“برف”
برف،برف،برف،غازِ سفید
با این روئیایِ زرد من
چه می کنی؟
من همچون جغدی سوخته در رنگ ها
و غروب،ازدحام کلاغ
و غروب،ازدحام بی معنی
و غروب،و غروب،حرفی نگفته
آزارش می دهند.
برف،برف،برف،غازِ سفید
برف،برف،حرفِ نگفته
مژگانم پر است ز چکه
ز راز
ز ابهام
مرا مهمانِ این سکوت مکن.
“علی رسولی”(اورست)
https://www.facebook.com/ali1917
http://alirasoli.blogspot.com/