پناهنده ایرانی، پناهنده سیاسی

چندی پیش با جمله “مقصر اصلی را نمی شناسیم، همدیگر را مقصر می دانیم!” برخورد کردم. دقیقا نمی دانم در چه رابطه ای بود اما از آنجا که دائما با این موضوع درگیریم، برایم جالب بود. این جمله را به خاطر بسپارید که بعدا به آن برخواهم گشت.

چندی پیش سایت “روزنه” گزارشی از فرزین سرورفر و مجید عارفی دوست همراه با عکسی منتشر کرد که در بخشی از این گزارش آمده است: “جمعی از پناهجویان ایرانی در ترکیه (دنیزلی، نوشهیر، ازمیر) با برگزاری مراسم نه به اعدام، اعتراض خود را نسبت به اعدام شیرکو معارفی، حبیب الله گلپری پور و کشته شدن آوین عثمانی و دیگر اعدامیان یک ماه گذشته نشان دادند.” چند روز بعد تعدادی از کسانی که خود پناهنده هستند به این گزارش و درج آن توسط سایت “روزنه” اعتراض کرده و از “حزب کمونیست کارگری” خواسته بودند که تعریفی از پناهنده سیاسی ارائه بدهد. فردی روی دیوار فیسبوک خود نوشته بود که او و دوستانش در ترکیه پرس و جو کرده اند و کسی نه این افراد در عکس مزبور را می شناسد و نه کسی از آنها مقاله و نوشته ای دیده و نه کسی از این افراد را آجان محله کتک زده و به شهربانی محله برده است! تعدادی هم کمی ملایمتر برخورد کرده و گفته بودند که گرچه این افراد “سوسول” باعث به هم خوردن مرز بین پناهنده سیاسی و غیرسیاسی می شود و پروسه بررسی پرونده پناهندگان سیاسی و انتقال آنها به کشورهای ثالث به تأخیر خواهد افتاد اما نباید به آنها خرده گرفت که چرا تقاضای پناهندگی می کنند. یعنی: “اینها پناهندگان درجه چندم هستند. پرونده اینها از اهمیت کمتری برخوردار است. تقدم با پناهندگان سیاسی ای است که اینها به رسمیت می شناسند.”
سالها پیش، زمانی که من هم در ترکیه یک پناهنده بودم و این سازمان UNHCR (یوان) لعنتی زندگی مان را به گرو گرفته بود در یکی از نامه‌هایم به حزب کمونیست آن زمان، از پناه آوردن بی حساب و کتاب ایرانی هایی که بعضا با معیار آن زمان من “سوسول” هم بودند گلایه کرده بودم که مرز بین پناهنده سیاسی و غیرسیاسی مغشوش شده است. نوشته بودم که قریب به اتفاق اینهایی که باعث شده‌اند سیاسی های مثل من سالها اینجا گیر کنیم، کسانی اند که از رفتن به سربازی فرار کرده و اکنون “پناهنده سیاسی” هم شده اند. نوشته بودم که این سوسولها با این و آن می نشینند و با خریدن اطلاعات از سیاسیونی که کارشان شده فروختن اطلاعات به سوسولها کیسهایشان گاها از کیسهای پناهندگان سیاسی قوی تر هم می شود.
دو سه هفته بعد نامه ای از حزب کمونیست در جواب نامه ام دریافت کردم با امضای “نادر ب”. این نامه که فکر می کنم یکی از مهمترین نامه‌هایی بود که تا آن زمان دریافت می کردم صریح، سیاسی و بی تخفیف به نظرات و خودمحوربینی من حمله کرده بود. نوشته بود که هر کسی که از دست جنایتکاران جمهوری اسلامی بگریزد و مجبور نباشد برای پیدا کردن کار ریش آخوندپسند بگذارد، هر کسی که از دست به زور حجاب سر کردنش فرار کند، و هر کس که بخواهد بدون مزاحمت گشت ثارالله شادی کند، به اندازه من تو حق پناهندگی دارد. یادآوری کرده بود که کسی که نخواهد برای اسلام آدمکش سربازی کند و عزیزترین سرمایه اش که همانا جانش است را فدای اهداف کثیف اسلامی کند، سیاسی تر از هر سیاسی کار دیگری است! گفته بود که چه کسی و چرا پناهنده‌ای را که من سیاسی نمی‌دانم مجبور می‌کند که دروغ بگوید و سپس در پرونده اش دنبال دروغ می گردد که تناقضی پیدا کرده و ردش کنند؟ و یادآوری کرده بود که چرا ما سیاسی ها باید دنبال مقصر در صفوف خودمان باشیم؛ در حالی که مقصر اصلی کسی است که زندگی ما را به گرو گرفته است!؟

