حزب کمونیست کارگری و سرنوشت طبقه کارگر ایران , بمناسبت بیست و دومین سالروز تشکیل حزب

حزب انقلاب و سوسیالیسم

حزب کمونیست کارگری در سال ۱۹۹۱ (۱۳۷۰ شمسی) در بهبوهه شکست بورژوازی دولتی بلوک شرق، که به کمونیسم معروف شده بود، تشکیل شد و پرچم سوسیالیسم را برافراشت. زمانی که بورژوازی غرب سرمست از شکست کمونیسم بود و پایان تاریخ را جار میزد منصور حکمت و حزب او حیات و سرزندگی کمونیسم را اعلام کرد و برای تحقق بخشیدن به آرزوی دیرینه انسانها برای رسیدن به یک دنیای عاری از نابرابری و اسارت وارد میدان مبارزه شد. پیش از آن، کادرهای حزب کمونیست کارگری تجربه حزب کمونیست ایران و اتحاد مبارزان کمونیست را پشت سر خود گذاشته بودند که یک تاریخ مالا مال از مبارزه با سرمایه داری و سوسیالیسم خلقی و پوپولیسم و چپ سنتی و اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی بود.

 

حزب کمونیست کارگری بیش از هر چیز با سوسیالیسم، انقلاب، و مبارزه برای بدست آوردن قدرت سیاسی تداعی میشد و میشود. در حالی که بیشتر احزاب و سازمانها و شخصیتهای چپ با باد شکست کمونیسم لرزیدند و رنگ و رو عوض کردند و تسلیم شدند، حزب کمونیست کارگری بر ضرورت و امکان پذیری انقلاب و سوسیالیسم پای فشرد و تلاش کرد طبقه کارگر، اقشار زحمتکش، جوانان، زنان، دانشجویان، و جنبشهای آنها را در مسیر سازماندهی انقلاب، تسخیر قدرت سیاسی، و برپائی یک جامعه انسانی بر مبنای برابری و آزادی و رفاه انسانها سازماندهی و رهبری کند.

 

شکست سرمایه داری دولتی بلوک شرق و فروپاشی شوروی در غرب و در شرق همراه بود با حمله افسار گسیخته سرمایه داران و دولتهای آنها به دستاوردهایی که به یمن مبارزات طولانی طبقه کارگر در غرب و بویژه در سایه انقلاب عظیم و کارگری اکتبر بدست آمده بود. از بهداشت و درمان و تحصیل و بیمه بیکاری و بیمه های اجتماعی تا حقوق زنان و حق پناهندگی و آزادیهای سیاسی تماما مورد تهاجم سرمایه دارن و دولتهای سرمایه داری و نهادهای سرمایه داری قرار گرفت. حقوق جهان شمول انسان که بضرب مبارزات اجتماعی طبقه کارگر و اقشار زحمتکش و کمونیستها و چپ ها بدست آمده بود زیر سوال رفت. نسبیت فرهنیگی یا چند فرهنگی به کرسی نشست و سنگسار و اعدام و قوانین عهد حجر اسلامی برسمیت شناخته شد. حتی دستاوردهای انقلاب فرانسه و نرمهای و سیاستهای لیبرالی از تهاجم سرمایه داری سرمست از پیروزی در امان نماند. نفس مدنیت زیر ضرب قرارگرفت و نیولیبرالیسم و نیو کانسرواتیسم امثال بوش و تاچر فرمانروا شد.

 

تحت این شرایط سیاه و ارتجاعی و سنگین بود که علاوه بر مبارزات کارگری و سوسیالیستی، مبارزه برای دفاع از حداقلهای زندگی و نفس مدرنیته و تمدن و حقوق جهانشمول انسان از آزادیهای سیاسی تا حقوق پناهندگان تا حقوق زنان تا جدائی دین از دولت تا بهداشت و تحصیل نیز بر دوش حزب کمونیست کارگری قرار گرفت. سازمانها و نهادهایی مثل فدراسیون پناهندگان ایرانی، سازمان آزادی زن، کمپین بین المللی علیه اعدام و سنگسار، کمپین مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی و سازمان اکس مسلم و غیره تشکیل شد. کم نبودند و نیستند کسانی که خود را چپ و کمونیست می نامیدند و می نامند که این مبارزات حزب کمونیست کارگری را دلیل بر بورژوائی و لیبرالی و امپریالیستی بودن حزب کمونیست کارگری گذاشتند و میگذارند. این کوته فکران متوجه عمق ارتجاع و تهاجم نظام ضد انسانی سرمایه داری به تاروپود دستاوردهای بشر نبودند و نیستند.

