پی آمدهای سازش جمهوری اسلامی با آمریکا

۱٫ پایان مسئله هسته ای ایران

دیروز اخبار توافق هسته ای ج. ا. با امریکا و شرکا اعلام شد. این توافقنامه به آرزوهای ج. ا. برای دستیابی به بمب اتمی پایان میگذارد، فشار تحریمهای کشنده و احتمال حمله نظامی را از دوش ج. ا. برمی دارد، و راه سازشهای وسیعتر را هموار میکند. اهمیت مسئله هم همین جاست. بنابر این توافق، طی شش ماه آینده جمهوری اسلامی باید تمام تولیدات هسته ای اورانیوم تولید شده بالای ۵% را متوقف کند، ۲۰۰ کیلوگرم ارانیوم ۲۰% تولید شده را تغییر دهد و به پنج درصد برساند، از تولید پلوتونیوم صرف نظر کند، و به بازرسان آژانس بین المللی اتمی اجازه بازرسی های هر روزه و سرزده به تمام مراکز اتمی بدهد. مجموعه این شرایط ساخت بمب اتم را غیر ممکن خواهد کرد. بعد از شش ماه مذاکرات برای سازش های جامع تر از سر گرفته خواهد شد. اگر همه چیز طبق مراد آمریکا پیش برود طی یک سال آینده پرونده مسئله هسته ای ایران بسته خواهد شد. ایران چاره ای جز اجرای تمام مفاد توافقنامه اولیه کنونی و توافقات بعدی را ندارد و میشود مسئله اتمی ایران را در یک سال آینده پایان یافته تصور کرد.

۲٫ تاریخ کشمکشهای هسته ای

این سازش یک تحول کیفی و تعیین کننده در رابطه بین ج. ا. و غرب است. ج. ا. با حمایت آشکار غرب (و نقش نیروهای ملی مذهبی) بر دوش انقلاب ۵۷ سوار شد و کاری را که رژیم شاه نتوانسته بود بکند به سرانجام رساند: سرکوب انقلاب. نزدیک سه سال طول کشید تا امر سرکوب انقلاب به نتیجه برسد. اوباشان اسلامی تا خرداد شصت مشغول کشمکش با نیروهای انقلابی بودند، دست بالا داشتند اما هنوز تثبیت نشده بودند، و نهایتا با نسل کشی سبعانه خرداد شصت انقلاب و نیروهای انقلابی را در هم شکستند و نکبت سرمایه داری اسلامی را بر جامعه حاکم کردند. یک پرچم و الم و ستون و تکیه گاه اصلی اوباشان اسلامی برای سرکوب انقلاب عربده های “مرگ بر آمریکا” بود. شعار مرگ بر آمریکا طی دوره جنگ ویرانگر هشت ساله هم دستاویز ج. ا. بود. بعد از این تاریخ این شعار خاصیت و کارکرد خود را در بین توده ها و بعنوان ابزار سرکوب از دست داد. رفسنجانی با شعار راه رشد چینی و سازندگی بطور علنی دنبال راههای سازش با آمریکا بود. بعد هم خاتمی با دیالوگ تمدنها این مسیر را دنبال کرد. سر کار آمدن احمدی نژاد سیاست سازش با آمریکا را عقب زد اما نتوانست از میدان خارج کند.

سیاست پیش برد سریع فن آوری هسته ای از یک طرف و عربده های “محو اسرائیل از روز زمین” توسط احمدی نژاد از طرف دیگر تحریمهای کشنده آمریکا و غرب را بدنبال داشت که اقتصاد فلج جمهوری اسلامی را به سمت یک فلاکت و فروپاشی تمام عیار کشاند. فشار تحریمها راهی بجز سرنگونی ج. ا. پیش پای مردم نمی گذاشت. سیر تحولات طوری بود که یا مردم باید به فقر و گرسنگی و بیکاری و بی آیندگی فزاینده تن میدادند و یا باید بفکر انقلاب و سرنگونی رژیم می افتادند. ترس از این آلترناتیو انقلاب و سرنگونی بود که نهایتا حسن روحانی را با شعار “اعتدال” از صندوق بیرون کشید و برنامه مذاکره و سازش را روی میز هر دو قطب جنایتکار و تروریستی آمریکا و جمهوری اسلامی قرار داد.

