درباره تشکل های کارگری ایران! / پنجمین گفتگوی بهرام رحمانی با محمود صالحی

پنجمین  گفتگوی بهرام رحمانی با محمود صالحی

درباره تشکل های کارگری ایران!

کارگران، همواره و در هر شرایطی برای متشکل شدن و متحد کردن صفوف خود مبارزه می کنند. چرا که مبارزه فردی ره به جایی نمی برد و کارگران تنها با مبارزه جمعی و متحدانه و آگاهانه خود می توانند هم در مقابل تعرض دایمی و بی رحمانه بورژوازی مقاومت کنند و هم برای دست زدن به تحولات سرنوشت ساز تاریخی، خود را از نظر تئوری و پراتیکی آماده می کنند.

به نظر می رسد در ایران، بخش زیادی از طبقه کارگر و فعالین کارگری در جهت تشکل یابی کمبودها و اشکالات زیادی دارند؛ هم مقاوله نامه ها و کنوانسیون های بین المللی به ویژه درباره تشکیل آزادانه نهادهای کارگری را جدی نمی گیرند و هم قوانین داخلی کشور، مانع بزرگی بر سر راه تشکل یابی کارگران و دیگر جنبش های اجتماعی است. مهم تر از همه، محدودیت های فراوانی در مقابل رهبران و فعالان کارگری ایجاد شده و امکان آموزش عمومی کارگران برای برپایی تشکل هایشان و مطالبه حق و حقوق شان، وجود ندارد. عدم تجربه مبارزه علنی متحد و متشکل و پایین بودن میزان آگاهی توده کارگران درباره مبارزه طبقاتی و قوانین و مقررات کار، سبب شده اند که هرچه بیش تر حقوق کارگران از سوی سیستم سرمایه داری و کارفرمایان و ارگان های دولتی زیر پا گذاشته شود.

هم چنین فرصت های زمانی برای مطالعه از کارگران به دلیل کار اضافی برای تامین معیشت گرفته شده است و از آن جا که عموما مردم، به ویژه کارگران برای مطالعه پیرامون زندگی اجتماعی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی  شان آموزش های لازم را ندیده اند و یا ضرورت آن خوب درک نشده است؛ ما نه تنها با توده وسیعی از کارگران  بی کار روبرو هستیم، بلکه حتا صدها هزار کارگر حقوق معوقه از کارفرمایان دارند و مجبورند برای گرفتن این حقوق رسمی و مسلم خود، مشکلات زیادی را متحمل شوند و حتا کارشان به تهدید و زندان نیز کشیده می شود. در عین حال، بخش آگاه و فعال و با تجربه طبقه کارگر ایران، به عناوین مختلف تحت فشارند در نتیجه کارگران در حوزه های مختلف جامعه، نمایندگی نمی شوند و به عبارت دیگر، نمایندگان واقعی خود را ندارند. این ها نیز بخشی از معضلات و مشکلات و موانعی هستند که جلو پیشروی طبقه کارگر ایران را گرفته اند. بی تردید، بدون توجه به آن ها، نمی توان گام های بعدی را محکم تر برداشت.

اما آن چه همواره در تاریخ مورد توجه رهبران و پیشروان جنبش کارگری بوده و هست این نکته مهم و اساسی است که در راه ایجاد تشکل های کارگری، ایجاد ارتباط دوجانبه و مستمر و متوالی و پیگیر بین رهبران و پیشروان جنبش کارگری با توده وسیع کارگران بر قرار شود. چرا که هیچ تشکل و نهاد کارگری مانند شورا، سندیکا، اتحادیه، فدراسیون و کنفدراسیون بدون تکیه بر توده کارگران شکل نخواهد گرفت و اگر هم چنین تشکل هایی شکل بگیرد تشکل فعالین سیاسی طبقه کارگر است و بدون تکیه به نیروی کارگران و با توجه به گرایشات سیاسی مختلف، آن تشکل قادر به انجام وظایف و تعهدات آنان نخواهد بود.