 

تب اصلاح طلبی و انشعابات در حزب

از تشکیل حزب کمونیست کارگری در بیست و دو سال پیش هم جامعه ایران، هم جامعه جهانی، و هم احزاب و جریانات سیاسی تحولات عمیق و بزرگی را پشت سرگذاشته اند و حزب کمونیست کارگری نیز بهمراه این تحولات تحول یافته و تغییر کرده است.

 

در سال ۷۶ شمسی خاتمی با عبای حریری و لبخند به لب و وعده اصلاحات رژیم درمانده اسلامی سر کار آمد. بسیاری از نیروهایی که لنگ لنگان پشت سر نیروهای سرنگونی طلب و کمونیست روان بودند فیلشان یاد هندوستان کرد و در کنار سید خندان صف آرائی کردند. این حادثه حزب کمونیست کارگری را هم دستخوش تحول کرد. عده ای حدود نود نفره از اعضا و کادرهای حزب به بهانه مخالفت با بحثهای “حزب و قدرت سیاسی” به سمت دوم خرداد خاتمی کوچ کردند. در همین زمانها بود که منصور حکمت از تحولات عمیق اجتماعی صحبت کرد و ما خیزش صدها هزار نفری دانشجوئی سال  ۷۸ هشت را داشتیم که رسانه های بورژوائی خارجی از آن بعنوان “شش روزی که تهران را لرزاند” یاد کردند. جنبش سرنگونی وارد میدان شده بود و منصور حکمت مانیفست آنرا نوشت. این جنبش بضرب سرکوب وحشیانه و متحدانه خاتمی و خامنه ای سرکوب شد و عقب زده شد.

 

تعرض “اصلاح طلبی” و دوم خرداد به حزب کمونیست کارگری پایان نیافته بود. در سال ۲۰۰۲ (۱۳۸۱) حزب رهبر توانای تئوریک و پراتیک خود را از دست داد. درگذشت منصور حکمت زمینه را برای بروز نغمه ها و سیاسیتهای راست و تسلیم طلبانه و اصلاحات گرایانه باز کرد. تقریبا نصف کادرها و اعضای حزب پشت تزها و سیاستهای راست کورش مدرسی قرار گرفتند که میخواست بر سر سفره امثال حجاریان بنشیند و سهم خود را از میوه دولت نوش جان کند. طنز روزگار این بود که این سری از انشعابیون با شعار “حزب و قدرت سیاسی” و “حکمتیسم” از حزب جدا شدند. حزب دوشقه شد. اگر چه بخشی که هنوز بر تئوری و پراتیک کمونیسم کارگری و منصور حکمت پای میفشرد منسجم تر و مصمم تر به راه خود برای انقلاب و سرنگونی و”سوسیالیسم فورا” ادامه دادند و با تلاشی چند برابر سیاستها و کارهای حزب را پیش بردند، حزب دچار ضربه ای سخت شده بود. نصف نیروی حزب صفوف حزب را ترک کرده بودند و به آن سنگ میپراندند. تصویر و ابهت و قدرت حزب ضربه ای سخت دیده بود. حزب اگر در پس این انشعاب متلاشی نشد و به کار خود ادامه داد اولا نشان استحکام و قدرت حزب پیش از انشعاب و کار و تلاش عظیم منصور حکمت بود و ثانیا مدیون رهبری و تلاش حمید تقوائی و رهبران دیگر حزب بود که آنرا از این حادثه ویرانگر عبور دادند، بازسازی کردند، و به پیش بردند. واقعیت اما این است که این حزب دیگر آن حزب پیش از انشعاب نبود. ضعیفتر شده بود. بخش قابل توجهی از کادرهای مجربش را از دست داده بود. تصویر و ابهتش زیز سوال رفته بود. قدرتش کم شده بود. در سال ۲۰۰۷ هم عده ای دیگر، اگر چه کوچک و کم تاثیر، صفوف حزب را ترک کردند. این ها هم به دنبال کورش مدرسی و حزب حکمتیست روان بودند. این جدائی خوشبختانه تاثیر چندانی بر ساز و کار حزب نداشت.

