بحث “احیای حقوق سندیکایی” یعنی چه؟

در وبلاگی به نام “اتحاد کارگر” بحثی تحت عنوان “تشکل سندیکایی و احیای حقوق سندیکایی” آمده است که اجازه می دهد خواننده به معنای “احیای سندیکا” و سندیکالیسم نوع ایرانی بهتر پی ببرد. این نوشته اگر صرفا در همان “وبلاگ” نوشته و منتشر می شد، شاید نظر دادن در باره آن چندان موضوعیتی نداشت. گرچه من از هویت واقعی نویسنده وبلاگ مزبور اطلاع ندارم، اما آدمهای حقیقی و حقوقی ای که در جنبش کارگری فعالیتهایی داشته اند از آن بحث دفاع کرده و در وبلاگها و دیوار فیسبوکی خود مبلغ آن بوده و بنابراین برخورد به آن نوشته را ضروری می کند.
نوشته مزبور از همان اولین سطرش مدعی می شود که “هیچ تشکل دیگری نمی تواند جانشین سازمان سندیکایی شود”. خب، این یک ادعائی است که ما هم به لحاظ نظری به آن جواب داده ایم و هم جنبش کارگری عملا نشان داده است که اتفاقا برای قدرت گرفتن کارگر، سازمان سندیکائی جوابگو نیست! این ادعای من اتفاقا با توضیحات بیشتر خود نویسنده “تشکل سندیکایی و احیای حقوق سندیکایی” درباره سندیکائی که او مبلغش است، پوست و گوشت به خود می گیرد.

تقابل شورا و سندیکا
به نظر می رسد که نویسنده نوشته مورد نظر از بحثهایی که درباره شورا و سندیکا شده اند درک درستی ندارد. در جائی از نوشته آمده است: “بار دیگر شاهد طرح بحثی کهنه از سوی برخی محافل معین هستیم. این بحث قدیمی که ریشه آن به نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب باز می‌گردد، ایجاد نهادهایی مانند شوراهای کارگری در مقابل سازمان‌های سندیکایی را مطرح می سازد و خواستار سازماندهی شوراها به جای سندیکاهای کارگری است.” پائین تر نیز می گوید: “اتفاقاً وزیر کار دولت یازدهم جمهوری اسلامی یعنی علی ربیعی خود از مدافعان سینه چاک چنین نظراتی در ابتدای انقلاب بود و نقش او در رواج شعار “سندیکا طاغوتی ست”، در سال های ۵٨ ـ ۵٩ فراموش نشده است.” بحث قدیمی شورا و سندیکا بحث بر سر تقابل دو نوع تشکل نبود. بحث بر سر تقابل دو گرایش در جنبش کارگری و جامعه و در نتیجه بر سر دخالت مستقیم کارگران بر سرنوشت خود بود. این کنه بحث هم آن زمان بود و هم این دوره است.
اجازه بدهید چند نکته را برای خواننده ای که احیانا از ماجرا خبری نداشته باشد، بازگو کنم.
١) کسانی که امروز یادشان افتاده از علی ربیعی، وزیر کار حسن روحانی گلایه کنند، در مقابل همان شوراهای کارگری ای که از همان بدو تشکیلشان بعد از انقلاب مورد حمله عوامل سرکوب جمهوری اسلامی قرار گرفتند، زیر بغل علی ربیعی و محجوب را گرفتند و در سرکوب فعالین شوراهای کارگری دخالت داشتند. علی ربیعی، علیرضا محجوب، حسن صادقی، سهیلا جلودارزاده و بقیه چاقوکشان چماق بدست حزب جمهوری اسلامی، در واقع در همان جبهه ضدامپریالیستی تئوریزه کنندگان سندیکاها بودند که در حمله به شوراهای کارگری و اپوزیسیون چپ و کمونیست، زیر بغل همدیگر را می گرفتند.