ما پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ مردم ایران، هم شاهد فعالیت های سندیکاهای کارگری بودیم که بیش تر آن ها  برپایه تجارب گذشته جنبش کارگری تشکیل شده بودند و پس از انقلاب به لحاظ کمی و کیفی توسعه یافتند. و هم تشکل کارگری دیگری به عنوان شوراهای کارگری بودیم که از دل تحولات انقلابی بیرون آمده و با توجه به هدایت فعالین کارگری در دوره اعتصابات کارگری پیش از انقلاب تجاربی کسب کرده و ویژگی های خاص خود را داشتند و عملا نسبت به سندیکا ها فعال تر و برجسته تر بودند. به این دلیل که بر وظایف و تعهدات خود نسبت به نیروهای کارگری مثلا کنترل گارگری و غیره جدی تر بودند و مورد توجه و حمایت توده کارگران قرار گرفته بودند. اما در این دوره، هرچه حکومت تازه به قدرت رسیده ارگان های خود را به وجود می آورد و در تثبیت آن می کوشید شوراها بیش تر مورد تعرض سرمایه داران و ارگان های حکومتی قرار می گرفتند. اولین محدودیت علیه این شورا ها مصوبه «تشکیل نیروی ویژه تنظیم روابط کار» در وزارت کار و امور اجتماعی  به در تاریخ ۸/۳/۱۳۵۸ بود. این اقدام مهم ترین تعرض به شوراها و طبقه کارگری بود که از دل انقلاب بیرون آمده بود. در ماده ۵ این مصوبه، نیروی ویژه روابط کار جلوگیری از دخالت های کمیته های اعتصاب یا شوراهای کارکنان و نظایر آن در مدیریت موسسات و انتصابات از وظایف این نیرو برشمرده شده بود و ادامه این روند با تصویب قانون اساسی به ناکامی شوراها انجامید. چرا که مطابق اصل یکصد و چهار این قانون، و«قانون تشکیل شوراهای اسلامی کار» مصوب ۳۰/۱۰/۱۳۶۳ شمسی،  تشکل «شورای اسلامی کار» به عنوان تنها تشکل کارگری در واحد های تولیدی و خدماتی برقرار و تاکید گردید. این نهاد دیگر ویژگی های شوراهای واقعی کارگران را نداشت و کاملا یک تشکل دولتی بود؛ و تاکنون نیز همان اهداف و سیاست های حکومت را در درون طبقه کارگر ایران پیش برده است. از این رو، بخش زیادی از کارگران ایران، عضو شورای های اسلامی کار نیستند.

سندیکاها نیز ضعیف و ضعیف تر شدند. به این ترتیب، تنها تشکل علنی در عرصه جنبش کارگری، شوراهای اسلامی کار شدند که با توجه به قوانین کاندیداهای نمایندگی کارگران (برابر با آیین نامه انتخابات قانون  شوراهای اسلامی کار مصوب ۳۰/۴/۱۳۶۴ هیات وزیران)، اعضای این شورا ها هم عمدتا از اعضای حزب اسلامی کار و خانه کارگر و غیره گزینش شده بودند که ربطی به جنبش کارگری و حق و حقوق کارگری نداشتند و هنوز هم ندارند.

اما در این دوره، نه تنها طبقه کارگر ایران، بلکه سازمان ها و احزاب مدعی مدافع طبقه کارگر آگاهی چندانی از مبارزه طبقاتی به خصوص علنی و سازمان دهی کارگران با اهداف و سیاست های کارگری کمونیستی نداشتند. از سوی دیگر، حزب توده ایران که بزرگ ترین و با سابقه ترین حزب به اصطلاح «چپ» پروروس بود نه تنها اهمیتی به مبارزه و تشکل یابی مستقل کارگران بر علیه سیستم سرمایه داری و دفاع از دستاوردهای انقلاب نداد، بلکه بر عکس تمام تلاش خود را به کار گرفت تشکل های موجود را به دنبال اهداف و سیاست های حکومت اسلامی «ضدامپریالیسم» بکشاند. در حالی که ضد امپریالیست بودن به معنی ضد سرمایه داری بودن نیست. امروز بسیاری از گروه ها و حکومت های مرتجع منطقه، خود را ضدامپرالیست می دانند. در جهان امروز، امپریالیست ها صف بندی ها و بلوک بندی های متفاوتی دارند از این رو، جریاناتی چون حزب توده و فدائیان اکثریت و…، در یک بلوک امپریالیستی بر علیه آن دیگری ایستادند. بنابراین، عدم تجربه فعالیت علنی و اهداف و سیاست های مستقل کارگری بر علیه سیستم سرمایه داری و البته سانسور و سرکوب و اختناق شدید و پاک سازی فعالین و یا بازنشسته شدن چهره های شناخته شده و با تجربه کارگری از کارخانه های و صنایع کشور نیز سبب شد که برای یک دوره ای مبارزه طبقه کارگر ایران با رکود روبرو شود و این طبقه نتواند از دستاوردها و تشکل های خود دفاع کند. پس از آن هشت سال جنگ خانمانسوز ایران و عراق و سپس سیاست نئولیبرالیستی و ضدکارگری در جامعه ایران، برای یک دوره ای مبارزه طبقه کارگر را محدود به اعتراض به قانون کار، اعتصابات موضعی و یا برگزاری مثلا اول ماه می ها در سطح محدود کرد.

بعد از سرکوب شوراها و دیگر تشکل های کارگری در دهه ۶۰، نه تنها خانه کارگر و شوراهای اسلامی با حمایت و پشتیبانی رسمی و علنی دولت، مدعی نمایندگی مبارزه طبقه کارگر در ایران شدند، بلکه فعالین رادیکال کارگری در سطح گسترده ای پاک سازی شدند و یا اجبارا کار خود را رها کردند و دنبال کارهای دیگری رفتند. حتا گرامی داشت های روز جهانی کارگر، اغلب غیرعلنی برگزار می شد تا این که برای اولین بار در سال ۱۳۷۶ مراسم های کارگری را به داخل شهرها و کارخانه ها آورده شد و در سال سال ۱۳۸۳، گرامی داشت اول ماه می و دستگیرشدگان آن جان تازه ای به کالبد جنبش کارگری دمیدند. خود شما و کارگران سقز، آگاهانه هزینه های زیادی را متحمل شدند اما نشان دادند که اول ماه می باید در کارخانه ها و شهرها مراسم گرفته شود نه کوه و دشت!