علت اینکه سازش با آمریکا برای بیست و چند سال، یعنی از زمان رفسنجانی تا به امروز، ادامه یافته است را باید در شرایط منطقه ای، جهانی، و داخلی ایران جستجو کرد. آمریکا بعد از فروپاشی شوروی دنبال ثابت کردن آقائی خود بر جهان بود و جنگهای خانمان سوز خلیج علیه عراق و جنگ یوگسلاویا و دخالتهای وسیع در سومالیا و هیتی و جاهای دیگر برای این هدف سازمان داده میشوند. بعد از یازده سپتامبر ۲۰۰۱ دنیا عملا به دو کمپ تروریستی تقسیم میشود: تروریسم آمریکا و تروریسم اسلامی. جنگهای افغانستان و عراق که هنوز هم ادامه دارند و کشتار دوره ای مردم فلسطین و لبنان مربوط به این دوره است. فروپاشی شوروی فضائی را برای رقابتهای جهانی و منطقه ای باز کرد که جمهوری اسلامی بتدریج جای شوروی را در قطب مقابل آمریکا بدست آورد (البته منظور مقایسه کمی و توان نظامی نیست، بلکه نقش سیاسی منظور است). ج. ا. با داشتن کنترل بر و حمایت تروریستهای اسلامی مثل حماس و حزب الله و بقیه نقش و وزن منطقه ای برای خود کسب کرد.

دست یابی به سلاح هسته ای بخشی از تلاش برای حفظ و گسترش نفوذ و قدرت منطقه ای ج. ا. بود. جمهوری اسلامی فکر میکرد میتواند در فضای جنگ تروریستی به فعالیتهای هسته ای خود ادامه دهد و با اعلام “من بمب هسته ای دارم” موقعیت منطقه ای (و داخلی) خود را تثبیت کند. اما آمریکا و غرب مصمم بودند که نگذارند این رویای ج. ا. واقعیت پیدا کند. از یک طرف تهدید حمله نظامی را بر سر رژیم گرفتند و تحریمهای کشنده اقتصادی وضع کردند و از طرف دیگر راه سازش را برایش باز گذاشتند. جمهوری اسلامی در برابر فشارهای آمریکا و غرب از یک طرف و جنبش سرنگونی از طرف دیگر چاره ای جز “سازش زبونانه” تحت لوای “نرمش قهرمانانه” نداشت و این آن چیزی هست که امروز می بینیم.

۳٫ سازش هسته ای بستری برای متعارف شدن جمهوری اسلامی

کشمکش هسته ای فی نفسه یک کشمکش مهم بین ایران و غرب بود. مسلح شدن جمهوری اسلامی به بمب اتم تهدید جنگ آمریکا را تقریبا از بین میبرد و اهرمهای فشار دیگر آن مثل تحریمهای اقتصادی را هم ضعیف میکرد. قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی و نیروهای اسلامی دور و بر آنرا تثبیت و قوی میکرد. این چشم انداز برای آمریکا و اسرائیل و غرب قابل قبول نبود. اما کشمکش هسته ای اسم رمزی هست که سایر کشمکشهای سیاسی و منطقه ای و نظامی و غیره را هم در بر میگیرد. با پایان کشمکش هسته ای موش دوانی های جمهوری اسلامی در امور آمریکا در عراق و افغانستان و فلسطین و لبنان و غیره، و حمایت از تروریستهای اسلامی مثل حماس و حزب الله هم پایان می یابد. به احتمال زیاد توافق کتبی و رسمی برای این سازشها لازم نخواهد بود. این سازشها در حاشیه سازشهای هسته ای و روابط بین طرفین صورت خواهند گرفت.

