تجاوز درحریم خانواده مقدس

دیبا علیخانی
پس از شنیدن خبر هولناک استثمار الیزابت فریترز و کودکانش توسط پدرش  در گوشه ای از دنیای به اصطلاح متمدن کشور اتریش ، احساس کردم دنیا این آشفته بازاربساط چپاول دور سرم می چرخد. پرده خونین تمام صحنه هایی که با گوشت و پوست استخوان از زندگی و سر بریده ی فریده عبدالحکیمی ها در جلو بیدادگاه شهر به عنوان یک زن معترض  لمس کرده بودم  چشمانم را به سیاهی برد.

گرچه مدیای نو کر بیشتر ازهر زمانی در صدد است این جنایت را در لفافه ی  تحلیلهای روانشناسی  و جرمی که هر انسان مریضی می تواند مرتکب شود  بپیچاند  .  قضیه به همین راحتی اتفاق می افتد . یک پدروحشی دخترش را زندانی می کندو پس از بیست سال همه چیز رو می شود بچه هایشان و ….
اکنون مدیای متقلب خوراک خبری خوبی یافته است و نیزبه اصطلاح  روانشناسان حرفه ای و جیره خوارسیستم توحش در زوایای  مخ و مخچه وکرتکس و  چند رگ با دستگاههای مخوف رخنه کرده تا این راز را بیابند و به مردم فلک زده که کمرشان زیر بارسر سام آورارمغانهای کثیف دنیای نابرابر خم شده القا  کنند که خدایتان را در مسجد و کلیسا و درون قلبهایتان شکرکنید که زندگی شما چنین نیست و شما امن هستید وخدا با مومنان است !  فمینستها و مدافعین  کنونی حقوق زن در اروپا که فقط  نامشان را یدک می کشند و سیستم مخوف سرمایه دندان  نیش  خطر احتمالی شان را کشیده است  ورسما  بهانه ی مشروع شانه خالی کردن دولتها از رسیدگی به وضعیت حقوق زن گشته اند و حیاتشان با میزان محافظه کار بودنشان رابطه ی مستقیم دارد  ، در چنین احوالی جیک شان در نمی اید چرا که کار آنها هر از چند گاهی اعتراضهای آبکی و اینکه  خبری از عراق و افغانستان برسد و کشتار زنان درکشتارگاههایی که ارمغان دموکراسی غربی است را در بوق اخبارشان بدمند آن هم فقط به این دلیل که به زنان  غربی  خوشبختی شان را یادآوری کنند .
گر چه ترور زنان تخت لوای ناموس  یک توحش واقعی و مایه ی ننگ بشر در این سده  است اما براستی آیا می توان انتظاری بیش از این داشت؟ در امثال عراقی که شیرازه های مدنیت را به بهانه ایجاد دموکراسی از هم پاشیده اند و جریانات مذهبی و    قومی فرزندان خلف سرمایه داری لجام گسیخته ی کنونی بیش از هر وقت دیگری بر اریکه ی قدرت اند . در دل این سیاهی  سناریوی تکه تکه شدن دعا ها خلق می شود  و دوباره فرصتی می شود برای مدیای جیره خوار و متعهد به این سیستم کثیف که داد دفاع از حقوق زن در خاورمیانه را سر دهد و کمپین کند و فرهنگ معلول جهان سوم را به رخ جهانیان بکشد و هم چون یک برهان مستند دلیل لشکر کشی و تاخت و تازشان رادر عراق و ..  تو جیه کنند و در این میان  به میلیونها زن کارگردر غرب وقت اندازه گیری سایز خوشبختی شان را خاطرنشان کنند .   آزار دهنده اینجا ست که بی شرمانه نشان می دهند که کشتن  دعاها یکی ازخصوصیات بارزفرهنگ شرق و نه رشد اسلام سیاسی است و کشتن تدریجی و گرفتن حق زندگی از الیزابت ها فقط یک بیماری روانی است وحوزه کار روانشناسان کذایی  و بس . 
غافل ازآنکه هر کس اطلاعاتی نسبی از علم روانشناسی و فیزیولوژی مغز و اعصاب داشته باشد میداند که ته لایه های بافت مغز غیر از رگ و خو ن و نرونهایی که جریان پاسخ به محرکهای خارجی را کنترل می کند چیزی نیست و ابلهانه است که  پی علت رفتار پدر الیزابت ها  در آن تاریکیها گشت . رفتاری که محصول محیط وآموزه های آن  است و اگر بیمار است باید علتهای بیماری را در محیط بیرون جست . روانشناسی می گوید وقتی انسان دچار بیماریهای روانی مخصوصا از نوعی که بیست سال با آن سر می کند می شود ابتدایی ترین نمودش مختل شدن نرم زندگی عادی است .
پدر الیزابت در تمام این سالها برای کار خودش با زرنگی تمام تو جیه داشت و همه ی جوانب امر را هم می سنجید اگر وی فقط  جنون داشت چرا یک رهگذر را زندانی نکرد . پس این جنون مانع تشخیص منافع او نشد چرا که فقط یک جنون نیست. یک طرز تفکر قوی فراتر از تحلیل های چندش آور رسانه های جیره خوار در میان است  . تفکری که شب و روز با تمام امکاناتش  بر حق بودن تبعیض جنسی را همچون اهرمی قوی برای بقای حیات ننگین سرمایه داری رواج و نهادینه می سازد . پدر الیزابت ها و قاتلین دعا ها را  دستهای خونین اش می پروراند . از این سر دنیا تا آن سرش مسجد و کلیسا ساخته و پلیس اجیر کرده  و اتحادیه های ی پخمه و بی آزار کارگری و نهادهای بی دفاع از حق زن را برای خوش نقش و نما نشان دادن این خانه ی از پای بست ویران  گمارده  و این گونه است که با مختوم شدن پرونده هایی چون الیزابت ها آغاز بربریتی نوین رقم می خورد بربریتی نوین که تلاش همه ی جانبه ی انسانهای آزادیخواه در سراسردنیا برای این نبرد می طلبد و نباید فراموش کرد که قدم اول افشای رسانه های جیره خوار و تف  انداختن بر چهره کریه و ضد بشری آنان است .