 

هر سه انشعاب در اساس بر سر انقلاب و سوسیالیسم فورا و بحث قدرت سیاسی بود. تمام جدا شدگان از حزب اساس بحثشان این بود که دوره انقلابات گذشته است، سوسیالیسم ممکن نیست، و این حزب نیست که قدرت سیاسی را بدست میگیرد. هر سه انشعاب مهمترین، اساسی ترین و استراتژیک ترین بنیادهای حزب را مورد سوال و حمله قرار داده بودند. البته روشن است که این چرخش را بعضا علنا اعلام میکردند و گاها هم در زرورق مرزبندی با پوپولیسم و چپ سنتی و غیره می پیچیدند. حزب اما بر بنیادهای تئوریک و پراتیک خود پا فشاری کرد. کوچک شد، اما به راه خود ادامه داد. البته طی سالهای بعد از انشعابات کمونیستهای پرشور زیادی به حزب پیوسته اند و حزب مبارزه ای بزرگ و بی امان علیه سرمایه داری و جمهوری اسلامی را به پیش میبرد.

 

انقلاب ۸۸ و ضعفهای حزب

 

تحولات ۸۸ زلزله ای بزرگ در صحنه سیاسی ایران بود. هشت سال حکومت به اصطلاح اصلاح طلبان و خاتمی به طبقه کارگر، اقشار زحمتکش، زنان، و جوانان ایران ثابت کرده بود که تنوری از آنها برای مردم داغ نمی شود. نه تنها هیچگونه بهبودی در زندگی اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی جامعه رخ نداده بود، بلکه شرایط زندگی از هر بابت برای مردم سخت تر شده بود. چهار سال حکومت احمدی نژاد و اصولگرایان هم بر فشارها افزوده بود. فقر و فلاکت و بیکاری و گرانی و چپاول و سرکوب گلوی مردم را میفشرد. نارضایتی، نا امیدی از بهبود زندگی، و نفرت از تار و پود جمهوری اسلامی کل جامعه را فراگرفته بود. جامعه در تب و تاب تحول میسوخت. مبارزات کارگری، مبارزات زنان، و مبارزات دانشجویان علیه حکومت غلیان میکرد. چپ جایگاه قابل توجهی در بین کارگران و دانشجویان و جوانان پیدا کرده بود. تحت این شرایط بود که احمدی نژاد از صندوق رای بیرون آمد و بهانه ای شد تا مردم علیه کل رژیم بپا خیزند. میلیونها نفر برای ماهها در تهران و چند شهر دیگر تظاهرات کردند و با نیروهای رژیم درگیر شدند. وسعت، عمق، و رادیکالیسم تظاهراتها به درجه ای بود که فرماندهان سپاه اقرار کردند که اگر شش نقطه در تهران به هم وصل میشد رژیم سقوط میکرد.

 

حزب کمونیست کارگری تنها حزبی بود که تحولات ۸۸ را انقلاب ارزیابی کرد و با تمام قوا پشت آن رفت. حزب تلاش کرد تا شعارها و مواضع و سیاستهای خود جوش مردم را قدم به قدم و بسرعت داریکالیزه کند و بسمت سرنگونی جمهوری اسلامی سوق دهد. فعالیت چند هفته ای تلویزیون کانال جدید داشت تاثیر لازم را بر سمت و سو و سازماندهی تحولات میگذاشت که مورد حمله رژیم قرار گرفت و متوقف شد. مردم میلیونی معترض با شعار “یا حسین میر حسین” و “رای مرا پس بده” شروع کردند و در کمتر از دو هفته به “مرگ بر اصل ولایت فقیه”، “مرگ بر دیکتاتور” و “مرگ بر جمهوری اسلامی” رسیدند. رژیم داشت زیر فشار و تهاجم تظاهرات بیشتر از سه میلیون نفر در تهران زمین میخورد که با همدستی تمام جناحها و دسته جات از دوم خردادی تا سبز و اصولگرا و اوباشان حزب الله بشکلی خونین و وحشیانه مورد تهاجم قرار گرفت. این تهاجم وحشیانه یک عامل مهم در شکست انقلاب ۸۸ بود.