نهایتا در این سه ده و نیم گذشته، کارگران ایران فراز و نشیب های بسیار متفاوت و سخت و دشواری را طی کرده اند. اما با این وجود، همان طور که در اوایل انقلاب ۱۳۵۷ مردم ایران، شاهد برپایی شوراها و دیگر تشکل های کارگری بودیم به خصوص از سال های ۱۳۸۳ نیز شاهد خیزش تازه ای در درون طبقه کارگر ایران دیدم و دیدیم که چگونه فعالین کارگری با شور و شوق و با جسارت فوق العاده ای، تلاش کردند تشکل های مستقل خودشان را به وجود آورند.

در واقع از سال های ۱۳۸۰، مجددا طبقه کارگر جان گرفت و تلاش های گسترده ای را برای تشکل یابی و متحد کردن خود و مبارزه متحد و متشکل علیه اجحاف و ستم و استثمار سرمایه داران و کارفریانان آغاز کرد.

***

محمود گرامی، اگر اجازه بدهید با این مقدمه، گفتگوی خود را آغاز کنیم. اولین سئوالم این است که بعد از سال ۱۳۸۳، ده ها تشکل  کارگری توسط کارگران و فعالان کارگری تشکیل گردید. خود شما یکی از دست اندرکاران و سازمان دهندگان اصلی سازمان یابی آن دوره کارگران بودید و هنوز هم در این راه ثابت قدم هستید. شما در سال ۱۳۸۴ و قبل از اول ماه می این سال، از جمله به همراه سه فعال کارگری دیگر، بیانیه ای با عنوان «تشکل کارگری را به نیروی خود ایجاد کنیم» را امضاء کردید و به این ترتیب «کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل های کارگری» اعلام موجودیت کرد.

لطفا تحرک کارگری آن دوره را در بخش های مختلف طبقه کارگر و هم چنین فعالین کارگری که به دلایل مختلف سیاسی و اجتماعی در کارخانه ها و اماکن کار حضور نداشتند اما عزم کرده بودند که به سازمان یابی و متحد شدن طبقه کارگر یاری برسانند، برای خوانندگان ما، توضیح دهید.

محمود صالحی: قبل از این که به سئوال ها پاسخ دهم لازم می دانم که از شما و همه کسانی که دست اندرکاران این مصاحبه بودند و آن را انتشار می دهند، تشکر کنم.

طبقه کارگر ایران، یک تاریخ پویا و زنده ای پشت سر خود دارد. یعنی کارگران ایران، در هر زمان معین به شکل های مختلف مبارزه کرده و یا سرکوب شده اند. سرمایه داران و حامیان آنان سازمان های طبقاتی طبقه کارگر را با سرکوب و فشار از بین برده اند. تا این لحظه که شما با من مصاحبه می کنید، صدها کارگر و فعال کارگری به اتهام دفاع از حقوق سیاسی و اقتصادی طبقه کارگردستگیر و تعدادی از آنان نیز جان خود را از دست داده و یا به زندان های طولانی مدت محکوم شده اند. محکومیت فعالان کارگری، تنها به جرم دفاع از طبقه کارگر است نه چیز دیگر. وقتی به همان قانون نیم بند کار نگاهی هر چند کوتاه داشته باشید متوجه خواهید شد که این قانون، تنها بر روی کاغذ نوشته شده و هیچ کس حاضر به اجرای آن نیست. حتا همان چند تشکلی که در قانون کار به رسمیت شناخته شده است، به کارگران ایران اجازه تاسیس آن را نیز نمی دهند. هر چند وزارت کار برای کلیه تشکل های کارگری یک اساسنامه تدوین و منتشر کرده است و کلیه تشکل های کارگری در ایران، موظفند که از آن اساسنامه تبعیت کنند. با وجود این، هنوز به کارگران اجازه نمی دهند که آن تشکل هایی که در قانون کار ایران وجود دارد، تاسیس کنند. این سرکوب ها، تنها برای فعالان کارگری نیست، بلکه برای کل طبقه کارگر است که بخواهند تشکل خود را تشکیل دهند. بنابراین، کارگران ایران می دانند که تشکیل تشکل برابر است با اخراج از کار، احضار، دستگیری و زندان.