٢) رژیم پهلوی برای مقابله و تحت کنترل در آوردن جنبش کارگری اقدام به ایجاد نهادهایی در بین کارگران تحت عنوان “سندیکا” که در بین فعالین کارگری بعنوان “سندیکاهای زرد حزب رستاخیز” شناخته شده بودند، کرد. (در این خصوص خواننده علاقمند را به نوشته “”تشکل مستقل کارگری” دعوا بر سر چیست؟” (کارگر کمونیست ۴) رجوع می دهم.) با شروع انقلاب، اولین خاکریزی که فعالین کارگری در کارخانجات باید از آن عبور می کردند، همین به اصطلاح سندیکاها بودند. حزب رستاخیز تعدادی از عوامل خود در کارخانجات را دستچین می کرد و برای رهبری این سندیکاهای زرد، برای آموزش به ایالات متحده آمریکا می فرستاد. از جمله آموزش‌های این افراد، مقابله با رادیکالیسم کارگری و مقابله با خطر سوسیالیسم بود. آنچه که امروز نویسنده “اتحاد کارگر” از آن گلایه دارد، حمله کارگران به همین سندیکاهای زرد آریامهری است که تعدادی در صدد احیای آنها هستند.
٣) مسئله “سندیکا طاغوتی است” به سالها بعد از شکست انقلاب و سرکوبهای دهه ۶٠ برمی گردد و ربطی به انحلال سندیکاهای زرد رستاخیزی در سالهای ۵٨ ـ ۵٩ ندارد. تقابل در جنبش کارگری در سالهای ۵٨ ـ ۵٩، تقابل بین گرایش سندیکالیستی و گرایش کمونیستی ـ شورائی در بین فعالین کارگری بود و گرایش شورائی دست بالا را داشت. “سندیکا طاغوتی است” پوشش سرکوبگرانه عوامل “خانه کارگر” در مقابل تلاش کارگران برای ایجاد سندیکاهای مستقل مثل سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و سندیکای کارگران واحد بود. یعنی حدود دو دهه بعد از آن زمان! اینکه امروز نویسنده وبلاگ “اتحاد کارگر” شعور کارگران را دستکم می گیرد و ربیعی و شوراهای اسلامی کار را در همان سنگر گرایش چپ و شورائی جنبش کارگری قرار می دهد، نشان از تقلاهای عاجزانه سندیکالیسم ایرانی است.

چنگ انداختن بیهوده به تجارب تاریخی
نویسنده وبلاگ “اتحاد کارگر” باز هم با دستکم گرفتن شعور کارگران ایران و دیگر مخاطبین خود، می نویسد: “تجربه تاریخی همه کشورهای سرمایه داری گواه بر آنست که نمی توان طبقه کارگر را از تشکل صنفی ـ سندیکایی باز داشت. این تشکل ـ تشکل سندیکایی ـ که نیاز به آن از وضع میلیون ها کارگر در جامعه طبقاتی ناشی می شود، واقعیتی انکار ناپذیر محسوب می شود.” تجارب تاریخی اتفاقا گواه بر این می دهد که نمی توان طبقه کارگر را از تشکل خود باز داشت! تجربه “تشکل صنفی ـ سندیکائی” اتفاقا به نفع سندیکالیستها چیزی را به ثبت نمی رساند. من در نوشته ای (“اتحادیه‌ها و انقلاب صنعتی دوم” کارگر کمونیست ٩١ و ٩٢) به شکلگیری تشکلهایی که سندیکالیستها اصرار دارند به آن “صنفی” بگویند، به تفصیل پرداخته ام و اینجا دوباره وارد این بحث نمی شوم. حداقل در یک قرن گذشته و با تأکید بسیار بیشتر بر یکی دو دهه گذشته، چنین نهادهایی کارشان کنترل جنبش کارگری و اتفاقا کشیدن ترمز اعتراضات و رادیکالیسم کارگری بوده است. سندیکالیسم و “تشکل صنفی ـ سندیکائی” خودش را در چهارچوب سیستم سرمایه داری تعریف می کند و به همین دلیل باید از آن انتظار هم داشت که از سیستم سرمایه داری در برابر شوراهای کارگری دفاع بکند و اگر لازم شد در دوره هایی دولتها را هم به کمک بطلبد. اما تلاش روزانه کارگران برای خلاصی از این سیستم است.