با پایان یافتن مسئله هسته ای و برداشته شدن تحریمها روابط اقتصادی و سیاسی بین جمهوری اسلامی و غرب شکل نرمال بخود خواهد گرفت. بده و بستان ها و خرید و فروش ها و مبادلات کالاهای اقتصادی و روابط بانکی و غیره مثل کشورهای دیگر خواهد شد. جمهوری اسلامی هم بلحاظ اقتصادی و هم بلحاظ سیاسی بخشی از سرمایه داری جهانی خواهد شد. البته باید اضافه کرد که حوادث و اتفاقات غیر منتظره مثل حمله نظامی اسرائیل و انقلاب مردم ایران میتواند این روند را قطع کند.

۴٫ شکست اصولگرایان و پیروزی اصلاح طلبان

تا جائی که به ترکیب حکومت بر میگردد سازش هسته ای و متعارف شدن روابط ایران و آمریکا شکست قطعی اصولگرایان و تندروهای حکومت اسلامی و پیروزی اصلاح طلبان (دوم خراد و سبز و بفش و سیاه) را در پی خواهد داشت. تا همین امروز این اتفاق تا حدی افتاده است و هر چه بیشتر پیش برویم بیشتر خواهد افتاد. رژیم ایران چاره ای جز تضعیف و کنار گذاشتن شخصیتهایی مثل شریعتمداری و احمد خاتمی و جنتی و خط آنها ندارد. اصولگرایان برای مدتی با شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل شلوغ کاری خواهند کرد اما عمرشان بسر آمده است. هم خودشان، هم خطشان، و هم شعارهایشان بتدریج به پشت صحنه رانده خواهند شد. حداقل تا جائی که به مسئله برخورد به غرب و آمریکا و روابط خارجی بر میگردد چنین خواهد شد. در سیاست داخلی هم احتمال قوی همین خواهد بود.

قدرت اصلی نظامی و اقتصادی و سیاسی ایران در دست سپاه پاسداران هست. ولی فقیه که بالاترین قدرت کشور را در دست دارد نماینده سپاه پاسداران است. فعلا ولی فقیه، خامنه ای، تماما پشت طرح سازش رفته است و این نمی توانست بدون نقش و رضایت سپاه صورت گرفته باشد. حتی اگر خامنه ای از صحنه کنار برود (مثلا بمیرد)، جانشین او توسط سپاه تعیین خواهد شد و همین سیاست سازش را دنبال خواهد کرد. حسن روحانی هم که برای چهار سال آینده جا خوش کرده است و قطعا سیاست سازش را دنبال خواهد کرد،البته اگر طوفان انقلاب طومار جمهوری اسلامی را در هم نپیچد که یک احتمال واقعی و قوی هست.

۵٫ جایگزین شدن دوستان و دشمنان جمهوری اسلامی در نتیجه سازش و متعارف شدن

اولین نتیجه پیروزی اصلاح طلبان همان متعارف شدن روابط بین ایران و غرب خواهد بود که فشارهای بین المللی را بر روی رژیم کم خواهد کرد و یا برخواهد داشت. همانطور که اشاره شد این تحول دست رژیم را به بازار بین المللی اقتصاد باز خواهد کرد و بلحاظ سیاسی هم ایران در زمره کشورهایی که تضاد و تناقض مهمی با “جامعه بین الملل” یا “غرب” ندارند قرار خواهد گرفت. “شیطان بزرگ” از تخت شیطنت پایین خواهد آمد و جزو دار و دسته “الله” قرار خواهد گرفت.

همینطور باید به نیروهای ملی مذهبی از دوم خرداد تا سبز تا بنفش تا سازمان اکثریت و حزب توده و سلطنت طلبان و بقیه نیروهای ملی-مذهبی اشاره کرد که همیشه افتان و خیزان در کنار رژیم بوده اند ولی در نتیجه این سازش محکمتر و متحد تر پشت رژیم خواهند رفت. این احتمال هست که رژیم با دخالت دادن هر چه بیشتر این نیروها بخواهد پایه های اجتماعی خود را وسیعتر کند. این وضعیت به پلاریزه شدن هر چه بیشتر نیروهای طرفدار رژیم (کل کمپ ملی-مذهبی و سلطنت طلبان و نیروهای ناسیونالیست قومی) از یک طرف و نیروهای چپ و کمونیست و کارگری از طرف دیگر منجر خواهد شد.