برای مثال، اگر به کارخانه های بزرگ نگاهی داشته باشید هیچ کدام از آنان دارای آن تشکل های دولتی هم نیستند. این بود که یک عده از کارگران و فعالان کارگری بعد از سرکوب کارگران بهشهر در سال ۱۳۸۲ و سرکوب کارگران خاتون آباد، تحرک جدیدی را آغاز کردند که در نتیجه به تشکیل کمیته ها و بعد هم تشکیل دو سندیکا در محل کار کارگران  شد. در واقع بعد از سال ۱۳۸۲، تعدادی کمیته و یا تشکل ایجاد شدند. ایجاد این کمیته ها و تشکل ها به معنای این بود که طبقه کارگر ایران در تدارک تشکل های خود می باشد. اگر امروز بعد از ۱۰ سال به جنبش کارگری توجه کرده باشید به سادگی می بینید که این جنبش، دارای شناسنامه و هویت طبقاتی خود است. اگر در دهه های گذشته، فعالان کارگری به جرم احزاب دستگیر می شدند و آنان را به اتهام واهی محکوم به اعدام می کردند؛ اما امروز دیگر حاکمان با خیال آسوده و به دور از اعتراضات گسترده کارگری و تشکل های آنان نمی توانند آن فشارهایی را که در گذشته علیه طبقه کارگر انجام داده اند، دوباره انجام دهند. وقتی به زندان ها و یا محاکمات در چند سال گذشته نگاه کنید خواهید دید که ده ها دادگاه برای کارگران و فعالان کارگری تشکیل دادند و آن ها را به زندان محکوم کردند؛ تنها «جرم» آن ها، عضویت در کمیته ها و یا تشکل های کارگری ثبت نشده است. ما مشاهده کردیم که برای عضویت در فلان حزب، ۶ ماه حبس تعزیری دادند اما برای عضویت در کمیته های کارگری، ۹ ماه حبس دادند. بنابراین، طبقه کارگر ایران استراتژی خود را با صراحت بیان کرده و نظام سرمایه داری را مورد هجوم قرار داده است. به این دلیل، تمام دستگاه قضایی حاکمیت علیه طبقه کارگر شمشیرش را از رو بسته و ده ها کارگر را به زندان افکنده است. ما مشاهده می کنیم که هر روز از طرف دستگاه امنیتی، کارگران و فعالان مورد تهدید و بازداشت قرار می گیرند. اما زمانی که فعالان کارگری و توده کارگران اقدام به تاسیس این کمیته ها کردند، نیاز آن روزگار بود. اما امروز طبقه کارگر، نیاز به ظرف بزرگ تری دارد که در تدارک آن می باشد.

بهرام رحمانی: این که طبقه کارگر ایران، به فکر تاسیس ظرف بزرگ تری برای پیش برد امر مبارزه طبقاتی اش است جای بس خوشحالی دارد. اما منظور شما از ظرف بزرگ تر چیست؟ نمادها و نشانه های آن کدام است؟

محمود صالحی: ما اگر به سال های گذشته، یعنی ۱۰ سال پیش برگردیم می بینیم که آن زمان باید برای تشکیل یک کمیته دنبال تعدادی از فعالانی گشت که با جنبش کارگری آشنایی داشتند. اما امروز به هر شهر و یا مکانی که مراجعه می کنید بحث جنبش کارگری و کارگران زندانی ورد زبان همگان شده است. یعنی در چند سال گذشته، صدها نفر کارگر یا فعال کارگری به اتهام عضویت در کمیته ها به زندان محکوم شدند و یا برای آنان پرونده تشکیل دادند. وقتی پای صحبت این کارگران بنشینید و با آنان گفتگو کنید، متوجه خواهید شد که دستگاه امنیتی از آنان می خواهد که از کمیته ها و یا تشکل های خودساخته شان استعفاء دهند و بعد آن ها را آزاد کنند. پس نتیجه می گیریم که این کارگران هیچ جرمی مرتکب نشده اند جز عضویت در کمیته ها و یا تشکل های خودساخته کارگری! اگر آن ها از کمیته ها و یا تشکل های کارگری استعفاء دهند، استعفایشان برابر است با برائت از تمام اتهامات واهی که وزارت اطلاعات علیه این کارگران پرونده سازی کرده است.

بنابراین، اعضای این کمیته ها آماده هستند به زندان بروند اما از کمیته ها و یا تشکل های خود ساخته استعفاء نمی دهد. یعنی جنبش کارگری در این شرایط  بسر می برد و کسان زیادی نیز آماده هستند تا آگاهانه تا پای جان مبارزه کنند. امروز ما صدها چهره شناخته شده کارگری داریم که توانایی نظری و تجربه عملی برای سازمان دهی و هدایت مبارزه طبقاتی کارگران علیه نظام سرمایه داری را دارند و در این راستا، تلاش می کنند. این ها، تنها گوشه هایی از نمادها و نشانه هایی ست که در جهت برپایی ظرف بزرگ تری برای مبارزه طبقاتی کارگران در جنبش کارگری ایران، در جریان است.

اما در طول ۱۰ سال گذشته، مشکلاتی هم برای این طبقه و فعالان آن به وجود آورده اند از جمله عضویت کارفرمایان کارگرنما در تشکل ها و کمیته های کارگری و یا کسانی که ماموریت داشتند تا کمیته ها و تشکل های خودساخته کارگران را از هم بپاشند. این ها همه برای جنبش کارگری و فعالان این جنبش، به یک تجربه گران بها تبدیل شده و بر همین تجارب است که امروز خود را برای یک ظرف بزرگ تر و با همکاری کلیه فعالان و کارگران آگاه آماده می کند.

