تاریخ اسلام

تاریخ اسلام

محمد مسجد مسلمانانِ مخالفِ خود را به آتش می کشد

سیامک ستوده

 

جنگ تبوک از چند جهت با مخالفت بی اندازه مسلمانان مواجه می شود. زیرا، نه تنها توان و سطح قدرت محمد در حدی نبود که با رومیان درگیر شود و این کار از نظر نظامی، نابخردانه به نظر می رسید، بلکه این کار از لحاظ زمانی و مکانی نیز برای مسلمانان نامناسب و دشوار بود. نه تنها به خاطر تابستان بی نهایت گرم عربستان، بلکه همچنین به خاطر دور بودن مقصد که در ۱۵۰ مایلی مدینه قرار داشت و در نتیجه تدارک مالی سفر از نظر مالی برای سربازان دشوار می نمود. به خصوص که قحطی و خشکسالی در آن سال نیز کار را بر مسلمانان از جهت تهیه مایحتاج خانواده های خود که باید آنها را به حال خود گذارده به جنگ می رفتند، بیش از پیش دشوار ساخته بود.

ما قبلاً مقاومت بسیاری از مسلمانان را در برابر جنگ دیدیم. نه تنها آنهائیکه از همان ابتدا، از رفتن به جنگ احتراز کردند، بلکه همچنین عبدالله بن اُبَی که هرچند با جنگجویان خود رهسپار جنگ شد، ولی در همان ابتدای راه پشیمان شد و به مدینه بازگشت. بسیاری نیز با آنکه به دلایل گفته شده در بالا رغبتی به این جنگ نداشتند، با اینحال، از ترس محمد و اطرافیان بی اراده، متعصب و دنباله روی وی راهی جنگ شدند. از این رو، مخالفت با جنگ در مسیر راه نیز به اشکال گوناگون  ادامه داشت. چنانکه ابن هشام می گوید: 

“جماعتی از منافقان در راه تبوک افسوس بر مسلمانان می کردند و می گفتند که: شما می پندارید که قتال با رومیان همچون قتال با عرب است، به خدای که فردا دست های شما بر بندند و شما را به اسیری به روم برند.”[۱] 

 

این مخالفت ها باعث شده بود که در میان مسلمانان موارد زیادی از بی نظمی و سرپیچی از دستورات محمد نیز به چشم بخورد. منجمله وقتیکه لشکر اسلام که دچار کمبود آب شده با تشنگی زیاد به وادی مُشَقَق می رسد تعدادی از مسلمانان، از دستور قبلی وی مبنی بر خودداری از مصرف آب تا رسیدن بقیه سپاه، سرپیچی می کنند که محمد آنها را لعنت فرستاده در حقشان دعای بد می کند. حتی بنا بر یک روایت، عده ای از مخالفین جنگ تبوک، در میان راه، نقشۀ قتل محمد را کشیده، قصد پرتاب وی از صخره را می نمایند که به نقل از راویان مسلمان با دخالت الله، از این سوء قصد نجات می یابد.[۲]

همینطور، به هنگام خارج شدن محمد از مدینه، یک گروه از رهبران منافقین، در خارج از مدینه مسجدی بنا می کنند که بنابر نظر مورخین اسلامی قصد پنهانی شان این بوده که آن را  به مسجد رقیبی در برابر مسجد محمد و  به مرکزی برای گردآوری مسلمانان مخالف وی تبدیل کنند. از این رو، پس از ساختن آن نزد محمد آمده به او می گویند:

“یا رسول الله، ما بیرون مدینه مسجدی بکرده ایم از بهر ضعیفان، و ایشان را که عذری باشد، و از بهر شبهای باران که مردم را عذری باشد، و غریبان که برسند، آن جایگاه نماز میکنند و به شب جماعت بر پای میدارند؛ اکنون ما را التماس چنانست که تو بیائی وآن جایگاه نماز کنی”.[۳]

 

آنها حتی با “ابو عامر راهب” که داستان وی قبلاً گفته شد، و اکنون نزد قیصر روم برای گرد آوری سپاه برای حمله به محمد رفته بود، قرار می گذارند که پس از جمع آوری سپاه و ورود به مدینه در مسجد آن ها نماز برگزارکند. محمد که در ابتدا از مقاصد آنها بی اطلاع بوده به آنها قول می دهد که پس از بازگشت از تبوک به درخواست آنها جامه عمل پوشیده در مسجد آنها نماز بگذارد. ولی در بازگشت از تبوک، وقتیکه توسط مسمانان به مقاصد آنان پی میبرد، “مالک بن دُخشُم” و “عاصِم بن عَدیّ” را که از انصار بودند می فرستد تا آن مسجد را آتش زده ویران کنند.