اما ایران در نتیجه سازش با غرب موقعیت خود را در بین نیروهای ضد آمریکا و ضد امپریالیست مثل حماس و حزب الله و سایر نیروهای اسلام سیاسی از دست خواهد داد. شاید این چشم انداز در مقابل نیروهایی مثل حماس و حزب الله گشوده شود که آنها هم راه جمهوری اسلامی را دنبال کنند و به کمپ غرب اسباب کشی کنند. این چشم انداز به این واقعیت مربوط است که دوره جنگ تروریستها دارد به پایان میرسد و نیروهای تروریست باید دست از تروریسم خود بردارند: یا باید حذف شوند و یا باید تغییر شیوه دهند، مثل خود جمهوری اسلامی. خود اسلام سیاسی که محور اصلی آن ضدیت با غرب و آمریکاست و در نتیجه مبارزات مردم مصر و تونس و ترکیه و ایران بشدت ضعیف شده است بسیار ضعیفتر خواهد شد و ضرورت وجودی خود را از دست خواهد داد. میشود براحتی گفت که یک نتیجه مستقمیم سازش جمهوری اسلامی با آمریکا مرگ اسلام سیاسی هست. شاید بشود این نکته را بسط داد و گفت یک نتیجه مهم سازش با غرب مرگ جمهوری اسلامی آنطور که تاکنون بوده و هست خواهد بود. همینطور نیروهایی مثل احزاب و سازمانهای چپ و ضد امپریالیست در غرب و کشورهایی مثل کوبا و ونزوئلا از جمهوری اسلامی فاصله خواهند گرفت.

سازش با غرب و آمریکا یک چرخش صد و هشتاد درجه ای در روابط بین المللی ایران خواهد بود. دوستان قدیم کنار خواهند رفت یا به دشمنان جدید تبدیل خواهند شد و دشمنان قدیم نزدیک خواهند آمد یا دوست خواهند شد.

۶٫ نتایج اقتصادی سازش برای مردم ایران چه خواهد بود؟

با برداشته شدن تحریمها و متعارف یا نرمال شدن روابط جمهوری اسلامی با غرب و آمریکا و جذب ایران در اقصاد جهانی کار وسرمایه قطعا یک گشایش نسبی در اقتصاد ایران بوجود خواهد آمد. حداقل این اتفاق خواهد افتاد که میزان و شتاب روند اقتصادی بسوی فلاکت و ورشکستگی تمام عیار کم خواهد شد و یا از بین خواهد رفت. شاید از میزان رشد شتاب یابنده تورم کم خواهد شد و شتاب سقوط ریال در برابر دلار کاهش خواهد یافت. شاید کارخانه ها و موسسات جدید اقتصادی بوجود خواهد آمد و از رشد فزاینده بیکاری خواهد کاست. میشود این گشایش را در این خلاصه کرد که شتاب بدتر شدن اوضاع اقتصادی کاهش خواهد یافت و شاید هم وضعیت معیشت مردم اندکی بهبود خواهد یافت.

