یک حزب منحصر بفرد … متن سخنرانی در کلن به مناسبت بیست و دومین سالروز تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران

تشکر میکنم از دست اندرکاران این مراسم که از من دعوت کردید که چند کلمه این جا صحبت کنم. به همه شما دوستان خوش آمد میگویم و بیست و دومین سالگرد تاسیس حزب کمونیست کارگری را به  همه شما شادباش میگویم. در مورد حزب کمونیست کارگری ما کادرهای حزب کمونیست کارگری در این سالها زیاد صحبت کرده ایم و از هر زاویه ای که صحبت کنیم معمولا ممکن است تکراری بنظر برسد. من سعی میکنم روی جنبه ای تمرکز کنم که  شاید کمتر صبحت شده باشد یا کمتر تکرار شده باشد. 
برای شروع اجازه بدهید یک مثال بزنم. یک ویدئو کلیپ روی یوتیوب هست از مینا احدی دارد که در مورد اعدام و در رابطه با شهلا جاهد صحبت میکند. و چهل پنجاه هزار نفر آنرا نگاه کرده اند. زیر این ویدئو چندتا کامنت هست. که یکی از آنها توجه مرا جلب کرد. یک کسی نوشته بود که “خانم احدی شما حالتون خوبه؟ از نظر فکری مشکلی ندارید؟! شما یک قاتل حرفه ای را به یک چهره محبوب بین المللی تبدیل کرده اید”!!
این کامنت روی یک جنبه ویژه و منحصر بفرد حزب کمونیست کارگری انگشت میگذارد.  این حزب صدای همه آنهایی است که صدایی ندارند. (من نمیخواهم روی ابعاد و گستردگی فعالیتهای این حزب اینجا صحبت کنم) از زاویه نقطه عزیمت این حزب میخواهم نکته ای را تاکید کنم که این حزب علاوه بر همه جنبه های دیگر صدای کسانی است که در این دنیا مدافع دیگری ندارند. صدای کسانی است که کسی تحویلشان نمیگیرد. صدای کسانی است که طرد میشوند. صدای آن مادران و پدرانی است که  میگویند چرا بچه من؟ چرا عزیز من؟ چرا همسر من؟ چرا برادر من تبدیل به یک جنایتکار شد؟ تازه من آنهایی را میگویم که واقعا قتلی کرده اند، جنایتی کرده اند و نه آن هزاران نفری که زیر شکنجه و فشارهای طاقت فرسا ازشان اعتراف گرفته میشود. ما مدافع اینها میشویم. مینا احدی کسانی مثل اینها را جلو آورده است. پدران و مادرانی که میگویند اگر بچه من توانسته بود به مدرسه برود، به کودک کار و خیابان تبدیل نشده بود، اگر مثل کبرا رحمان  پور مجبور نشده بود با کسی ازدواج کند که همسن پدرش بود، اگر کارتون خواب نشده بود، اگر زندگی شاد و مرفهی داشت، اگر سرکوچه و خیابان مدام جوانان را بالای چوبه دار ندیده بود، جنایتکار نمیشد.