 

 اما اشتباه است اگر شکست انقلاب را تنها به حساب این تهاجم بنویسیم. این تهاجم حتی دلیل اصلی شکست هم نبود. دلیل اصلی شکست انقلاب عدم وجود سازماندهی و رهبری بود که به ضعف حزب کمونیست کارگری برمیگردد. دلیل دیگری هم در شکست انقلاب ۸۸ نقش داشت و آن نفوذ و نقش ناسیونالیسم در تحولات سیاسی ایران است. این مسئله را میشود در این واقعیت دید که وقتی مردم بطور میلیونی در تهران به میدان مبارزه آمدند، کردستان و آذربایجان و خوزستان غایب بود، وقتی صدها هزار نفر در آذربایجان بر سر خشک شدن دریاچه ارومیه بمیدان مبارزه آمدند سایر بخشها نبودند، وقتی اعتصاب عمومی در کردستان در اعتراض به اعدام فرزاد کمانگر و یاران او صورت گرفت تنها ماند، و وقتی شورشهای شهری در خوزستان علیه تبعیض قومی صورت گرفت سایر بخشها به یاری نیامدند. یکی از ضعفهای حزب نداشتن ارزیابی درست از موقعیت ناسیونالیسم بود و هنوز هست. در برخورد با هر پدیده ای اول باید واقعیت پدیده را آنطور که هست دید و برسمیت شناخت و بعد در برابر آن موضع گرفت. بنظر من حزب واقعیت ناسیونالیسم را در سوخت و ساز سیاسی ایران بدرستی ندید و پیش گیری لازم را اتخاذ نکرد.

 

این هم روشن است که حزب نتوانست انقلاب ۸۸ را رهبری کند. یک تحول عظیم اجتماعی پیش چشم تمام اعضا و کادرها و رهبری حزب اتفاق افتاد و حزب نتوانست موقعیت رهبری این تحول را بدست آورد. یک ضعف اساسی حزب هم این است که هنوز این ناتوانی در رهبری انقلاب ۸۸ را بطور سر راست و روشن مورد کنکاش و مطالعه قرار نداده و درسهای لازم از آن را نگرفته است. سوالی که پیش روی اعضا و کادرها و دوستان حزب و پیش روی طبقه کارگر و اقشار زحمتکش و جوانان و زنان و دانشجویان است این است که آیا در تحولات بزرگی که قطعا در پیش است حزب خواهد توانست موقعیت رهبری را کسب کند و تلاش و مبارزه و نبرد مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برپائی یک جامعه سوسیالیستی و انسانی را به سرمنزل مقصود برساند یا نه؟ این اساسی ترین سوال جامعه ایران است. بدون حزب پیروزی مردم در تلاش برای سرنگونی جمهوری اسلامی امری مشکل است و موفقیت آنها در پیاده کردن آرمانهای سوسیالیستی و انسانی  امری غیر ممکن. آیا حزب خواهد توانست به کار و هدف اصلی که برای آن تشکیل شده و تلاش کرده است را به سرانجام برساند؟ آیا حزب خواهد توانست رهبر انقلابی که در پیش است بشود؟

 

چه باید کرد؟

 

