فصلِ تاریک ِتاریخ مصیبتِ انسانی در ایران!

در کشورهای دیکتاتور زده  برای برقراری نظم و امنیت اجتماعی حکم اعدام راحت ترین، بی دردسرترین و بی مسئولیت ترین شکل  دفاع از  ساختارو قدرت دیکتاتورهااست. مخصوصا کشورها یا حکومتهایی  که قوانینش از پیش نوشته شده است یا به عبارت دیگر قوانینش بر گرفته از کتب آسمانی مانند تورات، انجیل و قرآن است. در این جوامع  رهبران این نوع حکومتها  از لحاظ سیاسی  اجتماعی  بخصوص اقتصادی حاضر به هیچ جوابی  به جامعه نبوده و نیستند چون مشروعیت را از خدا می گیرند و مجازاتِ کشتن انسان را آسمانی و برای برقراری  امنیت خود، در جامعه قتل انسان را،  یا انسان  کشی را قانونی می کنند.
این قوانین و آئین آسمانی به شهادت تاریخ بر هر جامعه ای مستولی گردیده  برای اکثریت  مردم فقر و بیچارگی و خفقان و مرگ را به همراه،  برای عده ای  دیگر به اذن خدا منافع مادی و معنوی عظیمی  را  همراه میآورد.  به همین دلیل  در بسیاری از جوامع  موأمنان این احکام،  در پی آن هستند تا  این قوانین را برجامعه حاکم کنند.  چون بحث من ایران است سخن را کوتاه کنم. مدتهاست که بنیاد گرایان یهودی در بوجود آوردن حکومتی مذهبی بر اساس احکام تورات و تلمود می کوشند تا اراده امور جامعه را به دست خاخامها بسپارند..
جامعه بشری بر احکام و قوانین کتاب مقدس آگاه است که  احکام این کتاب و یکه تازی کلیسا وجنایاتش به حکم همین کتاب  مقدس و آسمانی چگونه در اروپا بشریت را شرمسار کرد. هنوزهم عده ای در پی روئیای باز گرداندن احکام این کتاب هستند!

احکام شریعه و قرآن:  با به روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران و تکیه زدن روحانیون به مسند قدرت، فصلِ  تاریک تاریخ مصیبت انسانی در ایران شروع شد و وضع قوانین در اواخر دهه های  قرن بیستم در این کشور به ۱۴۰۰ سال قبل باز گشت. سیستم حقوقی و قانون گذاری و سازمان قضایی و اجرایی این مملکت به جای حلقه امنیت برای حفظ جان مردم، به یک مافیای قتل عمد دولتی و شخصی تبدیل گردید و مجازاتها از عرصه جامعه خارج گردید و بنا بر احکام قوانین قصاص در محدودۀ شخصی قرار گرفت وخود مسئول تجاوزها و تخطیها شد. برای مثال کور کردن چشم در مقابل چشم، بریدن  دست در مقابل دست و گرفتن  جان در مقابل جان. این یعنی اسلام، یعنی شریعه. همه مطلع اند که  این قوانین  حکومت اسلامی چگونه  مادرِ داغدیده و پیری را  مجاز شمرد  طناب دار را بر گردن جوانی بیاندازد  و اورا به قتل برساند.  یا اگر اشتباه نکنم سال ۲۰۰۹ بود که نوجوانی صندلی را از زیر پای محکومی کشید و جان اورا گرفت. نوجوانی که نه از حقوق قضایی چیزی بلد بود ونه از این شیوه  مرگ  که چرا قتل انسانها چنین قانونی شده است جز ظاهر قضیه و احساسات!
پس دولت طبق احکام الهی خود مسئول تجاوزها و تخطیها است  و این نوجوان و این مادر پیر را به عنوان قاتل به جامعه معرفی کرد. مخصوصن  نوجوانی که از اوان جوانیش به دستور احکام شرع دست به قتل عمد زد و دولت مهر  قاتل و جانی را بر پیشانیش حک کرد. اگر قتل بد است و بد بود،  پس تو چرا مرتکب این قتل عمد شدید؟ چون کار احکام اسلامی و شریعه  چنین است. قرار دادن خانواده ها و انسانها در مقابل هم است.