 

پرسش:اجازه بدهید برگردیم به همان تشکل هایی که در ده سال پیش تشکیل شدند. به این دلیل که اگر ما یک جمع بندی واقعی و همه جانبه ای از فعالیت های آن دوره نداشته باشیم بعید نیست که در آینده نیز همان مشکلات و موانع گذشته بر سر راه مان سبز شوند که شما در بالا به یک نمونه آن اشاره کردید. البته این جمع بندی باید به طور جداگانه و مفصل مورد بحث و بررسی قرار گیرد که از حوله این گفتگوی محدود ما خارج است. به نظر شما، آیا این تشکل ها به اهدافی که پیش روی خود گذاشته بودند تا چه اندازه رسیدند و توانستند نیازهای طبقه کارگر را برآورد کنند؟

پاسخ: به نظر من هیچ کدام از این تشکل ها تا این لحظه نتوانسته اند به اهدافی که پیش رو داشته اند، برسند. البته این بر می گردد به نوع دیدگاه و رهبری آن تشکل ها که چه اندازه به کار جمعی و مجمع عمومی اعتقاد داشته باشند. هر نهاد و یا سازمانی که تاسیس می گردد، دارای اساسنامه و یا آئین نامه های داخلی است. برای این که بر اساس همان اساسنامه و یا آئین نامه ها تشکل مورد نظر خود را رهبری کنند، به این خاطر است که دچار قوانین من درآورده نشوند. رهبران آن نهادها که از سوی مجمع عمومی برای دوره معینی انتخاب و موظفند بند به بند اساسنامه ای را که در مجامع عمومی به تصویب اعضاء رسیده، پایبند باشند و اجرا کنند. و طبیعی است وقتی که تشکل ها اساسنامه خود را نقض کنند چطور می توانند نیازهای طبقه کارگر را برآورد نمایند؟! به همین دلیل است که هر روز این تشکل ها، به جای این که به لحاظ کمی و کیفی رشد و گسترش داشته باشند، ریزش می کنند. مثلا ما وقتی انجمن صنفی کارگران خباز سقز را تشکیل دادیم بعد از یکی دو سال ۶۰۰ نفر عضو داشتیم. ولی حال با گذشت ۱۹ سال از عمر این تشکل، امروز ۲۵۰ نفر عضو دارد و از این ۲۵۰ نفر عضو نیز ۱۵۰ نفر آن فعال هستند. این تعداد هم شاید سالی یک بار برای گرفتن فرم دست مزد به آن انجمن مراجعه کنند.

اما چیزی که ما نمی توانیم آن را نادیده بگیریم این است که آن کمیته ها توانسته اند بستر مناسبی را به لحاظ نظری و عملی برای یک ظرف بزرگ تری مهیا کنند.

پرسش:به نظر شما، این تشکل ها به چه دلایلی با رکود و ریزش اعضا مواجه شده اند؟

پاسخ: من توضیح دادم وقتی رهبری این تشکل ها اعتقاد به کار جمعی و مجمع عمومی ندارد این طبیعی است که اعضاء هم میل به ماندن در آن تشکل را از دست می دهد.

ما اگر به مجمع عمومی نگاه کنیم برای تصویب یک بند از اساسنامه و یا لغو یک بند از آن، اعضای شرکت کننده در مجمع عمومی ساعت ها روی آن بحث و جدل می کنند، تا آن را تصویب  و یا لغو کنند؛ اعضای رهبری بدون این که به اعضای خود مراجعه کند چگونه به تنهایی و خودسر تمام بندهای اساسنامه را نقض و یا چیزی را به آن اضافه می کند، طبیعی ست که دچار بحران و ریزش اعضا مواجه گردد. یعنی عضو، وقتی می بیند که رهبری آن تشکل، اساسنامه ای را که با هزار مشکل آن را تصویب کرده اند به راحتی نقض و یا اجرا نمی کنند، خود به خود از آن تشکل فاصله می گیرد.

پرسش:مسلما، هر تشکلی که تاسیس می گردد، نخست با برگزاری مجمع عمومی، اساسنامه و اهداف و شعارهای خود را تدوین و منتشر می کند. را تدوین و تصویب و منتشر می کند. رادیکال خود را مسلح می کند؟ حال چرا رهبری آن تشکل ها، اساسنامه و اهداف مصوب مجمع عمومی خود را رعایت نمی کنند؟

پاسخ: توجه داشته باشید که بین تئوری و پراتیک فاصله زیادی وجود دارد. یعنی کسی می تواند به لحاظ نظری تزها و تئوری های زیبایی بدهد اما هنگامی که مسئولیتی را عهده دار می شود و باید کارهای پراتیکی نیز انجام دهد مسیر دیگری را پیش می گیرد. یعنی کسی که به کار جمعی و بدنه طبقه کارگر باور نداشته باشد، نمی تواند آن اساسنامه ای که به تصویب اکثریت اعضاء در مجمع عمومی رسیده است را اجرا کند. این یکی از مشکلات امروز طبقه کارگر ایران است و شاید در خارج از ایران هم به این شکل باشد. اما بحث ما امروز کارگران ایران است. شعار دادن و رادیکال فکر کردن برای کسی هزینه ای در بر ندارد. اما وقتی آن را به پراتیک تبدیل کنید آن زمان است که مشخص خواهد شد چه کسی به مبارزه طبقه کارگر و به قدرت رسیدن آن طبقه باور دارد.

البته من، برای این صحبت ها اسنادی دارم که امروز به دلایلی زیادی نمی شود آن ها را به استحضار طبقه کارگر ایران رساند. اما آن روز دور نیست.

