ماندلا مرد!

ماندلا مرد!

مرگ ماندلا با عکس العمل گوناگون صاحبان دولت ها، شخصیت های مختلف سیاسی وفرهنگی و هنری و مدیای سراسر جهان مواجه شد.همه ماندلا را ستایش کردند. دولتهای امپریالیستی امروز چون امریکا و انگلیس، این فرزندان خلف تاچر و بوش و…،  که  در دوره مبارزه ماندلا و کنگره ملی افریقای جنوبی تا به آخر مدافع آپارتاید  بودند،از دولت اقلیت نژاد پرست افریقای جنوبی دفاع کردند و تا دودهه پیش ماندلا را تروریست می نامیدند…،  به احترامش پرچم ها را نیمه افراشته نمودند. ملاقات با او را افتخار خود دانستند  و او را یک قهرمان نام نهادند.

مدیای بورژوازی در ستایش “مبارزه مدنی، مسالمت آمیز و بدون خشونت” ماندلا، سنگ تمام گذاشتند. گفتند ماندلا پس از پیروزی با زندانبان خود ملاقات کرده و با قاضی ای که او را محکوم به مرگ کرده بود، ناهار خورد. گفتند، مبارزه مسلحانه کنگره ملی افریقای جنوبی علیه دولت نژادپرست از نقاط ضعف ماندلا بود و گویا خود او به این اشتباه اعتراف کرده است!

اما پشت پرده ریاکاری دولتمردان بورژوازی جهانی و مدیای نوکر، یک  حقیقت نهفته است. این حقیقت که امپریالیستهای معاصر، ماندلا را میستایند نه بخاطر اینکه او مبارز سرسخت آزادی و برابری  بود، بلکه بخاطر اینکه او مخالف خشونت بود وجز یک دوره کوتاه (یک اشتباه) تا به آخر به “مبارزه مدنی و مسالمت آمیز” پایبند ماند. این لب کلام و درسی است که بورژوازی جهانی می خواهد آن را بعنوان یک سنت و روش مبارزه به خورد طبقه کارگر و چند میلیارد بشر تحت ستم و استثمار در جهان بدهد.

اما طبقه کارگر در سراسر جهان از چین و ژاپن و مالزی تا خاورمیانه و روسیه  و از معادن طلای افریقای جنوبی تا مزارع کلمبیا وکشورهای دیگر امریکای لاتین، ازمحلات سیاه پوستان  نیویورک، لندن و ژوهانسبورگ تا  زاغه نشینان و کارتن خوابان در اکثر پایتخت های کشورهای جهان، بی مسکنان و بیکاران، کودکان کار و دختران و زنان تن فروش، معتادین و خلاصه بیش از نود در صد جمعیت چند میلیاردی بشریت اسیر تبعیض و ستم ونابرابری…، نباید روایت بورژوازی جهانی ومدیایش را به پشیزی بخرند.

ماندلا انسان بزرگی بود. او مبارز خستگی ناپذیر علیه نژادپرستی و قهرمان پیروزی اکثریت سیاه پوستان افریقای جنوبی علیه اقلیت سفیدپوست و نژادپرست حاکم در افریقای جنوبی است. بهمین دلیل او قابل ستایش و احترام است. برخلاف بورژوازی حاکم  بین المللی و مدیایشان، مبارزه مسلحانه علیه رژیم آپارتاید در افریقای جنوبی یک سیاست و تاکتیک انقلابی کنگره ملی افریقا و در راس آن شخص ماندلا بود. جواب کشتارهای بیرحمانه و ترور سیاه پوستان مبارز، مبارزه مسلحانه بود. شاخه نظامی کنگره ملی اگر می توانست این سیاست را درست پیش ببرد، حرفه ای و توده ای کند، نه ماندلا ۲۷ سال در زندان می ماند و نه اکثریت مردم آفریقای جنوبی سه دهه دیگر تبعیض نژادی را تحمل می کردند.

نهایتا در نتیجه ی بیش  از سه دهه مبارزه ی کارگران و مردم افریقای جنوبی، و در شرایطی که افکار عمومی جهان این ننگ را دیگر نمی پذیرفت، نژاد پرستی لغو شد. اما لغو نژاد پرستی با لغو تبعیض و ستم و نابرابری همراه نبود. بلکه این بار بورژوازی سیاه پوست تازه به دوران رسیده دست در دست بورژواهای سفید پوست و صاحبان بانک ها و معادن و املاک تا کنونی، به نابرابری و ستم و استثمار بیشتر طبقه کارگر و محرومان جامعه تداوم بخشیدند.