جمهوری اسلامی امروز رژیم یک مشت اوباش مسلح اسلامی هست که تنها بضرب کشتار و اعدام و سنگسار و سرکوب و خفقان و زندان و تجاوز بر سر کار است و هر روز بیشتر از روز پیش استثمار و چپاول و فقر و فلاکت و بیکاری و اعتیاد و تن فروشی و گرانی و بیماری و مرگ را بر زندگی مردم حاکم میکند. هیچ راهی جز سرنگونی هر چه سریعتر این وحشی ترین رژیم سرمایه داری پیش روی مردم نیست. نه اصلاح طلبی خاتمی و نه خط امام موسوی و نه اعتدال روحانی و نه اصولگرائی خامنه ای و احمدی نژاد کمترین بهبودی در زندگی مردم بوجود نخواهد آورد. اوضاع زندگی مردم طی سی و چهار سال حکومت اسلامی سرمایه داران هر روز بدتر از روز پیش شده است و با سرعت و شتابی بیشتر نیز چنین میشود. سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی فوری ترین و تنها راه پیش مردم است. سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و برپائی دنیائی برابر و آزاد اما به حزب نیاز دارد. حزب کمونیست کارگری برای اینکار ساخته شده است و باید با کار و تلاش اعضای حزب و با اتخاب و کمک طبقه کارگر و اقشار زحتکش و مبارز در موقعیت رهبری انقلاب آتی قرار گیرد.

 

تا جائی که به اعضا و کادرها و رهبری حزب برمیگردد وحدت و انسجام و رادیکالیسم و پراتیک انقلابی از یک طرف و ارزیابی مجدد و بازبینی راهی که رفته است و تجزیه و تحلیل نقادانه و شجاعانه ازنقاط ضعف و قوت حزب از طرف دیگر امری گریز ناپذیر است تا در امتداد آن راه بدست آوردن موقعیت رهبری تحولات پیش رو را پیدا کند. تا جائی که به طبقه کارگر، زنان، جوانان، دانشجویان، و فعالین سیاسی ایران و خارج کشور بر میگردد پیوستن به صفوف حزب کمونیست کارگری با تمام ضعفهای این حزب امری حیاتی هست. واقعیت این است که با هر ضعف و کمبود و شاید انحرافی که در تئوری و پراتیک حزب وجود داشته باشد، این حزب تنها حزب انقلاب و سوسیالیسم است. طبقه کارگر و اقشار زحمتکش و مبارز مردم ایران باید با نقدها و تحلیلها و مواضع خود به صفوف این حزب بپیوندد و آن را از آن خود کنند. این ساده ترین و ممکن ترین و بهترین راه برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برپائی سوسیالیسم است.

 

مبارزه و تظاهرات و اعتراض و اعتصاب و شورش و خیزش و انقلاب یک آن از صحنه سیاسی ایران قطع نشده است. هر روز جائی اعتراض و اعتصاب و تظاهرات است. زنان هر روزه قوانین اسلامی و حجاب را به سخره میگیرند. جوانان هر روز با نیروهای اوباش لباس شخصی و حراست درگیر میشوند. کارگران هر روز دست به اعتصاب و راه بندان میزنند. دانشجویان هر روز در این یا آن دانشکده تجمع و اعتراض میکنند. جامعه ایران از بدو تولد نکبت اسلامی یک جامعه معترض بوده است. رژیم کشتار و اعدام و سنگسار و چپاول اسلامی یک آن از دست اعتراضات اقشار مختلف مردم نفس راحتی نکشیده است. مسئله اما سازمان دادن یک خیزش عظیم برای سرنگونی کل نکبت اسلامی هست.

 

ساده ترین، ممکن ترین، کم هزینه ترین، سریعترین، و عملی ترین راه پیش روی مردم یک خیزش همزمان (سر یک ساعت مشخص) و سراسری (تمام شهرها و حتی دهات) برای سرنگونی جمهوری اسلامی هست: یک انقلاب ضربتی. انقلاب ضربتی اما بدون یک حزبی که اعتراضات و تظاهراتها و اعتصابات و نبردها و مبارزه های طبقه کارگر و اقشار مختلف مردم را سازماندهی و رهبری بکند امری سخت و مشکل است. انقلاب ضربتی به حزب نیازمند است و این حزب، با تمام ضعفها و کمبودهایش، حزب کمونیست کارگری هست. به حزب کمونیست کارگری بپیوندید.