پرسش:به گفته شما، دست اندرکاران و رهبران تشکل های موجود کارگری در جامعه ما، تلاشی برای برگزاری مجمع عمومی اعضا به خرج نمی دهند. سئوال این است که آیا اعضای این تشکل ها، نمی توانند خود اقدام به تشکیل مجمع عمومی کنند؟

پاسخ: مسئول برگزاری مجمع عمومی عادی به عهده رهبری است و اگر رهبری به هر دلیل نتواند مجمع عمومی عادی سالیانه را تشکیل دهد، بازرسان می توانند اقدام به دعوت جهت مجمع عمومی عادی کنند. اگر بازرسین هم به هر دلیل نتواند مجمع عمومی سالیانه را تشکیل دهند، با درخواست دو سوم اعضای تشکل مورد نظر، مجمع عمومی عادی برگزار می گردد. این مراحل قانونی و مصوب شده هر تشکلی است. اما ….

پرسش:من موقعیت حساس فعالین کارگری و جنبش های دیگر را کاملا درک می کنم. اما باز هم سئوالم این است که جدا از مشکلات امنیتی، اقتصادی و موانع دیگر برای برگزاری مجامع عمومی، آیا خود تشکل های موجود و رهبری آن ها، تا چه اندازه به کار جمعی و برگزاری مجامع عمومی متکی هستند؟

پاسخ: عالی ترین رکن هر تشکلی مجمع عمومی عادی و فوق العاده است و کلیه افراد رهبری که در جلسه مجمع عمومی داوطلبانه کاندید و از طرف اعضاء انتخاب می شوند باید مصوبات مجمع عمومی را اجرا کنند. در غیر این صورت آن تشکل، به یک تشکل خانوادگی و یا محفلی تبدیل خواهد شد.

به نظر من، تنها بحث ما این نیست که از نظر امنیتی و یا اقتصادی مشکل داریم، این درست است که حاکمان به هر بهانه ای ما را سرکوب می کنند؛ مامورین امنیتی به مجمع عمومی کارگران یورش می آورند؛ شرکت کنندگان را مورد اذیت و آزار قرار می دهند و بعد هم آنان را به زندان های طولانی محکوم می کنند. این برخورد نیروهای امنیتی در ایران، برای همه ما یک امر طبیعی است و ما دیگر به این نوع برخوردهای فیزیکی و توهین آمیز عادت کرده ایم. بنابراین، اگر هم روزی یک بار احضار و یا تهدید نشویم آن روز را باید در تاریخ نوشت و یا ما می گویم: «اداره اطلاعات امروز تعطیل است.» این دو مورد را باید در یک جا قرار داد و بحث ما بحث اعتقادی است. رهبران این تشکل ها، وقتی انتخاب می شوند برای مدتی معینی است. اما متاسفانه ما شاهد این واقعیت هستیم که تشکل هایی هستند که سال هاست مجمع عمومی تشکیل نداده اند. باز ما مشاهده می کنیم که بعضی از تشکل ها، مدت ۵ سال  یک بار هم اقدام به تشکیل مجمع عمومی نکرده اند. آیا تشکلی که در طول ۵ سال نتواند مجمع عمومی برگزار کند این تشکل می تواند نماینده کارگر باشد و یا به نیازهای طبقه کارگر پاسخ گو باشد؟ به نظرمن بحث امنیت و اقتصادی، توجیهی است مبنی بر این که مجمع عمومی را تشکیل ندهند و عملا به مجمع عمومی و آرای مجمع عمومی باور و اعتقادی ندارند.

ما می دانیم که در مجمع عمومی مصوبات زیادی به تصویب می رسد و هیئت مدیره یا هئیت اجرایی باید آن را اجرا کنند. اما هیئت مدیره و یا هئیت اجرایی، برای نفع شخصی خود از مصوبه مجمع عمومی طفره می رود و آماده نیستند تا آن را اجرا کنند. این در حالی است که اکثریت آن هیئت مدیره فعالان با سابقه ای هستند که در شعار دادن، هیچ کسی به گرد پای آن ها نمی رسد.

اساسا این موارد بر می گردد به باورها و سیاست هایی که رهبری آن تشکل به مجمع عمومی و کار جمعی دارند. این که صرفا مساله امنیتی را به اذهان عمومی می رسانند، تنها برای رفع تکلیف است. بلکه بحث، بحث آن رفتار و باورهایی است که رهبری آن تشکل ها به کار جمعی ندارند. اگر به اساسنامه آن نهادها توجه کرده باشید هر کدام دارای دو نوع مجمع عمومی است که بدون استثناء باید سالی یک بار مجمع عمومی عادی جهت بررسی عملکرد هیئت مدیره و یا هیئت اجرایی و حسابرسی برگزار شود. وقتی یک نهاد نمی تواند در طول ۵ سال برای یک بار هم که شده مجمع عمومی تشکیل دهد عملا آن نهاد منحل شده و تنها به سایت ها و دنیای مجازی این تشکل نمی توان استناد کرد که هر چند روز یک مقاله و یا یک خبر کارگری را درج می کنند. انتشار خبرهای کارگری، یک امر طبیعی است که همه رسانه ها می توانند آن را درج کنند حتا روزنامه های بورژوازی و یا تلویزیون بی بی سی و صدای آمریکا و غیره.