“تو ای رسول ما هرگز در مسجد آنها قدم مگذار و همان مسجد (قبا) که از اول بنیانش بر تقوای محکم بنا گردیده بر این که در آن اقامه نماز کنی سزاوارتر است… آیا کسی که مسجدی به غرض تقوا و خدا پرستی تاسیس کرده و رضای حق را طالب است مانند کسی است که بنائی (به غرض کفر و نفاق و تفرقه کلمه در اسلام)  سازد و بر پایه سستی در کنار سیل که زود به ویرانی کشد و عاقبت آن بنا از پایه به آتش دوزخ افتد؟ (این حال بنای نفاق و ستم است) و خدا هرگز ستمکاران را هدایت نخواهد کرد.”*[۴]

این نمونۀ دیگری بود از سرکوب آزادی بیان در نظام اسلامی محمد در مدینه. البته خود محمد در طول لشکرکشی اش به تبوک، در مسیر راه ۱۷ مسجد می سازد. مساجدی که مانند همه مکان هایی که در نظام های دیکتاتوری برای تایید و تمجید دیکتاتورها بر پا میشوند، محل تجمع و تملق گوئی های مشتی آدم بی اراده و گوش به فرمان خدا و محمد، یا عابد (از ریشه عبد به معنی برده و غلام) بود و نه مانند کعبه محل تجمع انسان های آزاده و منتقد بدوی.   

در جریان لشکر کشی به تبوک، هرچند هیچگونه برخوردی با رومی ها رخ نمیدهد، ولی محمد به مدد ۲۰ تا ۳۰ هزارنفری که به یک روایت به همراه داشته است، میتواند بعضی از جماعت های مسیحی و یهودی ساکن در شمال را به وحشت انداخته با تهدید و زور، آنها را خراج گذار خود کند.

 

موانع پیشروی بیشتر محمد در عربستان

تاکنون محمد توانسته بود سلطۀ خود را بر قسمت های مهمی ازشبه جزیره عربستان منهای یمن در جنوب، مناطق مرکزی و شرقی، مناطق تحت کنترل روم در شمال (شام و فلسطین) و تحت کنترل ایران در شمال  شرقی (عراق) بگستراند. بنابراین، قلمرو دولت اسلامی، از نوار غربی شبه جزیره عربستان، منطقه ای که از مرزهای روم در شمال شروع شده، به موازات دریای سرخ، از مدینه، مکه و طائف گذشته به نجران دروازه یمن در جنوب میرسید. بنابراین، گسترش بعدی آن به سوی شمال (سوریه و فلسطین)، یا شمال شرقی (عراق) و یا عربستان جنوبی (نجران و یمن) و مرکزی (یمامه) باشد.

 

ما قبلاً دیدیم که چگونه محمد، در دو لشکرکشی قبلی خود به شمال که تحت کنترل رومیها بود، دریکی (جنگ مؤته) بسختی شکست خورده و دردومی (تبوک)، بی آنکه جرات درگیرشدن با نیروهای دشمن وحتی نزدیک شدن به مرزهای آنرا داشته باشد، جزآنکه چندتائی از حکام وجماعتهای مسیحی نشین درخارج از قلمرو روم را تابع وخراج گذار خود نماید، کاری از پیش نبرده و دست خالی به مدینه بازگشته بود.در شمال شرقی نیز امپراطوری قدرتمند ایران قرار داشت که به تازگی از روم شکست خورده بود و در کوران کشمکش های داخلی می سوخت. ولی با اینحال محمد هنوز یارای درگیر شدن با آن را در خود نمی دید.

یمن نیز در عربستان جنوبی، تا قبل از شکست ایرانیان از روم و خروج از آن- که به تازگی رخ داده بود- تحت کنترل ایرانیان بود. بنابراین، این منطقه نیز جائی نبود که محمد با قدرت موجودش بتواند حتی فکر حمله به آن جا را در سر داشته باشد. ولی اکنون با خلاء قدرتی که در اثر عقب نشینی ایران از آن به وجود آمده بود، تنها محل مناسب بعدی برای پیشروی محمد را تشکیل می داد.

 

همانطور که قبلاً دیدیم این منطقه و منطقه شمال که در گذشته سرزمین های ثروتمند و پیشرفته ای را تشکیل داده و جایگاه تمدن های قدیمی بودند، از مدت ها قبل پروسه تشکیل دولت و ورود به عصر تمدن را از سر گذرانده بودند. پادشاهی های سبائیان در جنوب و نَبَطیون در شمال از برجسته ترین این موارد بودند. آنچه که این دولت ها قادر و یا به فکر انجام آن نبودند، گسترش قدرت خود به سراسر شبه جزیره عربستان و ایجاد یک دولت سراسری برای تمام شبه جزیره بود. چیزی که بعداً به دست محمد انجام می گیرد. حتی رومی ها که در اواخر قرن اول ق. م. به یمن لشکر کشی می کنند و در قرن های بعدی (قرن سوم میلادی) پادشاهی نبطیون را ضمیمه خود می نمایند و بعد ایرانیان که درقرن ششم میلادی ناوگان خود را برای تصرف یمن روانه این منطقه کرده آن را به یکی از استان های خود تبدیل می نمایند، حرکت جدی برای تصرف عربستان مرکزی و گسترش قدرت دولتی خود به مکه و مدینه انجام  نداده بودند. 

