یاد گلگون تو / زهره مهرجو

“دستان امید

در انتظار روزی نو

شانه های فواره ای ترا

به رنگ افق

نقاشی می کنند.

آی آنکه مانند شهاب!

در اوج آسمان درخشیدی ..

و رفتی،

نگاهت هنوز –

از فراسوی جاده های خموشی،

گامهای مردد عابران را

به ثبات می کشاند.

یاد گلگونت

در رگانم جاریست ..

و مدام مرا

با چشمه های جوشان زندگی

پیوند می دهد.

*   *   *

به افق خیره می شوم،

آسمان کهربایی

بسان شعبده بازی تردست –

شانه هایم را با دو بال

تعویض می کند ..

و من بناگاه

خود را در ارتفاعی بلند؛

رها از مکان و زمان

احساس می کنم!”