پرسش:من می خواهم باز این سئوال را برای باز شدن بیش تر مساله، تکرار کنم. یعنی به نظر شما، تشکیل نشدن مجمع عمومی تشکل های موجود کارگری در ایران، به اختناق و سرکوبی که در جامعه حاکم است، ربط زیادی ندارد؟

پاسخ: همان طور که من در بالا نیز تاکید کردم اختناق و سرکوب در جامعه ما، به حدی عریان و آشکار است که هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند. اما بحث من این است که سرکوب و اختناق بخشی از این واقعیت است، اما نمی توان همه مشکلات را با این شعار و یا واقعیت لاپوشانی کرد. اما این مساله مهم باید برای همه کارگران طبیعی باشد که نظام سرمایه داری برای سود بیش تر نیاز به کارگر چشم و گوش بسته دارد و برای آن که کارگران را چشم و گوش بسته نگه دارد نبابراین، اجازه نمی دهد که تشکل های کارگری تشکیل و طبقه کارگر در آن تشکل ها متحد و متشکل شوند. اگر ما دست روی دست بگذاریم آیا سرمایه داران و کارفرمایان به ما رحم می کنند و برای ما تشکل تاسیس می کنند تا علیه خود آنان مبارزه کنیم؟!

این خود ما هستیم که باید علیه آنان متحد و متشکل شویم تا به حقوق خود برسیم. اگر واقعا رهبری این تشکل ها به کار جمعی و مجامع عمومی باور دارند. اگر نمی توانند به هر دلیل از جمله اختناق و سرکوب عملا مجمع عمومی برگزار کنند، پس چرا کتبا گزارش عملکرد خود را در فاصله دو مجمع به استحضار اعضای خود نمی رسانند؟ هیئت مدیره و یا هیئت اجرایی، رسما موظف است که آن گزارش را تایید و از طریق سایت های خود به استحضار اعضای خود برسانند و بعد توضیح دهند که به دلیل این که نتوانستیم مجمع عمومی در فاصله زمانی که در اساسنامه قید شده برگزار کنیم از اعضای خود عذرخواهی کنند و آن را به حساب سرکوب و اختناق بنویسند!

من این جا می خواهم به یک مورد اشاره کنم که برای خود ما و تشکلی که از نظر دولت هیچ مشکلی امنیتی روی آن نبوده و آن تشکل هم جز تشکل های ثبت شده است برای خوانندگان شما تعریف کنم.

ما در سال ۱۳۷۷، اقدام به تشکیل شرکت تعاونی مصرف کارگران خباز سقز و حومه کردیم. هیئت مدیره این تشکل ثبت شده که هر زمان اراده کند می تواند مجمع عمومی تشکیل دهد. هیئت مدیره و بازرسان این تشکل ثبت شده از سال ۱۳۸۶، یعنی ۷ سال هیچ گونه مجمع عمومی تشکیل نداد. اما بعد از گذشت ۷ سال، هیئت مدیره و بارزسان اقدام به تشکیل مجمع عمومی کنند. این در حالی است که رهبری این تشکل ثبت شده دست فعالان کارگری است! پس نتیجه خواهم گرفت که تشکیل ندادن مجمع عمومی سالیانه، تنها مربوط به اختناق و سرکوب نیست، بلکه مربوط به باورها است که رهبری آن تشکل ها، به آن اعتقاد ندارند و …

پرسش:اساسا و به طور کلی شما موقعیت کنونی طبقه کارگر ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا اکنون فضای سیاسی و اجتماعی کشور، برای مبارزه جدی تر طبقاتی کارگران، به خصوص در جهت تشکل یابی شان و یا به قول شما، برای برپایی ظرف بزرگ ترشان، مساعدتر از گذشته شده است؟

پاسخ: مبارزه طبقاتی در داخل ایران، قبل از هر چیز نیاز به شجاعت و کاردانی و پیگیری رهبران آن دارد. بدون شجاعت و کاردانی و پیگیری نمی توان مبارزه کرد. از سوی دیگر، طبقه کارگر هم در طول تاریخ منتظر نبوده تا شرایط مناسب به وجود بیاید، بلکه همیشه و در هر شرایطی صفوف اول مبارزه بوده و هست. حال من نمی گویم که امروز شرایط مساعدتر است یا نه. چون این انسان است که شرایط را به وجود خواهد آورد. شرایط  انقلابی خود به خودی به وجود نخواهد آمد. شما در هر کجا توازن قوا داشته باشید شرایط را مهیا خواهید کرد. پس پیش به سوی این توازن قوا!