و این خانواده ها بدون وجود این حزب، بدون فعالیت مینا احدی نمیتوانستند درد دلشان را حتی به همسایه ها و قوم و خویشانشان بگویند. یا سوالشان را مطرح کنند. کیفرخواستشان را اعلام کنند. اما  امروز اینها سرشان را بالا نگه میدارند. امروز اگر بفرض کبرا رحمان پور کتابی بنویسد مطمئن باشید در همان روزهای اول چند میلیون فروش میرود. و کبرا رحمان پور میتوانست فقط یک عدد در کنار صدها هزار نفر دیگر محکومین جمهوری اسلامی باشد که اعدام شده بودند و بهرحال جامعه کاری به کارشان نداشت. حتی جریانات سیاسی مختلف هم کاری به کارشان نداشتند. آنها جنایتکارند، در حاشیه جامعه یک جنایتی کرده اند و به ما هم که سیاسی کار هستیم ظاهرا ربطی نداشت که چه بلایی سرشان می آید! این حزب وقتی وارد عرصه مبارزه علیه اعدام شده نه از سر “حقوق بشر”،  بلکه زندگی ها را جلو کشید. پشت صحنه جامعه را جلو آورد. کبرا رحمان پورها را بعنوان کیفرخواست یک طبقه علیه کل این سیستم را جلوی چشم گذاشت. و امروز نه فقط کبرا رحمان پور و نازنین فاتحی و افسانه نوروزی و شهلا جاهد و فاطمه حقیقت پژوه و سکینه محمدی آشتیانی و بسیاری دیگر که میتوانستند گمنام اعدام شوند، نامهای شناخته شده ای هستند، که پدرشان، مادرشان، چه آنها که متاسفانه اعدام شدند و چه آنها که مثل کبرا و نازنین فاتحی توانستیم نجاتشان دهیم، خانواده هایشان سرشان را بالا نگه میدارند. میتوانند دردشان را بگویند. میتوانند به همه بگویند که بچه من مثل خیلیهای دیگر در این جامعه قربانی این نظام و این حکومت شد. و مطمئن باشید همسایه و قوم و خویش و مردم هم به همین چشم به آنها نگاه میکنند. حداقل آنهایی که تحت تاثیر حرفهای ما بوده اند. که بسیارند.  و کسانی را جنایتکار میدانند که دست اندرکاران این نظام و این حکومتند. اینها را مردم جنایتکار و قاتل میدانند نه کبرا رحمانپور ها و هزاران نفر دیگر مثل آنها را.
این عرصه ای بود که نه چپ و نه راست قبلا به آن کاری نداشت. مساله اش نبود. و این حزب وقتی وارد این عرصه شد پشت صحنه را جلو آورد و به مساله روز جامعه تبدیل کرد. و اعلام کرد که ما مردم این همه توحش نسبت به بچه ها و زن و مردم را قبول نمیکنیم. من میخواهم بگویم که این نحوه برخورد به مساله اعدام و اعدامی ها منحصر بفرد است. من ادعا میکنم که اینگونه است و فکر میکنم که همه کسانی که منصفانه به مساله نگاه کنند این را متوجه میشوند.
برویم سراغ عرصه های دیگر. به مساله حجاب نگاه کنید. یادم است یکی دوسال پیش زنی در تهران بدون حجاب و با لباسی مدرن در خیابانها شروع به قدم زدن کرد و بعد سوار مترو شد. و مردم با تحسین به او نگاه میکردند. و با صلابت و محکمی و بی توجه به پاسداران و رژیمی ها و سرکوبگران حکومت به خیابان آمده بود. هنوز هم عکسهایش روی اینترنت هست. آن زن داشت اعتراض آن  زنانی را بیان میکرد که میگفتند خفه شدیم! دیگر نمیخواهیم! دیگر نمی پذیریم که کالای جنسی باشیم که بخاطر اینکه چشم “نا محرم” به ما نیفتد ما را در گونی سیاه حجاب زندانی میکنند. این زن میگوید دیگر مهم نیست که چه اتفاقی می افتد. میزند به سیم آخر. این زن یک اعتراض عظیم و خفته در جامعه را وسط میدان آورد. امروز وقتی مساله حجاب را نگاه میکنیم به جز آن  جریانات راست و ملی اسلامی نظیر شیرین عبادی و امثالهم که میگویند حجاب مساله زنان نیست که اینجا فعلا به آنها کاری ندارم، بقیه کمابیش علیه آن موضع میگیرند. اما وقتی که یک دختری بنام علیا المهدی در مصر همین صدای “خفه شدیم” زنان در کشورهای اسلام زده را با برهنه شدن جلوی دوربین بیان میکند و عکسش را روی اینترنت میگذارد، دیگر همان جریانات “ضد حجاب” از او پشتیبانی نمیکنند. چون این دختر دیگر سنت شکنی کرده است. راست و چپ سنتی بعضیها برای خالی نبودن عریضه نوشته ای در حمایت از این دختر مینویسند. اما بطور جدی نمیروند پشت این اعتراض.   آخر اگر مساله زن است، اگر مساله اعتراض است، اگر به حجاب اعتراض دارید، باید پشتیبانی کنید از این دختری که میگوید آقا جان من نمیخواهم لباسم را شما تعیین کنید، قرن بیست و یکم است چرا باید اینطوری زندگی کنم؟ تازه بعضی ها میگویند این لوس است. اما این حزب کنار این اعتراض قرار میگیرد. جنبش “اعتراض عریان” را مریم نمازی راه می اندازد.  یک عده ای میگویند “مجلات سکسی هم همین کار را با بدن زنان میکنند” و امثال اینها. یعنی درست از همان موضعی که آخوندها به بدن زن نگاه میکنند این  طیف هم از همین موضع  نگاه میکنند. این حزب نگاهش به مساله حجاب هم با همه متفاوت است. اگر این حزب نبود تصور کنید چه اتفاقی در این جامعه می افتاد.