من و بسیاری از کسانی که آن دوره از ایران فرار می‌کردیم، نسلی بودیم که انقلابمان را شکست داده بودند. ما بقول معروف نسل انقلاب شکست خورده بودیم. پناهنده‌ای که امروز از دست جمهوری اسلامی فرار می‌کند، از نسلی است که در انقلاب ٨٨ شرکت کرده و نیروی سرکوب و کشتار این انقلاب را هم به عقب رانده است. این جامعه در ٣۵ سال گذشته یک دم از مبارزه و اعتراض بر علیه شرایط جهنمی حاکم بر ایران دست برنداشته. واقعیت ساده پشت این جنگ و گریز این است که کسی نمی خواهد خانه و کاشانه، کس و کار، پدر و مادر، خواهر و برادر، عمو و عمه، و خاله و دائی، و فک و فامیل و دوستانش را رها کرده و آواره دشت و کوه و کشورهایی گردد که حتی زبانش را هم متوجه نمی شود. مقصر این وضعیت نه آن پناهنده ای است که پرونده اش احتمالا زودتر از آن یکی پناهنده مورد بررسی قرار گرفته است. مقصر این وضعیتی است که جمهوری اسلامی بر جامعه حاکم کرده است. مقصر این وضعیتی است که سازمان یوان و کشورهای به اصطلاح پناهنده پذیر به وجود آورده اند. باید با مجله دانشگاه هاروارد همصدا شد که کشورهای مثل کانادا را که درشان را بر پناهندگان می بندند محکوم کرد که باعث وضعیتی می شوند که پناهنده به امان خدا راهی آبهای دریا و طعمه قاچاقچیان می شود. باید به یاد آورد که در دوره جنگ جهانی اول هم، در بحبوحه یهودی کشی هیتلر، بسیاری از کشورها و مشخصا کانادا از آوردن این پناهندگان خودداری می کرد که باعث کشته شدن هزاران پناهنده دیگر در دستان هیتلر و اس اس‌ها شد.

با پناهندگان چپ
چپ و پناهندگان سازمان و احزاب چپ باید پیشگام دفاع از حق و حقوق پناهندگی تمام کسانی باشند که از دست آدمکشان جمهوری اسلامی فرار می کنند. پناهندگان چپ نباید چنین تصویری از خود بدهند که طرف مقابل فکر کند چپها پناهندگی و حق پناهندگی را فقط برای خودشان می خواهند! نباید پناهنده ای چنین تصویری از هیچ چپی داشته باشد که اگر پیش او لو برود که “غیرسیاسی” است کارش زار است! دخالت مستقیمی که چپ گریخته از ایران در کشورهای همجوار ایران می تواند در زندگی همنوع خود داشته باشد، دفاع از حق پناهندگی تمام کسانی است که بخاطر شرایطی که جمهوری اسلامی بر جامعه حاکم کرده، مجبور به ترک خانه و کاشانه اش شده است. حتی نهادهای ناشریفی مثل یوان هم برای پناهنده ای که از همه حق همه پناهندگان دفاع می کند، احترام قائل است! از پناهنده ای که حق پناهندگی را فقط برای خودش می خواهد، باج می خواهد که دیگران را به او معرفی کند! این را ما بارها و بارها تجربه کرده ایم.
چپ در هر مقطعی و سر هر اجحافی به همنوع خود باید در صف اول مبارزه باشد. چپی که فقط حق پناهندگی را برای خودش می خواهد، مخاطبش هیچ حرف دیگری را از او جدی نمی گیرد. کسی که به فکر حق من در برابر موش دوانی های یوان نیست، حرفش را درباره دفاعش از کارگران را هم نمی پذیرم.
اما این را برای ختم کلام بگویم که دوستانی که در برابر اجحافات یوان، در برابر فشارهایی که دولتهایی مثل ترکیه، پاکستان و کشورهای اروپائی به پناهندگان وارد می کنند، گاها حرفهایی می زنند که قلبا به آن باور ندارند. من نمی توانم بپذیرم کسی که دلش برای کارگران و آزادی طبقه کارگر می طپد واقعا انسانها را به خودی و غیرخودی تقسیم بکند! اینها اما همانی هستند که در سطر اول این نوشته گفتم: “مقصر اصلی را نمی شناسند.”
٢٨ نوامبر ٢٩١٣
(همبستگی شماره ٧٢)