جشنواره “یکی بود یکی نبود” ومساله هنر و هنر مند در یک نظام دیکتاتوری فاشیستی

      جابر کلیبی
djaber_ka@yahoo.ca

جشنواره "یکی بود یکی نبود" در تورنتو، بار دیگر مساله هنر و هنرمند، سینما و تاتر، نویسنده و شاعر و …، در دورانی که یک رژیم به غایت ارتجاعی و سرکوبگر، عقب مانده و جنایت کار و در یک کلام ضد فرهنگ و ارزش های انسانی بر ایران حاکم است را به بحث گذاشته است. در این میان خانم نیلوفر بیضایی به شیوه ای "متعهدانه" دفاع از فستیوال "یکی بود، یکی نبود" و شرکت کنندگان در آن را به عهده گرفته است هرچه دل تنگش خواسته نثار بصیر نصیبی و طبعاً دیگران که ماهیت این فستیوال و گردانندگان آن را روشن ساختند، کرده است. تا آنجا که بیاد دارم، خانم بیضایی با وجود ناروشنی و دو دلی همیشگی اش نسبت به رخدادهای ایران و تفسیر "ویژه" اش از نقش و جایگاه هنر و هنرمند، هیچگاه چنین موضع روشن و صریحی در حمایت از فستیوالی که همه چیز آن "بو" می دهد، نگرفته بود. چه عواملی موجب چنین صراحت و تکاملی در مواضع خانم بیضایی شده است را خود ایشان باید توضیح دهد و طبعاً رخدادهای بعدی هم کمک زیادی باین مساله خواهد کرد که سرانجام خانم بیضایی می خواهد کجا بایستد، خواهد کرد. شرایط بحرانی جامعه همه را به جایگاه اجتماعی اصلیشان  خواهد برد!