برویم سراغ مذهب. مذهب امروز یک موجودیت کثیف و خبیثی از خودش نشان داده است که دیگر لازم نیست برویم در کتابهای مذهبی کنه آنرا افشا کنیم. کمونیستها با مذهب هم به عنوان یک جنبش سیاسی و طبقاتی نگاه میکنند. کمونیستها با مذهب مخالفند بخاطر اینکه انسانها را به مسلمان و مسیحی و کلیمی و شیعه و سنی و غیره تقسیم میکند. جنبش ضد مذهبی خیلی قبل از کمونیسم در تاریخ وجود داشته است. چیزی که وجود نداشت دیدن مذهب بعنوان یک ابزار طبقاتی بود. و این حزب نماینده این نگاه و این نقد به مذهب است. هرجا که وارد مبارزه علیه مذهب شده از این موضع که مذهب مشیت الهی را وسط صحنه جامعه می آورد و تمام این ناهنجاریها و فقر و مسکنت و فشار ستم و تبعیض را تحت نام خدا و قرآن توجیه میکند، آنرا مورد تعرض قرار داده است. بعنوان یک جنبش سیاسی و طبقاتی ارتجاعی. این حزب به کارگران، به مردم دنیا میگوید که خودتان را بعنوان انسان نگاه کنید. و همینجا ما از جانب بعضی ها مورد نقد قرار میگیریم که چرا پشت قرآن سوزاندن و مسجد خراب کردن و برخوردهای ایدئولوژیک به مذهب نرفته ایم. یا محکمتر نرفته ایم. ما نشان داده ایم که ما “سکت بی خدایان” در برابر “با خدایان” یا مذهبی ها نیستیم. ما قرار نیست سکتی باشیم که نشان بدهیم که هویت اصلی مان اینست که بی خداییم و دیگران هم با خدا. ما یک جنبش سیاسی هستیم که میخواهد همه مردم را متحد کند. ما بهمه آنها که مذهبی هستند نیز میگوییم که نگاه کنید و خودتان را بعنوان آدم ببینید. ما از جدایی مذهب از دولت دفاع کرده ایم. از آزادی مذهب دفاع کرده ایم. از آزادی بی مذهبی دفاع میکنیم. و نشان میدهیم که مذهب خرافه است و نه فقط خرافه است بلکه توجیه کننده جامعه طبقاتی و پر از استمثار امروز است.  و این یک نگاه ویژه و طبقاتی به مذهب است.