پرسش:محمود گرامی، شما از همان سنین کودکی در بخش های مختلف کارگری، به خصوص صنف خباز کار کرده اید و به دلیل فعالیت های کارگری و متحد کردن هم طبقه ای هایتان، همواره با تهدید کارفرمایان و سرمایه داران روبرو بوده اید و سال هایی را نیز در زندان ها گذرانده اید. به این دلیل، شما تجارب زیاد و ارزنده ای در عرصه مبارزه طبقاتی کارگران دارید. حال به نظر شما، واقعا اصلی ترین گره و مانع پیشروی طبقه کارگر ایران و متحد و متشکل شدن شان کدام ها هستند و چه باید؟

پاسخ: بلی این درست است که من در سنین ۶ سالگی وارد بازار کار شدم و از بدو ورود به بازار کار، به شغل نانوایی مشغول بودم. اما هر زمان که از دست کارفرما عاصی می شدم به شغل دیگر می رفتم مثل خیاطی، کبابی و صافکاری ماشین. ولی از سال ۱۳۵۵، مستقیم در کار خبازی مشغول به کار شدم؛ بارها از طرف دولت بازداشت شدم و یا از کار اخراج گردیدم. اخراج از کار و یا تهدید و زندان از طرف دولت و یا حامیان کارفرما برای کسی که به رهایی طبقه محروم جامعه باور دارد و مبازره می کند، یک امر طبیعی است. از این رو، من هیچ وقت از موقعیت خود و خانواده ام گله مند نیستیم و اگر در این راه جان خود را از دست دهم و باز زنده شوم با کمال میل به مبارزه طبقاتی خود علیه نظام سرمایه داری، ادامه خواهم داد. چون نظام سرمایه داری و حامیان داخلی و بین المللی آن، به خوبی ما را شناخته و برای نابودی ما هر کاری که از دست شان بر بیاید انجام خواهند داد و ما هم برای نابودی نظام سرمایه داری، باید بی رحم باشیم. چون که نیروی مقابل ما، بی رحمانه و بی وقفه ما را سرکوب و زندان می کنند.

به نظر من، طبقه کارگر ایران و فعالان این طبقه قبل از هر چیز نباید به یک جناح و یا یک قسمت از بورژوازی متکی باشند و یا توهم داشته باشند. نظام سرمایه داری و حاکمان حامی آن، اگر لازم باشد برای رهایی از نابودی به آثار و کتاب مارکس و انگلس و لنین هم روی می آوردند تا طبقه کارگر را فریب دهند. امروز طبقه کارگر ایران و رهبران و فعالین این طبقه به اتحاد و هم دلی شجاعانه  و صادقانه نیاز دارند. بنابراین، آن ها باید به اتهامات واهی که علیه همدیگر می زنند پایان دهند. اگر طبقه کارگر به این اتهامات دروغین و کذب که زاده روح یک عده انسان های فرصت طلب، نفع پرست، اپورتونیست و… هست پایان ندهند، طبیعی است که هیچ وقت نمی توانند با خیال آسوده و به دور از هر گونه جار و جنجال مسیر انقلابی را طی کنند. هم چنین از اختلاف و اتهام زنی برخی از فعالین کارگری به دیگران، برای طبقه کارگر مضر است و بی تردید مورد بهره برداری سیاسی و اجتماعی سرمایه داران و حاکمان علیه خود ان ها و کارگران تمام می شود. باید توجه کنیم که در طول تاریخ، سرمایه داران و عوامل آن ها، سعی کرده اند بین کارگران و رهبران آن ها، تفرقه بیاندازند تا از این طریق هم از اتحاد و همبستگی و مبارزه طبقاتی متحدانه و متشکل و آگاهانه طبقه کارگر جلوگیری کنند. متاسفانه امروز ما، شاهد برخوردهای ناشایست و تفرقه انداز برخی فعالین کارگری و سازمان های مدعی طبقه کارگر، در جامعه ایران هستیم. باید این نوع برخوردهای زشت و پرونده سازی های کاذب مورد نقد قرار گیرند تا بیش از این به اتحاد طبقاتی جامعه ما، لطلمه نزنند. در عین حال ما می دانیم برای این که همه چیز را با شفافیت و روشنی بیان شود باید ابتدا تاریکی را روشن کنیم!

بهرام رحمانی:محمود صالحی، من سئوال دیگری ندارم. از شما بی نهایت سپاسگزارم که این وقت را به من دادید تا با شما گفتگو کنم. در پایان اگر موضوعی هست که به آن تاکید کنید؛ بفرمایید.

محمود صالحی: با تشکر از شما و همه کسانی که به هر شکلی و در هر جایگاهی که قرار دارند داوطلبانه و صادقانه برای رهایی طبقه کارگر مبارزه می کنند. تاریخ و تجارب مبارزه طبقاتی کارگران جهان، اثبات کرده است که اگر مبارزه طبقه کارگر برای دسترسی به قدرت سیاسی و اجتماعی به نیروی خود طبقه کارگر انجام نگیرد، هیچ وقت اهداف و سیاست ها و استراتژی طبقه کارگر متحقق نخواهد شد. بنابراین، تاکید من این است که اگر طبقه کارگر خود را برای این امر تاریخی و سرنوشت ساز آماده کند، یقینا می تواند آن رسالت تاریخی، یعنی رهایی خود و کل جامعه از ستم و تبعیض و استثمار نظام سرمایه داری را به پیروزی برساند. زنده باشید!

یک شنبه هفدهم آذر ۱۳۹۲ – هشتم دسامبر ۲۰۱۳