حتی یک بار قبل از محمد، هنگامی که فردی به نام عثمان طی یک توطئه سعی در روی کار آوردن یک دولت تحت حمایت و کنترل امپراطوری روم در مکه می نماید، دسیسه اش  توسط شورای “ملعه” که شورای قبایل قریش ساکن مکه بوده است به شدت محکوم و خنثی می گردد. به همین دلیل مسئله گذار عربستان مرکزی به نظام تمدن به تعویق افتاده شهرهای این منطقه مصون از شکل گیری قدرت سرکوبگر دولتی در آنها، بعنوان دمکرات ترین شهرهای شناخته شده آن زمان باقی می مانند.  

 

 با نفوذ رومی ها در شمال و جنوب و مسیحی شدن بعدی این امپراطوری، نفوذ مسیحیت در این مناطق که قبلاً صاحب مذاهب خاص خود بودند، از طریق زور و اجبار افزایش می یابد. در حالیکه  روم و متحد مسیحی اش پادشاه حبشه حامی مسیحیت بوده اند، امپراطوری ایران نیز در رقابت با رومی ها معمولا در یمن و نقاط دیگر از جماعت های یهودی حمایت می کرده اند.

در عربستان جنوبی نیز، پادشاهی سبا که مانند همه پادشاهی های باستانی دیگر، کم وبیش در قرن هشتم ق. م.، بر ویرانه های نظام بدوی و اشتراکی این منطقه شکل می گیرد، با کشف بادهای مانسون در اوائل قرن دوم ق. م. و حمله نظامی رومیها در اواخرقرن اول ق.م. به شهر مآریب، تضعیف و روبه زوال میرود. پس ازآن، شکستن سد مآریب در ۴۰۰ میلادی ضربه مهلکی به اقتصاد کشاورزی یمن وارد میسازد.

 

در ۵۲۵ میلادی پادشاهی حبشه که مسیحی و متحد روم بوده است آن را مورد حمله واشغال خود قرارداده، پادشاهی یهودی مستقر در آن را که مسیحیان را تحت آزار و اذیت خود قرار می داده است برکنار می سازد.

در سال ۵۵۰ سد مآریب برای بار دوم ویران شده، با خرابی هائی که به بار می آورد اقتصاد کشاورزی یمن را بیش از پیش  به نابودی می کشاند. در نتیجه، یمن که زمانی یکی از مناطق پیشرفته شبه جزیره عربستان به شمارمیرفته، زیر ضربات اقتصادی و نظامی پی در پی ای که به آن وارد می شود به کلی تضعیف شده و سرانجام زیر حملات اعراب بدوی پاگان، که از قرن ها قبل بطور مداوم به مناطق آباد آن دست اندازی میکرده اند، از پا درآمده، تحت سلطه کامل آنان در می آید و به این ترتیب، با یک پس نشینی تاریخی* به قدرت های قبیله ای و حکمرانی های کوچک و محلی آنان تجزیه می شود.

تحت چنین شرایطی است که ایرانیان با ناوگان خود، در ۵۷۲ میلادی، یمن را به تصرف خود در آورده، حبشیان را از آن بیرون می ریزند و تا سال۶۲۷- سالی که محمد درگیر جنگ خندق بود- با قدرت آن را تحت کنترل خود نگه می دارد.

www.siamacsotudeh.com

 

ادامه دارد…



*بارور سازى مصنوعى زمین که بلافاصله پس‏ از خرابى سیستم آبیارى متوقف شد، به طریق عکس‏ ، نشان دهنده این حقیقت است که تمام گستره اى که زمانى با درخشش‏ زیر کشت بوده است اکنون بى حاصل و لم یزرع افتاده است .پالمیرا، پترا، خرابه هاى یمن ، مناطقى در مصر، ایران و هندوستان؛ همگی گویاى این حقیقت اند که چگونه یک جنگ نابود کننده یک کشور را براى قرن ها خالى از سکنه کرده و آن را از تمدن لخت  و خالى مى کرده است . “

Marx and engels، On Religion، Schocken Book، New York، ۱۹۴۶, pp. 421-52.



[۱]– همان جا، ص ۹۷۲ .

[۲]– Rodinson Maxime, in English, Muhammad, p. 277.

[۳]– ابن هشام، جلد دوم، فارسی،ص ۹۸۰ .

 *در اینجا باز هم به معنی ستمکار در قرآن بر می خوریم که همان طور که قبلاً نیز گفتیم به هرکس که مخالف محمد بوده یا مانند کفار افکاری آزادیخواه و متفاوت با او داشته اطلاق می شده است، و با معنایی که ما از آن درک می کنیم متفاوت است.در ضمن معنای تقوا نیز در این جا مانند سرتاسر قرآن ترس از خدا و به عبارت دیگر ترس از محمد می باشد که چون منافقین فاقد آن بوده اند لذا کارشان بر پایه ای جز تقوا ارزیابی می شود.

-[۴] سوره توبه، آیه ۱۰۸-  ۱۰۹ ، قمشه ای.