مساله هنر و هنرمند اما، ازهمان ابتدای استقرار رژیم جمهوری اسلامی یکی از موضوع های حساس و بحث برانگیز بوده و کم نبودند "هنرمندانی" که در زمینه های مختلف هنری از موسیقی گرفته تا تاتر، سینما، شعر و ادبیات، به یاری یکی از درنده خو ترین رژیم های جهان شتافتند. و در مقابل چه بسیار هنرمندان، نویسندگان و سینما گرانی بودند و هستند که با آگاهی به نقش و وظیفه اجتماعی خود و با تحمل سختی و زندان و اعدام در مقابل رژیم و برنامه های هنری و فرهنگیش ایستادند و هماکنون نیز ایستاده اند. در دوران رژیم شاهی نیز چنین بود و تا زمانی که جامعه زیر دیکتاتوری و خفقان بسر می بَرد چنین خواهد  بود! در جامعه ای که بالا و پایین دارد، ستمکش و ستمگر دارد و طبقات با منافع متضاد و آشتی ناپذیر ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن را تشکیل می دهند سخن از "استقلال" هنر و هنرمند در چنین جامعه ای اگر عوامفریبی نباشد، بدون تردید ساده لوحانه است. درست به همین دلیل است که عنوان هنر وهنرمندِ "متعهد" معنا پیدا می کند. یک هنرمند و نویسنده قبل از هر چیز یک انسان اجتماعی است و نمی تواند در مقابل مسایل اجتماعی جامعه ای که در آن زندگی و فعالیت می کند، خنثا باشد. اگر برخی "هنرمندان" و فیلم سازان و نویسندگان مایلند از این واقعیت طفره روند و همچون خانم بیضایی خود را "شخصیت مستقل هنری" بنامند، مختارند ولی جمهوری اسلامی این را به خوبی میداند و برای آن، چه در ایران و در خارج از کشور برنامه ریزی های دقیقی کرده است. واسطه ها و دلال ها هم کم نیستند و بازار مکاره هنر و سینما در خارج از کشور پر رونق است. رژیم جمهوری اسلامی با امکانات مالی و تسهیلات بین المللی که در اختیار دارد، از آن ها برای بدام انداختن کسانی که حاضرند به خاطر منافع حقیر خود بدام رژیم بیافتند، استفاده می کند. ظرافت سیاست جمهوری اسلامی در دوران کنونی دراین است که حتماً نباید از آن حمایت آشکار کرد و به آن وابسته بود تا از "مواهب" و "الطاف" اقتصادی و سیاسی آن بهره مند شد. کافی است خود را "غیر سیاسی" خواند و به دنبال مسایل فرهنگی مجرد و بدون ارتباط با مسال اجتماعی بود و بدینسان کاری به آنچه که توسط رژیم اسلامی بسر مردم ستمدیدۀ ایران می آید نداشت و در پی "هنر برای هنر" بود تا از امکانات مالی رژیم، مستقیم یا از طریق دلال ها استفاده کرد.
هنرمندی که نمی خواهد سرکوب شدید ووسیع هنرمندان مترقی درایران را به عنوان بخشی از ترور و خفقان عمومی حاکم بر جامعه ببیند ودر مقابل آن سکوت می کند، هیچ انگیزه دیگری جز کتمان واقعیت ندارد و در پی آنست تا چهره خونین جمهوری اسلامی را با هنر خود بپوشاند. آیا هنرمندان مورد بحث، در مقابل سرکوب وحشیانه ای که جمهوری اسلامی علیه هنرمندان داخل و خارج(نمونه قتل شنیع فریدون فرخزاد هنوز جلوی چشم ماست!) براه انداخته است هیچ وظیفه ای، حداقل "صنفی" برای خود نمی شناسند که این چنین، گویی در یک جامعه دموکراتیک و آزاد به عرضه کردن هنر خود می پردازند؟ این دیگر هنر مردمی و کوشش زیبای انسانی نیست که بروی صحنه می آید، بلکه دقیقاً توجیه و به فراموشی سپردن شرایط وحشیانه ای است که توسط رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی به مردم ما، به کارگران، معلمان، دانشجویان، زنان و …، تحمیل شده است. از این رو رژیم نه تنها با چنین "هنر" و کوشش های مجردی مخالف نیست بلکه به آن نیاز نیز دارد، زیرا به این ترتیب مردم و افکار عمومی را از آنچه در ایران می گذرد، منحرف می سازد و همین برای رژیمی که در داخل و خارج منفور و منزوی است، اهمیت حیاتی دارد. امروز وضعیت رژیم چنان وخیم و شکننده شده است که برخی از جناح های آن برای عوامفریبی حتا حاضرند ازکشتارزندانیان سیاسی و بسیاری سرکوب هایی که توسط رژیم انجام گرفته است، نام ببرند بشرطی که همه این جنایت ها "بخشیده" شوند تا جمهوری اسلامی پا بر جا بماند!
درک چنین وضعیتی بسیار ساده است، آنقدر ساده است که ما آن را در کوشش های هنرمندانی که در ایران، زیر سایه ترور و خفقان اسلامی، هرکدام به سهم خود، به خلق آثار مردمی که اعتراض به وضع موجود از خصوصیات برجسته آنست، مشاهده می کنیم. چگونه ممکن است یک انسان هنرمند، فیلم ساز، نویسنده، موسیقی دان و …، اثری خلق کند، که آن اثر، متاثر از شرایط جامعه ای که در آن زندگی می کند نباشد؟  
آری! در ایران هنرمندان مردمی راه خود را یافته اند و به خوبی فهمیده اند که در چارچوب قوانین و امکانات رژیم اسلامی نمی توان به خلق آثار مترقی و انسانی پرداخت. "سینمای زیر زمینی" که توسط مسلم منصوری با ارائه رپرتاژهای مستند و از نظر محتوا بسیار موثر از وضعیت واقعی توده های مردم، در خارج از کشور معرفی شده است، یکی از پاسخ های عملی به سیاست سانسور و سرکوب هنری رژیم است. فعالیت های سیاسی و هنری "زیر زمینی" یکی از مشخصه های جامعه ای است که هرگونه امکان فعالیت هنری و اجتماعی آزاد از آن گرفته شده است. وجه مشخصه سینمای زیر زمینی در ایران، در این است که فعالیت های هنری در خارج از چارچوب های تعیین شده توسط رژیم انجام می گیرد و مردم خود چنین فعالیت هایی را سازماندهی می کنند. اساساً در مقابل رژیم جمهوری اسلامی، توده های مردم می توانند و باید خود سرنوشت سیاسی، هنری و فرهنگی خویش را راساً بدست بگیرند و از طریق ایجاد تشکل های توده ای از کارگران گرفته تا معلمان، دانشجویان، زنان و …، به دفاع از منافع
خویش بپردازند. رژیم دموکراتیک آینده ی ایران از چنین روندی می گذرد.