اما این تصور که وضعیت اقتصادی مردم گل و بلبل خواهد شد تصوری اشتباه است. اگر فرض را بر این بگیریم که رابطه ایران با آمریکا و غرب کاملا متعارف و عادی شده باشد و ایران تماما در بازار جهانی کار و سرمایه جذب شده باشد، هنوز باید دو حقیقت آشکار را در نظر گرفت: یکی جیب گشاد آخوندها و آقازاده ها و فرماندهان سپاه و سایر دست اندرکاران دزد و غارتگر جمهوری اسلامی، صرف هزینه های کلان برای مساجد و منابر و تولید آخوند و اوباش، و فساد افسار گسیخته در تمام سطوح اقتصادی باضافه تمرکز فعالیتهای اقتصادی بر بخش غیر تولیدی و غیر زیر ساختی، و دیگری این حقیقت که ایران به جهان سوم یا جهان غیر پیشرفته یا غیر توسعه یافته تعلق دارد و وضعیت هیچکدام از کشورهای این جهان تعریفی ندارد. کل جهان دچار بحران اقتصادی هست اما کشورهای غیر پیشرفته بطور مضاعف دچار این بحران هستند و جمهوری اسلامی از این وضعیت مستثنا نخواهد بود. مصر و تونس رابطه کاملا دوستانه و متعارف با غرب و آمریکا داشتند و کاملا هم در بازار جهانی کار وسرمایه جذب شده بودند اما وضعیت فلاکتبار اقتصادی یکی از مهمترین و پایه ای ترین فاکتورها پشت انقلابات این کشورها بود.

بنابر این شاید شتاب پیشروی بسوی فلاکت اقتصادی کند شود و شاید قیمت ریال در برابر دلار کمی رشد کند و تورم کمی کاهش یابد و غیره، اما با توجه به وضعیت فعلی اقتصاد ایران که در آن معیشت مردم تا پنج برابر زیر خط فقر است، میشود گفت که بهبود چندانی در وضعیت مردم ایجاد نخواهد شد. گشایش حاصله از برداشته شدن تحریمها و جذب شدن ایران در بازار جهانی کار و سرمایه در حدی نخواهد بود که یک زندگی حداقل را برای مردم تعمین کند. شاید بشود گفت که در خوشبینانه ترین حالت معیشت مردم از پنج بار زیر خط فقر به سه یا دو بار زیر خط فقر خواهد رسید. متعارف شدن رابطه ایران با غرب و آمریکا ابدا به معنی متعارف شدن زندگی و معیشت مردم نخواهد بود. بحران اقتصادی جمهوری اسلامی همچنان ادامه خواهد یافت. آنچه که شاید تغییر بکند کم شدن شتاب رشد بحران خواهد بود، نه حل بحران.

۷٫ نتایج روانی سازش بر مردم ایران

بیشتر از اینکه گشایش اقتصادی حاصله از سازش و متعارف شدن رابطه ها در تحولات و کشمکشهای اجتماعی ایران نقش بازی کند، امید به گشایش و توهم به گشایش و به انتظار گشایش نشستن مردم میتواند نقش مهم و اساسی بازی کند و برای جمهوری اسلامی عمر بخرد. از زمان انتخاب روحانی به ریاست جمهوری تا امروز تمام نیروهای ملی-مذهبی و دولتها و رسانه های غربی پشت جمهوری اسلامی رفته اند و تلاش میکنند مردم را به برنامه ها و اقدامات دولت تعادل و تعامل امیدوار کنند. امضا شدن قرار داد اولیه هسته ای به هزار و یک زبان به معنی گشایش اقتصادی و بهبود زندگی مردم تعبیر و تفسیر میشود. قرار است برای یک سال آینده در این بوق و کرنای تهوع آور زده شود و ماهها و شاید هم سالها بعد از آن هم خوراک تبلیغاتی برای رژیم مهیا شود. یک وظیفه اصلی نیروهای چپ و کمونیست و کارگری مبارزه با این تبلیغات دروغین و امید دروغین به بهبود اوضاع در پروسه و در پس سازشها می باشد. البته این مبارزه باید واقعیتهای روی زمین و در حال وقوع را برسمیت بشناسد و بطور علمی و منطقی و واقع بینانه به آنها نگاه بکند. نمی شود چشم بر تغییرات اتفاق افتاده و در حال وقوع بست و اوضاع را با متدها و واقعیتهای گذشته توصیف و تفسیر کرد. متغیرها و مولفه ها و فاکتورها و واقعیتها و بازیگران تحولات اجتماعی تغییر کرده اند. باید این تغییر را دید و آن را در تحلیلها و تاکتیکها و استراتژیها و معادلات وارد کرد.

