انقلاب اکتبر و رهایی زنان ۵

 انقلاب اکتبر و رهایی زنان ۵

بسیج سیاسی – اجتماعی زنان

ژنوتدل بخش چهارم

آذر ماجدی

مقدمه

انقلاب اکتبر یکی از مهمترین لحظات تاریخ جنبش برابری طلبی زنان است. برای اولین بار در تاریخ بشریت یک جنبش توده ای وسیع یک انقلاب عظیم، تعهد  خود را به برابری زن و مرد اعلام کرد. نظام و دولتی که با پیروزی این انقلاب تولد یافت، از همان لحظه نخست به امر رهایی زنان همت گماشت. کلیه قوانینی که نسبت به زنان تبعیضی قائل می شد، لغو گردید. برابری زن و مرد در کلیه عرصه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بصورت قانون تصویب شد؛ سازمانی برای پیشبرد این امر مهم ایجاد گردید که وظیفه آگاه کردن جامعه نسبت به برابری زن و مرد، بسیج زنان برای گسترش هر چه بیشتر این حقوق تازه بدست آمده و امحاء تمامی سنن عقب مانده و دست و پاگیر زنان را بعهده داشت. تعهد دولت و نظام جدید صرفا به تصویب قوانین ختم نمی شد، پیاده کردن این امر در عمل یکی از وظایف مهم آنرا تشکیل می داد.

دستاوردهای این تجربه آنچنان عمیق و گسترده است که علیرغم شکست آن در نیمه راه، نه تنها مهر خود را بر جنبش بین المللی زن هم دوره خود کوبید، بلکه جنبشی که چند دهه بعد در غرب شکل گرفت نیز بسیار از آن متاثر شد. اما این جنبش در نیمه راه شکست خورد نه به این خاطر که پیشتازان انقلاب اکتبر از جوابگویی به مساله زن عاجز بودند، نه به این خاطر که سوسیالیسم با برابری زنان خوانایی ندارد، نه به این خاطر که رهبران انقلاب و تئوری انقلابی ای که بر انقلاب ناظر بود مطالبات و خواست زنان را تابع جنبش عمومی سوسیالیستی کردند، بلکه به این خاطر که خود جنبش عمومی و برنامه و اهداف ناظر بر انقلاب شکست خوردند؛ بیک عبارت، حکومت کارگری در روسیه شکست خورد. از این تجربه و از تلاشهای خستگی ناپذیر فعالین آن بسیار می توان آموخت. بهمین خاطر در سالگرد انقلاب اکتبر، در چند شماره نشریه آزادی زن به بررسی و تحلیل برخی جوانب آن خواهیم پرداخت.

***

ارزیابی از ژنوتدل

ژنوتدل از این زاویه مورد نقد قرار گرفته است که از بسیاری جهات بازوی “زنانه” حزب بلشویک بود و باعث بقای تقسیم کار بر حسب جنسیت در شرایط جدید شده است. در دوران جنگ داخلی، ژنوتدل زنان را عموما برای خدمات شبه نظامی و پرستاری جذب می کرد. تقسیم آذوقه در زمان قحطی و مراقبت از کودکانی که بخاطر جنگ، انقلاب و جنگ داخلی بی خانمان و یتیم شده بودند از جمله وظایف ژنوتدل بود. شاید استدلال شود که در زمان سختی و نیاز مبرم برای سازماندهی، بخاطر کارایی، این منطقی است که بر نظم جاافتاده اتکاء کرد؛ اما مساله اینجاست که برخی رهبران جنبش آزادی زن بلشویک این تقسیم کار جنسی را تشویق می کردند. بطور مثال، کولونتای چنین می نویسد:

“مردان سریعا دستگاه دولت، تولید و مقررات شورایی را می سازند؛ آنها ارتش سرخ را بوجود می آورند. در مقابلِ زنان کارگر و دهقان وظیفه ایجاد اشکال جدید زندگی روزمره، تشکیل سالن های غذاخوری، خانه های جمعی، آموزش اجتماعی و حمایت مادری قرار گرفته است. انقلاب اکتبر به زنان حقوق اعطاء کرده است. زندگی با قدرت توده وسیع زنان را هم برای منفعت خودشان و هم برای منفعت جمهوری شورایی، بسوی استفاده از این حقوق سوق می دهد.”

در حقیقت، کروپسکایا متوجه خطر نهفته در این رویکرد شد و در چندین مورد نگرانی خود را از این مساله عنوان نمود که در موارد زیادی به زنان کار در عرصه رفاه اجتماعی، آموزش، بهداشت عمومی و مهد کودک سپرده می شود، بجای آنکه تشویق شوند در جوانب مختلف زندگی شورایی، بویژه در ساختمان اقتصادی و سیاسی سهیم شوند.