به مساله زندانیان سیاسی نگاه کنید، به حقوق کودکان نگاه کنید، و غیره. به هرکدام از این عرصه ها که نگاه کنید متوجه میشوید که این حزبی است که یک طور دیگری به مسائل نگاه میکند. نمیگوید  ما زندانیان سیاسی “خودی” را میخواهیم آزاد کنیم. کودکان خودمان را میخواهیم نجات دهیم. زندانیان سیاسی چه چپ چه راست چه ارتجاعی همه باید آزاد شوند. ما میخواهیم مقوله زندانی سیاسی و زندانهای سیاسی را در این دنیا تمام کنیم. و این حزب است که این نگاه را نمایندگی کرده است. و این حزب است که میگوید کلا با اعدام مخالفم. حتی با اعدام مخالفین مان. هنوز دوستان قدیمی میگویند “اعدام انقلابی” خوب است و از آن دفاع میکنند. و میگویند “من حاضرم عضو جوخه اعدام” ضد انقلابیون باشم. این حزب میگوید من کلا و اساسا میخواهم اعدام را از دنیا جمع کنم. مقوله زندانیان سیاسی را میخواهم جمع کنم. رفقا این یک نگاه متفاوت است. ممکن است کسانی یک کمی مشابه این حرف بزنند. اما این حزب در میدان عمل طور دیگری عمل کرده است. هرجا پا گذاشته به نحو متفاوتی عمل کرده است.

خیلی از همین جریانات “چپ سنتی” میگویند این حزب خیلی مشغول “کارهای دموکراتیک” است. مشغول کارهایی است که به طبقه کارگر ربطی ندارد! مساله زنان، علیه اعدام، آزادی زندانیان، سنگسار، و چیزهایی از این قبیل. این انتقادی است که به سوی ما پرتاب میکنند. میدانید چرا؟ بخاطر اینکه کارگر را یک طبقه اجتماعی نمی بینند. کارگر برایشان یک موجودیت داخل کارخانه است. که جامعه به او مربوط نیست. ستم بر زن به او مربوط نیست. حجاب به او مربوط نیست.
حتی موقعی که به خود جنبش کارگری نگاه کنید، که این جریانات “عرصه تخصصی” خودشان میدانند، آنجا هم ارزیابی شان این میشود که کارگران ایران سیاسی نیستند، صنفی هستند، درحال عقب نشینی هستند، و امثال اینها. این تصویر را از جنبش کارگری گرفته اند. و باز این حزب است که باید بگوید که دوستان اول ماه مه را هم ببینید! کیفرخواستهای کارگران علیه کل سرمایه داری را هم بیینید. ممکن است گروههای کوچکی از کارگران اول مه را برگزار میکنند، به دلیل خفقان و سرکوب. ولی همانها نماینده وصدای میلیونها کارگری هستند که اعتراض دارند به کل نفس سرمایه و سرمایه داری و حکومت سرمایه داران. مجمع عمومی را هم ببینید. این حزب راه میگذارد جلوی رهبران کارگری که جلو بیایند خودشان را به عنوان رهبر جامعه ببینند.  مجمع عمومی را جلو آنها میگذارد، “تعین بخشی رهبران کارگری” را میگذارد، سوسیالیسم را میگذارد. این حزبی است که از ٣٠ سال پیش میگوید کارگر اینطور نیست که پراکنده است، تشکل ندارد، بلکه برعکس محافل کارگران “رادیکال سوسیالیست” را منصور حکمت بیست سی سال پیش به عنوان پایه تشکلهای کارگری مطرح کرد. آن جریاناتی که تازه توجهی به طبقه کارگر دارند کارگر را دست پینه بسته و درون کارخانه و محروم و بدبخت و مشغول مبارزه “صنفی” تعریف میکنند. یعنی با همان نگاهی به کارگر نگاه میکنند که خود کارفرما و سرمایه دار به کارگر نگاه میکند: نیروی کار! کارگر فقط “نیروی کار” است از نگاه یک عده ای. و این حزب یک نگاه دیگری را در مورد کارگران مطرح کرد. گفت کارگران! شما رهبر جامعه اید. و توی جامعه اختناق زده امروز ایران میتوانید جلو بیایید و به چهره های اول سیاسی جامعه تبدیل شوید. و اگر امروز بخواهید چهره های شناخته شده جامعه را اسم ببرید مطمئن باشید چهارتای اولش کارگرانند.
میخواهم بگویم که جریانات سیاسی راست که اصلا تنشان را به کارگر نمی زنند. از نظر چپها هم هنوز کارگر در حال عقب نشینی است. هنوز “صنفی” است. هنوز کارگر دست پینه بسته است.