۸٫ آیا سازشها گشایش سیاسی بدنبال خواهد داشت؟

پاسخ جمهوری اسلامی در برابر هر گونه اعتراض و مبارزه مردم برای بهبود شرایط اقتصادی و سیاسی خود تاکنون سرکوب و کشتار و اعدام و سنگسار و شکنجه و زندان و تجاوز و اخراج و تهدید بوده است. هر حرکت اجتماعی کارگران و زنان و جوانان و دانشجویان با اوباش سپاه و بسیج و لباس شخصی مواجه شده است. هر فعال کارگری و اجتماعی و سیاسی و هر نویسنده و روشنفکر و روزنامه نگاری که کمترین اعتراضی به وضعیت موجود داشته است مورد تهدید و تعقیب و پی گرد وزندان و اعدام وتجاوز قرار گرفته است. جمهوری اسلامی تمام حیات ننگین و ضد انسانی خود را با توصل به دستگاه سرکوب و خفقان سر کرده است و بخصوص بعد از انقلاب ۸۸ تبدیل به رژیم یک مشت اوباش مسلح شده است. آیا این وضعیت تغییر خواهد کرد؟ آیا کارگران و زنان و جوانان و دانشجویان بهبودی در شکل دادن به تشکلهای خود و پیشبرد مبارزات خود و بیان نظرات و مواضع خود بدست خواهند آورد؟ آیا احزاب و سازمانهای سیاسی مخالف رژیم حق ابراز وجود و فعالیت خواهند یافت؟ آیا از میزان کشتار و زندان و شکنجه و تجاوز و اعدام کم خواهد شد؟ آیا از فشار مذهب بر روی زنان و جوانان و مردم کم خواهد شد؟ آیا آزادیهای مدنی و حداقل برسمیت شناخته خواهد شد؟

ظرف چند ماهی که روحانی سر کار آمده است بیشتر از ۳۰۰ نفر اعدام شده اند. فشار بر زندانیان سیاسی افزایش یافته است، داروهای پزشکی زندانیان از آنها سلب شده است، دهها رهبر و فعال کارگری دستگیر شده اند، دیش های ماهواره ای زیر تانک رفته اند، و دستگاه سرکوب و خشونت و کشتار رژیم با تمام سبعیت علیه مبارزات اجتماعی و اعتصابات کارگری بکار گرفته شده است. این خود نشان دهنده این هست که رژیم هوای هیچگونه گشایش سیاسی در سر ندارد. آمریکا و غرب و نهادهای بین المللی هم کوچکترین اعتراضی به این کشتار و سرکوب رژیم نداشته اند که هیچ، سکوت مطلق را در برابر آنها پیشه گرفته اند. در پروسه سازش هسته ای هم کوچکترین اشاره ای به “حقوق بشر” و “مدنیت” و “دموکراسی” و غیره نشده است و قرار هم نیست که بشود. متعارف شدن جمهوری اسلامی و نرمال شدن رابطه با غرب و آمریکا هیچ ضرورتی برای بهبود شرایط سیاسی بوجود نمی آورد. آمریکا و غرب تاریخا از کثیف ترین و جانی ترین و دیکتاتور ترین و ارتجاعی ترین و فاسد ترین دولتها و گروهها حمایت کرده اند و بیشتر از پیش هم خواهند کرد. جمهوری اسلامی و مجاهدین افغان و سایر دارو دسته های ضد انسان و تروریست اسلامی تماما ساخته و پرداخته خود آمریکا و غرب بوده و هستند. همین امروز آمریکا مشغول مذاکره با طالبان برای شرکت آنها در دولت و حکومت افغانستان هست. جمهوری اسلامی از اولین روز حکومت خود تا کنون بضرب کشتار و سرکوب سر پا مانده است و تا آخرین روز هم چنین خواهد بود. اگر قرار باشد بهبودی در حق و حقوق سیاسی مردم بدست آید و گشایشی در وضعیت سیاسی صورت پذیرد، این بهبود و گشایش تنها در نتیجه مبارزات سیاسی و اجتماعی مردم صورت خواهد گرفت. تنها گشایشی اگر توسط رژیم و در نیتجه سازش با آمریکا در وضعیت سیاسی صورت بگیرد شامل دارو دسته های کثیف اسلامی و نیروهای ملی-مذهبی طرفدار رژیم مثل دوم خرداد و سبز و بنفش و توده ای و اکثریت و سلطنت طلب خواهد بود. این گشایش سیاسی برای نیروهای ملی-مذهبی طرفدار رژیم هیچ نفعی برای مردم ایران نخواهد داشت.

