه‏های امپریالیستی از یک‏سو و تعرض انقلابی صدیق‏ترین فرزندان کارگران و زحمت‏کشان علیه‏ی ارگان‏های سرکوب‏گر رژیم از سوی دیگر بوده است.

 

در آن ایام اختناق در جامعه بیداد و مصائب و مشکلات گوناگون زندگی هم‏چون هیولایی خانمان‏برانداز بر دوش میلیون‏ها انسان محروم سنگینی می‏کرد. دشمنِ هار هر گونه اعتراضی را از آنان، سلب ‏نموده بود. به‏واقع که در آن مقطع بگیر و به‏بندها تمامی نه‏داشت و هر روزه ابعاد گسترده‏تری به‏خود می‏گرفت. زندان‏ها مملو از کمونیست‏ها و انقلابیون گردیده بود و دستگاه‏های تبلیغاتی رژیم هر روزه، خبر از کشف خانه‏های تیمی و درگیری با کمونیست‏ها و مخالفین را مخابره می‏نمودند. در این اثناء شاه جلاد هم بر بودجه‏های نظامی‏اش می‏افزود تا به‏اصطلاح مانع‏ی فعالیت‏های عملی کمونیست‏ها و مبارزین گردد؛ به‏خیال خویش بر این باور بود که با توسل جستن به وحشیانه‏ترین روش‏ها می‏تواند جنبش مسلحانه را در نطفه خفه سازد و بر "جزیره‏ی ثبات و آرامش" تعریف شده‏ی خود تا ابد لم دهد. به‏همین دلیل به‏هر سوراخ و سنبه‏ای سرک می‏کشید تا کمونیست‏های مسلح را به دام خویش گرفتار سازد و از اوج‏گیری تحرکات مبارزاتی فرزندان توده‏های ستم‏دیده علیه‏ی مزدوران و جیره‏خوارشان ممانعت به‏عمل آورد.

 

امّا عملیات مسلحانه‏ی بی وقفه‏ی فرزندان دلیر خلق در دوران دیکتاتوری عنان گسیخته در دهه‏ی پنجاه، خواب آرامش را از چشمان دریده‏ی جلادان و مزدوران شاهنشاهی ربود و به تبع از آن باعث گردید تا فضای حاکم بر جامعه بالکل تغییر یابد و راه نوین مبارزه با دیکتاتوری خشن و عریان کشف گردد. در این زمان باوری به‏قدرت خویش جای‏گزین یأس، نا امیدی و تسلیم‏طلبی گردید. زمانی بود که دیوارهای سهمگین نظام ترک بر داشته و تعرض و مخالفت‏ها دامنه‏ی هر چه گسترده.تری یابد. در بستر چنین وضعیت و حقیقتی بود که بر خیل نیروهای مبارز و مسلح افزوده می‏گردید ‏ و روز به روز پایه‏های رژیم "مقتدر" و با "ثبات" را سست‏تر می‏نمود.

اگر چه باید اذعان نمود که جلادان و شکنجه‏گران قادر گردیدند، چه در درون زندان‏ها و چه در بیرون از آن تعداد بی‏شماری از پاک‏باخته‏ترین فرزندان خلق را به مسلخ‏گاه مرگ کشانند؛ امّا هرگز نتوانستند آرمان‏های والای آن رزمندگان و جویندگان حقیقت را نابود سازنند؛ هرگز نه‏توانستند جسارت، شجاعت و پایداری آن رفقا را از اذهان عمومی پاک نمایند.

حمید اشرف و یاران‏اش از جمله کمونیست‏هایی بودند که بر خلاف تفکرات رایج و بی وظیفه‏گی عملی نیروهای کمونیست، پای به‏میدان عملی مبارزه گذاشتند و بر این باور بودند که بدون دخالت‏گری و نقش‏آفرینی نیروهای انقلابی علیه‏ی ضد انقلاب حاکم نمی‏توان نظام‏های سراپا مسلح را ساقط ساخت و جامعه‏ی انسانی را جای‏گزین آن نمود؛ بر این باور بودند که تحت حاکمیت و سلطه‏ی امپریالیستی، تنها نیرو و یا سازمانی می‏تواند نقش و وظیفه‏ی پیشاهنگی خود را ایفاء نماید که در عمل پاسخی در هم کوبنده و مقابله‏ای به قهر ضد انقلابی رژیم دهد.

 

بنابراین در ۳۲مین سال‏گرد جان‏باختن رفقای ۸ تیر ۱۳۵۵، جای دارد تا یادشان را گرامی به‏داریم و به‏دانیم که بدون دخالت‏گری‏های مستقیم و فعالانه در مبارزات کارگران و زحمت‏کشان و بدون درس‏آموزی و فراگیری از فن و فنون روش‏های صحیح مبارزاتی و بدون پای‏بندی عمیق و عملی به آرمان‏های‏شان نمی‏توان انقلاب ضد امپریالیستی توده‏های ستم‏دیده را به سر انجام رساند. 

یادشان گرامی و راه‏شان پایدار باد