ماندلا زندگیش را وقف مبارزه بر علیه آپارتاید  در کشور خود کرد و پیروز شد. اما چه زمانی که او مبارز علیه آپارتاید بود و چه دورانی که قهرمان پیروزی بر تبعیض نژآدی شد ، یک انقلابی راه آزادی و برابری تمام و کمال کارگران و ستمدیدگان کشور خود نبود. برابری از نظر او برابری بورژوای سفید و سیاه بود. و نهایتا حق رای برای سیاه پوستان که دولت سرمایه داران کشورشان را انتخاب کنند.

او زمانی که قدرت را گرفت، شانس این را داشت که آزادیهای بی قید و شرط سیاسی، برابری زن و مرد و بیشترین رفاه برای کارگران و زحمتکشان را به قانون جامعه تبدیل کند. شانس این را داشت که کارگران و ستمدیدگان را در بدست گرفتن قدرت و سرنوشت خود شریک کند.

اما او اهل این کارها نبود. ماندلا قهرمان مبارزه برای لغو آپارتاید بود و بس. ماندلا برابری طلب به معنای سوسیالیستی آن نبود. مبارز راه رفع ستم و تبعیض و استثمار انسان توسط انسان نبود. در دهه ۹۰ با قرار گرفتن ماندلای قهرمان علیه آپارتاید در راس دولت بورژواهای سفید و رنگین پوست، آرزوها و رویای خوشبختی سیاه پوستان افریقای جنوبی نیز بر باد رفت.

قانون آپارتاید لغو شد. اما از آن تاریخ به بعد تا کنون اکثریت مردم افریقای جنوبی آب خوشی از گلویشان پایین نرفته است. مردم “آزاد” افریقای جنوبی اکنون از فقیرترین انسان های دنیای امروز اند. بین مردم سیاه پوست ۶۰ در صد بیکاری وجود دارد. این کشور، بالاترین آمار مبتلایان به ایدز درجهان را دارد. افریقای جنوبی در فقر و فساد و جرم و جنایت غرق شده است.

آپارتاید لغو شد، اما طبقه بورژوای حریص و تا مغز استخوان فاسدی با رنگ پوست سیاه، دست در دست برادران سفید خودی و انگلیسی و امریکایی، طبقه کارگر این کشور را به شدیدترین وجه استثمار می کنند و رقص مرگ کودکان را به تماشا می نشینند…

نتیجه ی دکترین “مبارزه مسالمت آمیز و مدنی” و “اجتناب از خشونت” ماندلا و کنگره ملی افریقای جنوبی، تداوم حاکمیت طبقه بورژوا ولو سیاه پوستان بورژوا و فارغ از آپارتاید بود. آپارتاید لغو شد اما نظامی که این ستم در آن جریان داشت دست نخورده ماند و در خدمت شرکای دیگر ولو سیاه پوست در آمد. آپارتاید لغو شد اما تغییری در زندگی اکثریت محروم جامعه بوجودنیامد. انقلابی به نفع طبقه کارگر و محرومان بوقوع نپیوست.

این درسی است که طبقه کارگر در سراسر جهان باید از تجارب تاریخی بیاموزند، از تجارب مبارزه ضد نژاد پرستی در افریقای جنوبی و شخص ماندلا تا انقلابات مخملی و نارنجی و بهار عربی و جنبشهای سبز وطنی ما در ایران.

معیار طبقه کارگر جهانی برای سنجیدن این تجارب تاریخی فقط و فقط یک چیز است. معیار این است که مبارزات آزادیخواهانه، ضد تبعیض نژادی، ملی، جنسی و غیره، چقدر طبقه کارگر و محرومان و زحمتکشان جامعه را به برابری و رهایی از ستم و استثمار نزدیک می کند.

کارگران سیاه پوست در رژیم آپارتاید در معادن تا حد مرگ کار می کردند و اجازه ورود به پارک شهر را نداشتند. همان کارگران و نسل بعد از ان ها امروز در همان معادن تا حد مرگ کار می کنند، اما “آزادانه” در پارک شهر روی کارتن می خوابند…

این روزها کارگران و محرومان و ۶۰ در صد بیکاران افریقای جنوبی با مرگ ماندلا با دو احساس متفاوت در درونشان کلنجار می روند. یکی احترام به قهرمان پیروزی بر آپارتاید و دیگری یاس و ناکامی زندگی بعد از این پیروزی. مردم همزمان که برای ماندلای مبارزعلیه آپارتاید، سرود می خوانند و سعی می کنند شیرینی روزهای پیروزی بر رژیم آپارتاید را درذهن خود مرور کنند، با این واقعیت تلخ هم کلنجار می روند که لغو آپارتاید خوب بود، اما آغاز زندگی بهتری برایشان نشد.