۹٫ انقلاب ضربتی تنها پاسخ و آلترناتیو مردم و کمونیستها در برابر رژیم است

تنها راه راهایی مردم: کارگران، زنان، جوانان، و دانشجویان از فقر و فلاکت و بیکاری و کشتار و تجاوز و اعدام و زندان و تهدید وستم و تبعیض و بی حقوقی و اعتیاد و تن فروشی و خودکشی یک انقلاب سراسری، همزمان، و فوری هست: یک انقلاب ضربتی.

مردم در طول تاریخ و در تمام جوامع طبقاتی همیشه مرغ عزا و عروسی طبقات حاکم بوده اند. اینکه طبقه حاکم (طبقه سرمایه دار) عمامه بسر کند یا کراوات به گردن بیاویزد، به کتاب قرآن متوصل شود یا به استخوانهای کورش کبیرسجده کند، اصلاح طلب باشد یا اصول گرا، ناسیونالیست قومی باشد یا نایسونالیست ملت حاکم، طرفدار آمریکا و غرب باشد یا ضد آن، در جنگ با آمریکا باشد یا در سازش، و … فرق چندانی برای طبقه کارگر و اقشار تحت ستم نمی کند. این درست است که جمهوری اسلامی از وحشی ترین و عقب مانده ترین و جنایتکار ترین رژیمهایی هست که تاریخ بخودش دیده است، اما رژیمهای شاه و عراق و پاکستان تفاوت چندانی با آن ندارند. سازش با آمریکا و متعارف شدن جمهوری اسلامی و پیروزی اصلاح طلبان دوم خردادی و سبز و بنفش و سیاه هیچ تغییر اساسی و قابل توجه در زندگی مردم بوجود نخواهد آورد. تنها راه پیش روی مردم ایران سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق یک انقلاب است و این انقلاب باید یک انقلاب ضربتی باشد.

میلیونها نفر از مردم ایران تهران و چند شهر دیگر در سال ۸۸ برای سرنگونی جمهوری اسلامی به میدان آمدند و ماهها با نیروهای سرکوب رژیم جنگیدند و بنا به اعتراف سرداران سپاه آنرا تا مرز سقوط عقب راندند. اما این انقلاب بر سر توحش و سرکوب رژیم از یک طرف و بر سر ضعفهای درونی انقلاب از طرف دیگر خاموش شد و شکست خورد. سد سرکوب رژیم همیشه در برابر اعتراضات و تظاهراتها و اعتصابات و تحرکات مردم وجود داشته و وجود خواهد داشت. به احتمال زیاد رژیم با سکوت یا حمایت غرب و آمریکا در برابر هر گونه اعتراض و اعتصاب وحشی تر از پیش عمل خواهد کرد. کاری در باره این فاکتور از دست نیروهای انقلابی بر نمی آید. این فاکتور از دست ما خارج است. اما میشود به ضعفهای انقلاب ۸۸ غالب آمد و کار جمهوری اسلامی را یکسره کرد.

سه ضعف اصلی انقلاب ۸۸ عبارت بودند از نداشتن رهبری چپ و رادیکال، توهم به بخشی از رژیم، و نفوذ ناسیونالیسم.

