شباهنگام

میشه
در خانه ی قدیمی ی تو
واژه ای تازه
تقدیم پنجره کرد.
در ایوان،خوابی سفید دید.
در سکوت شب،تمام مفهوم بودن را
میان خطوط لبانت،نقاشی کرد.
میشه
هیچ گلی را قربانی ی ابراز علاقه نکرد
برای تقدیس هر دقیقه از بودن
نرگسی را
در خشکسالی ی خاک کاشت.
میشه
برگیسوان هر ریحان،روبانی آبی بست.
با درخت سیب سخن گفت
و کاری کرد که شاخه های صنوبر
راز رود را بفهمند.
میشه
به آسانی،از ازدحام های بی معنی،دلگیر شد.
میشه ماه را میان چشمانت یافت
و نگاه،پر از واژه شود.

میشه
عریانِ عریان
شباهنگام،در حوضچه خزید.
از تیک تاک ساعت دور بود.
میشه
در هیأت ماه
همچون دو شبگرد،نابهنگام جفت گیری کرد.
میشه از واژه،از فریاد
آبستن شد
عریانِ عریان
شباهنگام،در حوضچه خزید.
و کاری کرد که شاخه های صنوبر
راز رود را بفهمند.

“علی رسولی”

https://www.facebook.com/ali1917
http://alirasoli.blogspot.com