مجرم کیست؟ چه کار کرده که اشد مجازات را گرفته است؟  جرم چه بوده است؟  جرم درچنین جامعه ای  چه جایگاهی دارد؟ آ یا جرمی که مجرم مرتکب شده است در جوامع دیگر  چنین  مجازاتی را در پی دارد؟ یا مجرم قربانی مسائل  و قوانین از پیش تعیین شده  آسمانی ای می شود که بنیادش با رفاه و آسایش و آرامش انسانها در تضاد است. این قوانین  بعنوان ابزاری برای عبرت دیگران بر قرار می گردد تا مجریان قانون خدا در آرامش بتوانند ثروت جامعه را بچاپند.  سوال اینجاست، آیا برای مجریان این قوانین از پیش اعلام شده نمایش حکم اعدام در میادین شهرها از لحاظ اخلاقی و اجتماعی بزرگترین ضربه را به قلب جامعه وارد نمی کند ؟ اتفاقا آنها به همین دلیل قتل را قانونی اعلام کرده اند تا سکوت بر جامعه حکم فرما شود. آیا این نوجوان در جامعه  امروزی می تواند به حالت عادی زندگی کند؟ آیا این جامعه می تواند این زخم عمیق را تحمل کند یا فراموش نماید؟ اگر آری، به چه بهای سنگینی؟ بنظر من  هرجامعه ای که کشتن انسان را در قوانینش مجاز شمرده و می شمارد  جامعه انسانی نبوده و نیست.  کشتن انسان به معنای  تثبیت نظم و امنیت جامعه نیست؟ بلکه به معنای دفاع از ثروت حاکمین جامعه بوده و هست. آیا جنایتکار ترین انسانها  کسانی نیستند که این سیتم قضایی  را بر جامعه حاکم کرده اند؟ با نمایش اعدام در میادین شهر ها رحم و عواطف انسانی جامعه  فرو می پاشد تا عده ای دزد و شرور مفت خور در پناه این کشتار در آرامش زندگی کنند.
نتیجه  :
با وجود اسناد صدها ساله ای  که در سینه تاریخ  حفظ شده است هیچ اندیشه نو در این اعتقادات کهن وجود ندارد.  بشریت متمدن و آگاه به فکر می افتد و به این مسئله می رسد که احکام و قوانین آسمانی هیچ اندیشه ای نو در بر ندارد. با قتل عام هایش، با دست و پابریدن، گردن زدن، زبان بریدن، سنگسار کردن، پرچم ضد زن را بر افراشتن، تولید و باز تولید فقر و فلاکت و فحشا، تولید تهمت و فساد.  نه تنها هیچ فایده ای به انسانها نمی رساند و هیچ فایده ای  به نفع انسان نداشته و ندارد  بلکه در اساس  جز مزاحمت شدید هیچ ربطی به بشریت ندارد. هیچ ربطی به انسان و زندگی شاد انسانها ندارد. بخصوص نسل جوان و نسل انترنتی امروز. در نتیجه باید انسانهای متمدن امروزی انسانهایی که نفعی در نگهداری این قوانین و احکام را ندارند  به هر شیوه که می توانند  فعالیت نمایند تا  این احکام آسمانی پشت میلیاردرها را خالی کند،  در زمین نماند و به آسمان باز گردنده شود. اگرهر چه زود تر این قوانین از میان مردم بر چیده و محو شود قتل کمتری روی میدهد و مردم  آزار فیزیکی  کمتری می بینند. آنجاست مردم ایران در کمال آسایش و آرامش  در جشن و شادی به زندگی  سر شار از عشق و عواطف انسانی ادامه می دهند.
زنده باد انسانیت.
زنده باد افکارو اندیشۀ آزاد انسانها.
محمدامین کمانگر شنبه ۲۴ نوامبر ۲۰۱۳