میلیونها مردم معترض و مبارز در خیابانها بودند اما حزب کمونیستی و کارگری در راس اعتراضات و مبارزات نبود. این ضعف روشن است و متاسفانه هنوز یک ضعف اساسی هست. هنوز کارگران و زنان و جوانان و دانشجویان و اقشار تحت ستم یک حزب رادیکال و کمونیستی برای رهبری و سازماندهی خود انتخاب نکرده اند. حزب کمونیست کارگری سالهاست پرچم خواستهای برحق مردم را در دست گرفته است و برای رهبری مبارزات و انقلاب مردم تلاش و فعالیت میکند ولی هنوز جایگاه واقعی خود را در جامعه پیدا نکرده است. هم حزب باید سر ضعفهای خود خم شود و هم مردم باید برای انتخاب حزب پا به میدان بگذارند. بدون قرار گرفتن یک حزب سیاسی و کمونیستی و کارگری در راس مبارزات و انقلاب مردم این یا آن بخش از طبقه سرمایه دار یا سد راه انقلاب مردم خواهد شد و یا آنرا بنفع خود کانالیزه خواهد کرد: درست مثل انقلاب ۵۷، انقلاب ۸۸، انقلاب مصر، و انقلاب تونس.

مردم ایران زیر سرکوب و اختناق و زندان و کشتار به خیابانها ریختند و اولین نیروهایی را که دم دستشان بود برای پوشش و رهبری خود انتخاب کردند. اگر چه شعارها و مواضع و تظاهراتها ظرف چند هفته پس از آغاز تظاهراتها رادیکالیزه شد و شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر اصل ولایت فقیه و مرگ بر جمهوری اسلامی دست بالا گرفت، اما بخشی از مردم در خیابان با دستورات امثال موسوی و کروبی بالا و پایین میرفتند. کنار گذاشتن هر گونه توهم به هر بخشی از رژیم و نیروهای ملی-مذهبی و ناسیونالیستی یک ضرورت حیاتی برای پیروزی انقلاب مردم است.

نقش و نفوذ ناسیونالیسم در این واقعیت آشکار است که وقتی مردم تهران برای ماهها درگیر نبرد و مبارزه با نیروهای سرکوب رژیم بودند، مردم کردستان و آذربایجان و خوزستان از صحنه مبارزه غایب بودند. وقتی تظاهراتهای وسیع مردم آذربایجان علیه بیانات نژاد پرستانه سران رژیم و خشک شدن دریاچه ارومیه در جریان بود مردم تهران و سایر جاها غایب بودند. وقتی مردم کردستان در اعتراض به اعدام فرزاد کمانگر و یارانش دست به اعتصاب عمومی زدند مردم تهران و سایر جاها غایب بودند.

این واقعیت را هم باید به معادله کشمکشهای سیاسی و اجتماعی ایران اضافه کرد که جمهوری اسلامی مثل رژیم اسد با انقلاب مردم برخورد خواهد کرد و شاید هم وحشی تر از آن. هر حرکت اجتماعی که تهدیدی به حیات جمهوری اسلامی باشد با سبعیت تمام سرکوب خواهد شد. برای این دلیل هم هست که انقلاب باید قدرت مندتر از آن به میدان بیاید که رژیم بتواند بر آن خون بپاشد.

واقعی ترین، عملی ترین، با امنیت ترین، کم هزینه ترین، و ساده ترین راه خلاصی مردم ایران از کثافت و جنایت اسلامی سرمایه داران به میدان آمدن مردم بطور همزمان وسراسری هست. باید طوری با قدرت به میدان آمد که صف میلیونی ما در هر شهر و استانی قدرت شلیک و مانور را از رژیم بگیرد. باید بطور ضربتی به میدان آمد و رژیم را از هر گوشه و کنار تحت محاصره و حمله قرار داد.

اما یک ضرورت را هم باید به واقعیت پیش رو اضافه کرد: هر لحظه عمر جمهوری اسلامی تعداد هر چه بیشتری از مردم را در طوفان فقر و فلاکت و بیکاری و اعتیاد و تن فروشی و اعدام و زندان فرو می برد. انقلاب سراسری و همزمان دستور روز ماست. باید همین امروز برای تدارک انقلاب ضربتی اقدام کرد. باید فوریت انقلاب ضربتی را درک کرد. زمان میتواند به ضرر ما باشد.