بیشترین موفقیت ژنوتدل در زمینه اهدافش میان زنان شهری منطقه اسلاو حاصل شد. بسیج سیاسی زنان در این منطقه بسیار روانتر پیش رفت. گسترش تیراژ نشریات زنان شاهدی است از آشنایی زنان با این اهداف و ایده ها. رشد نرخ شرکت زنان در انتخابات، شوراهای محلی، در کومسومول (سازمان جوانان کمونیست) و در حزب بیانگر تاثیر ایده های جدید بر زنان است. بعلاوه زنان بشکل رادیکال تری خود را بیان می کردند، چه در تظاهرات توده ای و کنفرانس ها، چه در استفاده از نهاد های قانونی، درخواست طلاق کردن و استفاده از حقوق جدیدا کسب شده.

ژنوتدل همچنین تاثیر عمیقی بر وجدان عمومی داشت. یک شاهد این امر ظاهر شدن مکرر ژنوتدل در ادبیات دهه ۱۹۲۰ است. ژنوتدل هم حمایت فعال و هم خصومت شدید را در جامعه برانگیخته بود. خود این مساله بیانگر تاثیر آن در تحول موقعیت زن در جامعه است. ریچارد استایتز، محقق و مورخ شوروی می نویسد: “برخورد به ژنوتدل در داستان ها مختلف بود. بعضی اوقات فقط در پشت صحنه مورد استفاده قرار می گرفت. اغلب دلیل اختلافات خانوادگی یا موضوع تمسخر بود؛ بهمین میزان نیز بعنوان حلال مشکلات و ماوای زن جدیدا آگاه شده شوروی تصویر می شد. در هر حال، همیشه سمبل تجدد فضای اجتماعی بود.”

تروتسکی در مقاله ای در پراودا در ۱۹۲۳، یک از هم پاشیدگی خانوادگی را بطور روشنی تصویر می کند که نتیجه برخورد ارزشهای قدیمی و جدید بود: “یک خانواده قدیمی. ده پانزده سال زندگی مشترک. شوهر یک کارگر خوب و کاملا وقف خانواده اش است. زن برای خانه اش زندگی می کند و تمام انرژیش را وقف آن می کند. اما اتفاقی زن با یک سازمان زنان کمونیست آشنا می شود. یک دنیای جدید در مقابل چشمانش گشوده می شود. او دیگر به خانواده اش نمی رسد. شوهر عصبانی است. زن با توجه به وجدان جدیدا بیدار شده اش از شوهر می رنجد. خانواده از هم می پاشد.”

بی تردید ژنوتدل تاثیرات بسیار عمیق و وسیعی بر جامعه شوروی داشت. نقش بسیار مهمی در زمینه ارتقاء آگاهی عمومی نسبت به موقعیت زنان در جامعه و شکل دادن به و قبول ارزشهای جدید در رابطه با نقش زنان در جامعه داشت. برای اولین بار در جامعه مدرن، یک دستگاه سازمانیافته عظیم با قدرت و منابعی که ژنوتدل در اختیار داشت این وظیفه را بعهده گرفته بود تا شرایط جنس تحت ستم را متحول کند. حمایت دولت انقلابی، علیرغم اختلافات و برخوردهای گاه به گاه که بعضاً نتیجه مردسالاری و بعضاً محصول گیجی اجتناب ناپذیر یک دوره انقلابی است، قدرت و منابع عظیمی را در اختیار ژنوتدل قرار داده بود. تغییرات و بهبودهایی که در مدت کمتر از یک دهه، در یک جامعه عقب افتاده در موقعیت زنان رخ داد، آنچنان عمیق است که هیچکس، چه هوادار یا دشمن بلشویکها، نمی تواند آنها را انکار کند. اما مخالفین بلشویکها یا انقلاب اکتبر، این نظر را اعلام می کنند که تمام این دستاوردها باین دلیل بوده که تمام فعالین ژنوتدل زن بوده اند و در نتیجه این دستاوردها باید در تاریخ جنبش زنان بطور کلی، صرفنظر از خصلت سیاسی، طبقاتی و ایدئولوژیک آن ثبت شود و مدال باید بر سینه فمینیسم ماوراء طبقاتی- ایدئولوژیک نصب گردد. همین دسته، اختلافات و تنش هایی که ژنوتدل در حزب یا دولت با آن مواجه می شد را بحساب عدم خوانایی بلشویسم، بطور خاص، و مارکسیسم بطور عام با رهایی زن می گذارد. بطور نمونه هایدن، یک آکادمیسین فمینیست، این چنین تلاش هایی که صرف مبارزه برای رهایی زن بعد از انقلاب شده را تحلیل و ارزیابی می کند:

“ادعاهای دولت شورایی و حزب کمونیست روسیه در این مورد که آنها مسئول رهایی زنان در روسیه بعد از انقلاب اکتبر بوده اند، با شواهد تاریخی خوانایی ندارد. حزب و دولت علاقهُ چندانی به فعالیت های ژنوتدل نداشتند، نسبت به آن بی تفاوت بودند و اغلب به آن خصومت می ورزیدند. تفریبا کلیه اصلاحات و بهبودهایی که در زندگی زنان روسیه در نتیجه انقلاب اکتبر رخ داد، فقط بعلت ابتکار زنان بلشویک بود که همراه با زنان دیگری در بیرون حزب. حتی بسیاری از قانونگذاری های پیشرفته ای که توسط دولت شورایی به تصویب رسید، بدون تلاش ژنوتدل برای اجرای آنها کلماتی بیجان باقی می ماندند.” (هایدن، کارول اوبانک. “ژنوتدل و حزب بلشویک.” تاریخ روسیه (۱۹۷۶). ص ۱۷۲)

چنین منتقدینی از درک یک مساله مهم عاجزند؛ این واقعیت که نیروی محرکهُ فعالیت های ژنوتدل یک فضای سیاسی – ایدئولوژیک انقلابی بود که شرایط را برای چنین فعالیت هایی آماده و پیشبرد آنرا امکانپذیر کرده بود. شرایطی که در نتیجه انقلاب کارگری اکتبر بوجود آمده بود و بخاطر حاکمیت یک دولت کارگری انقلابی تامین می شد. همچنین، دقیقاً بخاطر چنین شرایطی جامعه آمادگی پذیرش این ایده های نوین، که پیش از این کاملا بیگانه یا حتی تابو بودند را کسب کرده بود. شرایطی که توسط یک انقلاب کارگری شخم زده و آماده کشت ایده های نوین رهایی بخش شده بود. این دسته منتقدین از درک این نکته نیز عاجزند که ژنوتدل، طی حیات کوتاه اما پربار خود، موفق به پیشبرد چنین کمپین عظیمی برای آزادی زنان گردید، زیرا منابع حکومتی را در اختیار داشت و در مجموع از حمایت های دولتی برخوردار بود؛ حکومتی که به برابری و آزادی کلیه اقشار تحت ستم جامعه متعهد بود. بعلاوه، چنین منتقدینی فراموش می کنند یا قادر به درک یک واقعیت مهم نیستند که فعالین ژنوتدل صرفا تعدادی زن که صرفا به آزادی زنان فکر می کردند، نبودند. این فعالین نیروی محرکه خود را از یک جنبش و افق انقلابی می گرفتند که هدفش رهایی تمام انسانها، صرفنظر از جنسیت، ملیت، نژاد و محیط تولد است. هدف آنها ساختن یک جامعه آزاد، برابر و مرفه برای همگان بود، امحای هر نوع ستم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و استثمار؛ این افق وسیع بود که به آنها چنین قدرت و از خود گذشتگی برای ایجاد تغییر می داد. آزادی و برابری زنان لحظه ای از آن هدف وسیعتر بود. این افق، هدف و آرمان به ژنوتدل یک قدرت وسیع بسیج توده ای می داد و شرایط انقلابی این بسیج را تسهیل می کرد. جنبش حقوق زن تاکنون در طول تاریخ نتوانسته است چنین قدرت عظیم بسیج توده ای را تکرار کند؛ پس از انقلاب اکتبر، ما هیچ جنبش دیگری را با چنین توانایی ها و کارآیی مشاهده نمی کنیم. جنبش آزادی زن در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی در غرب اگر چه یک جنبش توده ای وسیع بود و دستاوردهای مهمی داشت، از بسیاری جهات از جنبش آزادی زن در روسیه ضعیفتر و دستاوردهایش کمتر است. یک واقعیت بسیار ارزشمند جنبش آزادی زن در روسیه در مقایسه با سایر جنبش های آزادی زن، از جمله مورد بالا، توانایی آن در بسیج زنان زحمتکش و محروم جامعه بود. بطور نمونه جنبش آزادی زن در غرب توانست اقشار مرفه تر و تحصیلکرده را بمیدان بکشد اما عمدتا از بسیج زنان زحمتکش و محروم عاجز ماند.

مقاومت و بعضا خصومت هایی که ژنوتدل در حزب یا دولت با آن مواجه می شد، بروز اجتناب ناپذیر تلاقی ایده های نو و کهنه و مدرنیسم و سنت و یا اختلاف نظر بر سر چگونگی پیشبرد هدف و امر مشترک بود. این یک امر طبیعی و کاملا قابل انتظار است. مردسالاری یک نهاد ریشه دار در جامعه است. نمی توان انتظار داشت که حزبی که سریعا توده ای شده بود، یکشبه از چنین نظرات و ایدئولوژی سنتی رها شود. بعلاوه، نیروی عادت، بسیار قوی است. تغییر آن یک مبارزه متمرکز و مستمر نیاز دارد. محققی که چشم بر تمام این واقعیتهای اجتماعی، فرهنگی و روانشناسانه می بندد و چنین احکامی صادر می کند، صرفا عجز خود از درک عمق واقعیتها و مسائل اجتماعی و سیاسی را آشکار می کند. این دقیقا یکی از کمبودها و ضعف های مهم فمینیسم است که آنرا عملا به یک سکت بدل می کند.

ادامه دارد …