اگر نویسنده وبلاگ “اتحاد کارگر” یک ادعای علی العموم درباره “نمی توان طبقه کارگر را از تشکل صنفی ـ سندیکایی باز داشت” مطرح می کرد، می شد از کنار آن گذشت. او اما ادعای خود را در تقابل با گرایش سوسیالیستی درون جنبش کارگری و تحت پوشش “هیچ تشکل دیگری نمی تواند جانشین سازمان سندیکایی شود” مطرح می کند که تجارب و تلاش تاکنونی مبارزاتی کارگران عکس آن را بارها به ثبت رسانده است. مشخصا تجارب چند سال گذشته در اروپا و آمریکای شمالی نشان داده است ـ و ما بسیاری از آنها را از طریق “کارگر کمونیست” به اطلاع خوانندگان و فعالین کارگری در ایران رسانده ایم ـ که سندیکالیستها خود یک پای اصلی مقابله با رادیکالیسم کارگری بوده اند. در اعتراضات معروف به جنبش اشغال، در اعتراض به گردهمایی جی ٢٠ در کانادا، در اعتراضات وسیع ایالت ویسکانسن آمریکا، در اعتراضات کارگری در بریتانیا، در یونان و غیره و غیره این کار اصلی شان بوده است.
اما از همه اینها گذشته، وبلاگنویس “اتحاد کارگر” با بحث “احیای حقوق سندیکائی” به جنگ با شوراها، دخالت کارگران در سرنوشت خود، سوسیالیسم و گرایش سوسیالیستی آمده است. شرایط تاریخی، رادیکالیسم در مبارزات کارگران و بحران سرمایه داری، سرنوشت این جنگ را به نفع سندیکالیستهای ایرانی رقم نخواهد زد. با تمام ظاهرسازی “مخالفت با ربیعی” و طرفداری از متشکل کردن کارگران و غیره در نوشته “اتحاد کارگر”، واقعیت اما این است که به جنگ با کارگران از خلاصی از این وضعیت آمده است. بقیه حرفهایش تعارفات و تزئیناتی برای استتار نیتش بیش نیستند.

ــــــــــ
* خوانندگان علاقمند و کنجکاو را به نوشته‌های مختلفی در نشریه “کارگر کمونیست” و از جمله به “تشکل‌های توده‌ای طبقه کارگر” (کارگر کمونیست ١)، “جریان “کارگر کارگر” و سیاست بورژوایی در طبقه کارگر” (کارگر کمونیست ٣)، “”تشکل مستقل کارگری” دعوا بر سر چیست؟” (کارگر کمونیست ۴)، “کمونیسم و سندیکالیسم” (کارگر کمونیست ۵)، “خروس مرده کارگر کارگریسم!” (کارگر کمونیست ۴)، “ایجاد سازمانهای کارگری امر خود کارگران است” (کارگر کمونیست ۵٠)، “دفاع از سندیکای واحد یا مماشات با “شوراهای اسلامی کار”” (کارگر کمونیست ۵٠)، “درباره شورا و سندیکا” (کارگر کمونیست ۵۴ و ۵۵)، “استقلال طبقاتی و تشکل مستقل کارگری” (کارگر کمونیست ٧۵)، بن بست خط ضد تحزب” (کارگر کمونیست ٧٧)، “طبقه کارگر اروپا: میراث ایدئولوژیک قرارداد اجتماعی” (کارگر کمونیست ٩٧ و ٩٨) “حزبیت دادن به جنبش کارگری” (کارگر کمونیست ٩٧)، “اتحادیه‌ها و انقلاب صنعتی دوم” (کارگر کمونیست ٩١ و ٩٢)، “کارگر و سیاست” (کارگر کمونیست ١۴۶)، “سنت کارگر کارگری: از لاقیدی سیاسی تا مبلغ صندوق بین المللی پول”، (کارگر کمونیست ١۶٣ و ١۶۴)، “درباره ضرورت تحزب کمونیستی” (کارگر کمونیست ١٧١)، “بیزینس یونیونیسم و تقابل آن با دمکراسی محیط کار” (کارگر کمونیست ١٩٨) و “یادداشتی درباره “شورا یا سندیکا”” (کارگر کمونیست ٢۶٩) رجوع می‌دهم.
١٧ نوامبر ٢٠١٣