زمانی که در افریقای جنوبی ، مبارزه برای محوکثافات تبعیض نژادی به اولویت جامعه تبدیل شد، طبقات و مبارزه طبقاتی زیر آوار تقسیم جامعه به سیاه و سفید کم رنگ گردیده و کنار رفت. این اتفاقی است که چند دهه طول کشید. زمانی که این تقسیم بندی بهم می خورد، بار دیگر طبقات در مقابل هم قرار گرفتند و تبعیض و نابرابری طبقاتی مثل غولی در برابر طبقه کارگر و محرومان جامعه قد کشید.

و این زمانی است که ماندلای قهرمان،  در راس دولت سیاه پوستان بورژوا به خدمت طبقه خود در می آید. از این زمان راه کارگران و زحمتکشان ومحرومان جامعه ی آفریقای جنوبی از راه ماندلا و طبقه او جدا می شود.

پایان آپارتاید اگر برای ماندلا پایان کار بود برای طبقه کارگر و کمونیستهای افریقای جنوبی نبود. از منظر و زاویه منفعت طبقه کارگر و اکثریت مردم محروم افریقای جنوبی لغو آپارتاید می توانست سکویی برای پرش به طرف آزادی و برابری واقعی در جامعه باشد. برابری اقتصادی، رفاه برای همه، طب و آموزش و پرورش و حمل و نقل و مسکن مجانی، آزادیهای بی قید وشرط سیاسی ، برابری کامل زن و مرد، زندگی شاد وسالم برای همه بچه ها… و بالاخره خاتمه دادن به استثمار انسان توسط انسان.

 

“خشونت”، “مبارزه ی مسالمت آمیز”

آشتی ماندلا با دولت آپارتاید و برگزاری انتخابات و از جمله داستان صرف ناهار او با قاضی ای که حکم اعدامش را داده بود و ملاقات با زندانبانش، پس از مرگ ماندلا، بعنوانپیام “مسالمت جویی و مبارزه مدنی ” ویک تجربه ی مهم تاریخی، با ستایش عظیم بورژوازی جهان مواجه شده است.

اما اتفاقی که در آن زمان افتاد، در حقیقت پیام آشتی ماندلا برای دو بخش بورژوازی سیاه و سفید و سهیم شدنبخش رنگین پوست بورژوازی در قدرت و ثروت بود…

“مبارزه مسالمت آمیز” که اکنون ورد زبان همه بورژواها از جونیورها تا کوتوله هایشان شده و تقدیس می گردد، در واقع دکترین و خوراک تبلیغاتی این ریاکاران برای تداوم قدرت و حفظ ثروتشان است. می گویند نقطه ضعف ماندلا دوره ای است که شاخه نظامی کنگره ملی را سازمان داد و اسلحه بر داشت. بر اساس این دکترین بورژوایی و ضد کارگری و ضد انسانی،مبارزین ضد آپارتاید می بایست آنقدر خون می دادند تا رهبرانشان هم سان مسیح راهی  بهشت موعود می گشتند.

بورژوازی ریاکار به رعیت ها و کارگران و خدمتگزارانش حق رای می دهد تا وکلا و وزرا و روسای جمهورشان را از میان بازرگانان و سرمایه داران و بوروکرات ها و روشنفکران شان “انتخاب” کنند.

بورژوازی وقتی به حکومت رسید، از رنج کار کارگر و حاصل استثمار این طبقه، کرور کرور در بانک هایش جمع می کند، ارتش و پلیس علنی و مخفی و بسیج و جاسوس سازمان می دهد، با تکنولوژی پیشرفته تا پستوی خانه های مردم را فیلم و عکس می گیرد و مکالمات را شنود می کند تا بتواند  تمام و کمال جامعه را کنترل کند و امنیت قدرت و سرمایه اش را تضمین نماید.

اما همین بورژوای “مسالمت جو” حق مبارزه و اعتصاب و اعتراض را به مردم نمی دهد. مگر در چارچوب “قانون”. قانونی که خود نوشته است. این بورژوای “مدنی و مسالمت جو” تا دندان مسلح است و هر اعتراض “غیرقانونی” را با اسلحه جواب می دهد، اما مردم حق استفاده از اسلحه و مبارزه مسلحانه را ندارند. پلیس می تواند مردم معترض و کارگر اعتصابی را با گلوله جنگی بکشد، با گلوله پلاستیکی زخمی و کور کند و با گاز اشک اور و فشار آب متفرق کند، اما مردم حق استفاده از هیچکدام از ان سلاح ها را ندارند. اگرجوانی یک کوکتل دودی را بطرف شان پرتاب کند، تروریست است و باید محاکمه و اعدام شود. این قانون جنگل است. قانون جنگل بورژواها. این قانون را باید بهم زد. بهم زدن این قانون با موعظه ی مبارزه مسالمت آمیز بورژوازی،ممکن نیست.