سال ٨٨ امیشود مردم میلیونی میریزند بیرون. واقعا اگر حزب کمونیست کارگری نبود چه اتفاق می افتاد؟ همه این سال ٨٨ به پای موسوی و کروبی نوشته میشد. کسی ندا آقا سلطان را نمایندگی نکرد رفقا! بجز حزب کمونیست کارگری! کسی میلیونها جوان، زن، مرد و کارگر و مردم را که بخاطر اینکه خودشان را از شر جمهوری اسلامی و کل این کثافات حاکم خلاص کنند شجاعانه ترین رزم و جنگ و قهرمانانه ترین مبارزات را کردند، این ها را کسی نمایندگی نکرد جز حزب کمونیست کارگری. یک سری جریانات گفتند همه این مردم معترض سیاهی لشکر موسوی و کروبی هستند و بقیه هم لشکر خامنه ای هستند! یک عده دیگر هم تازه زیر فشار تبلیغات ما حاضر شدند بگویند این “خیزش انقلابی” است. خیزش انقلابی به خودی خود ایرادی ندارد. اما کسی که فرهنگ و زبان این ها را بشناسد و می بیند که وسط این تظاهراتهای میلیونی این نامگذاری را به کار میبرند میفهمد که در واقع میخواهند بگویند این انقلاب نیست. ده میلیون نفر به میدان آمده اند، میگویند مرگ بر جمهوری اسلامی، مرگ بر خامنه ای مرگ بر دیکتاتور و میجنگند و کشته میدهند و دستگیری میدهند، و شش ماه هفت ما جنگ میلیونی بود، و تظاهراتهای صدها هزار نفره در شهرهای ایران جریان داشت، هنوز اینها میگفتند این انقلاب نیست! تازه کم کم شد “خیزش انقلابی”، “خیزش توده ای” و خیزش. اگر حزب کمونیست کارگری نبود واقعا چه چیز در مورد سال ٨٨ روی کاغذ ثبت شده بود؟ موسوی و کروبی یک طرف بودند، احمدی نژاد و خامنه ای هم یک طرف بودند. یک عده ای از مردم طرفدار این بودند و بخش دیگر هم طرفدار آن یکی، و شد ٨٨! این داستانی بود که در مورد انقلاب ٨٨ میگفتند. دقیقا همان تصویر و همان تفسیری که جمهوری اسلامی میداد. و این حزب بود که میلیونها ندا آقا سلطانها را که مساله شان کاملا یک چیز دیگری بود، میخواستند کل جمهوری اسلامی با تمام جناحهایش گورشان را گم کنند را این حزب نمایندگی کرد.

انقلابات منطقه به جریان می افتد. در مصر و تونس انقلاب میشود. چپ و راست گیج میشوند. بالاخره یک مبارکی سرنگونی میشود بن علی ای سرنگونی میشود. نمیشود اسمش را انقلاب نگذاشت. اگر آنرا انقلاب بخوانی هم شباهتش با انقلاب ٨٨ را معلوم نیست چه کار باید کرد! و دچار تناقض میشوند. و همین که در همان انقلاب و جنبش عظیم وقتی می بینند اخوان المسلمین دارد جلو می آید، “النهضه” دارد جلو می آید، فورا میگویند “شکست خورد”، “تمام شد”. یادتان هست؟ خیلی ها شروع کردند به اینکه بگویند “بهار عربی” به “خزان عربی” تبدیل شد؟ این حزب در اوج موفقیتهای انتخاباتی اخوان المسلملین و النهضه و مرسی گفت که “پیشروی اسلامی ها در منطقه گذراست”. در همان دوره ای که اوج بروبروی اسلام به اصطلاح “میانه” و اسلام “مدرن” بود، این حزب گفت این اسلام “میانه” و اسلام نوع ترکیه ای سنگر عقب نشینی است. و یک ماه نگذشته بود که جنبش عظیم و توده ای علیه حکومت اردوغان راه افتاد، و نشان داد که ما حق داشتیم و آن جامعه دارد در زیر میجوشد.
من میخواهم بگویم که این حزب حزب اعماق است. حزبی است که پشت صحنه جامعه امروز را بروشنی می بیند. حزبی نیست فقط سطح را نگاه میکند و آن چیزی که ژورنالیستها جلو میگذارند را قورت میدهد، تحلیلشان را قبول میکند، خط شان را قبول میکند. این حزب عملا حزب اعماق است. جامعه امروز را نگاه کنید بازی کنان اصلی و یا جلوی صحنه اش سرمایه داران هستند. رسانه های بورژوایی هستند، و مفسرین و صاحبنظرانشان هستند. و آن میلیونها کارگر و زن تحت ستم و جوانان و امثالهم دیده نمیشوند. و این حزب است که اینها را در همه عرصه ها جلو می آورد، جامعه را میچرخاند. دستور جامعه را عوض میکند. سکینه محمدی آشتیانی شخصیتی میشود. کبرا رحمان پور شخصیت شناخته شده ای میشود. رهبران کارگری گمنام به رهبران شناخته شده تبدیل شدند. گفتم اگر ما نبودیم انقلابات منطقه هم میشد یک حرکتی که مبارک و بن علی را انداخت اما به دست ارتش و اسلامی ها افتاد و شکست خورد و تمام شد. ما گفتیم که دوره دیگری شروع شده است با این انقلابات. ما گفتیم که اسلام سیاسی به افول و سرازیری افتاده است. و این حزب بود که گفت نه اسلامی ها نه نیروهای ارتجاعی دیگر و نه امروز در مصر ارتش میتواند اوضاع را در دستش نگه دارد.
دوره ای که بازیکنان اصلی منطقه اسلامی ها بودند گذشت. تمام شد.  این دوره دوره ای است که مردم عادی، پا برهنه ها، جوانان، فیس بوکی ها، اینها شدند بازیکنان اصلی صحنه سیاسی مصر، تونس و کشورهای دیگر. می بینیم که مردم چه بلایی سر اخوان المسلمین آوردند. سر النهضه آوردند. من خودم همه اینها را پیش بینی کردم اما باورم نمیشد که به این زودی این اتفاقات در این کشورها بیفتند.

من میخواهم بگویم که این حزب حزب دوره تاریخی ای است که شروع شده است. دوره ای که از نظر تکنیکی، از نظر ارتباطات، از نظر علمی واقعا بشر دارد سر به آسمان می ساید. اما طبقه و نظامی حاکم است که دنیا را تقسیم کرده به ملیتها، اقوام، و هرجا دستش میرسد یک حکومت نوع طالبان و نوع جمهوری اسلامی و نوع مالکی و امثال این فسیله را سر کار می آورد. این فسیلها را زمانی دارند سر کار میکشند که بشر با علمش دارد از “آسانسور فضایی” و سفر به کرات دور و خلق موجود زنده و امثال اینها سخن میگوید. و در همین دوره مردم را محصور کرده اند توی مرزها و بشر با این علم و تکنیک  دارد این مرزها را میترکاند. از این سرو  آن سر دنیا با هم چت میکنند. مردم از قاره آفریقا و شمال آمریکا و این سر و آن سر دنیا با هم بحث میکنند، تبادل نظر میکنند، محفل درست میکنند، سازمان درست میکنند، ولی این نظام دارد هزار هزار مردمی را که میخواهند از این کشور به آن کشور بروند به دریا میریزند و غرقشان میکنند. این طبقه بر دنیا حاکم است.

من میخواهم بگویم که حزب این تکنیک، حزب این دوره، حزب این پیشروی های عظیم و باور نکردنی ای که این علم و تکنیک دارد بشارتش را میدهد، حزب کمونیست کارگری است. و این دنیا و این بشریت برای اینکه این مرزها و این محدودیت و این خفقان را در هم بشکند احتیاج به صدها حزب مثل حزب کمونیست کارگری دارد. و با وجود این حزب و این نوع احزاب هست که میشود دنیایی ساخت که از فقر، از تبعیض، و از توحش در آن  خبری نباشد. زنده باد حزب کمونیست کارگری!