قانون جنگل و جنایت بورژوازی، به طبقه کارگر در جهان می آموزد که باید علیه بورژوازی از همه ابزارهای مبارزه و اعتراض استفاده کرد. بیش از یک قرن است طبقه کارگر اعتصاب می کند، اعتراض می کند، تومار می نویسد، شکایت می کند، اتحادیه می سازد و اتحادیه اش را بهم میزنند یا تصرفش می کنند، زندان می رود، شکنجه می شود، اعدام می شود، بچه هایش از  گرسنگی می میرند، فریاد می زند، تضرع می کند، به مساجد و کلیسای بورژواها داد می برد…. اما راه بجایی نبرده است.

تجارب تلخ و سیاه بیش از یک قرن به ما آموخته است که طبقه کارگر و مردم زحمتکش باید بهتر و بیشتر از بورژوازی خود را سازمان دهند. در مقابل احزاب بورژوایی باید حزب طبقه کارگررا داشت. در برابر انجمن ها و اتحادیه های کشوری و بین الملی بورژوایی باید انجمن ها و اتحادهای طبقه کارگر کشوری و بین المللی ساخت.

تا زمانی که بورژوازی برای بقای حاکمیت و ثروتش ارتش و اسلحه در اختیار دارد، باید تک تک اعضای جامعه اسلحه داشته باشند. اگر بورژوازی حاکم حق استفاده از اسلحه برای ساکت کردن مخالفین خود و معترضین و حق طلبان و اعتصاب کنندگان و انقلاب کنندگان را بخود می دهد، کارگران و مردم مسلح هم حق دارند با اسلحه از خود دفاع کنند.

اگر بورژوازی راستگو است و دروغ نمی گوید، ارتش، پلیس، بسیج،  پاسدار و نیروهای امنیتی مخفی و لباس شخصی مسلح به کلت و نارنجک را که از حاصل کار و استثمار کارگر، آنها را نگه داری می کند و می پروراند، منحل کند. حق استفاده از اسلحه علیه مردم را سلب کند، ازادی بی قید وشرط بیان و تجمع و تحزب و اعتصاب را تضمین کند، آنوقت مبارزه مسالمت آمیز معنی خواهد داشت.

اما این اتفاق نمی افتد. بورژوازی با زبان خوش با طبقه کارگر کنار نمی اید و یا کنار نمی رود. با خواهش و تمنا و استغاثه و رحم به زخم های بدن کارگران و جنازه ی کودکان کار و مریض و سفره خالی میلیاردها انسان بیکار و معتاد و تن فروش طبقه ما، کنار نمی رود و قدرت و ثروت را به کارگران واگذار نمی کند.

بورژوازی روزمره کارش خشونت علیه اکثریت انسان ها ی جامعه است. استثمار و کار مزدی، بردگی و خشونت است، بیکار کردن و گرسنه نگه داشتن میلیاردها انسان خشونت است،کارکودکان خشونت است، تبعیض جنسی و نابرابری زن و مرد خشونت است، به اعتیاد و فحشا کشاندن میلیون ها انسان خانواده های کارگر و زحمتکش خشونت است. تعقیب و دستگیری و زندان و شکنجه واعدام خشونت است. این خشونت ها هر ثانیه و در هر عمل وعکس العمل طبقه بورژوازی در سراسر جهان تکرار می شود.

جواب همه این خشونت ها پایین کشیدن این نظام ضد انسانی است. بهر وسیله ممکن باید این نظم ظالمانه را در هر کشور و از کره زمین پاک کرد. درهرکجا و با هراندازه آمادگی و هر اندازه نیروی ممکن بایدنظام و رژیم های سرمایه داری را به زیر کشید.

خشونت اگر بد است، اسلحه اگر بد است باید برای همه بد باشد. طبقه کارگر بدون حزب سیاسی و نهایتا بدون حزب مسلح بر بختک  سرمایه داری و خشونت و جنایاتش که بیش از یک قرن است بر زندگی انسان خیمه زده است، پیروز نمی شود.  قیام مسلحانه و انقلاب کارگران  تنها راه خاتمه دادن به همه خشونت های نظام پلید سرمایه داری است.

فریب چهره کریه و ریاکار “مسالمت جوی” بورژوازی را نباید خورد.

مظفر محمدی

۱۶ آذر ۹۲(۷ دسامبر۲۰۱۳)

ozafar.mohamadi@gmail.comm

www.mozafar-m.com