دوستی با لحظه ها / زهره مهرجو

 

بمناسبت موج جدید اعدامها در ایران،

و به یاد عزیزان شیرکو معارفی و حبیب الله گلپری پور:

“دوستی با لحظه ها”

از: زهره مهرجو

۱۲ نوامبر ۲۰۱۳

“دیریست که ابرهای خاکستری

سایه افکنده اند بر سرزمین ما ..

و پاسداران شب

فرمان می دهند بر لحظه های ما.

جایی نمانده ست

از خودسری ها و ویرانگریهایشان، بدور

هیچ کاری نیست از دیدگان شرر بار خودکامگان، نهان.

در این پهناور دیار

کس نمی کند دلیری، مگر

راضی شود به مرگ دردناکش ز پیش.

هر دم می کِشند دامن شقایقی به خون، ولیک

از خون پاکشان زمین پُر از جوانه می شود.

هر لحظه می نشانند قلب مادری به سوگ،

ولی قلب خاوران ما عمیق تر می طپد!

ای دشمن پلید!

زشت تر ز روی تو تاریخ ما به خود ندید،

شرم کن!

نمی هراسی ز روز سرنوشت ..؟

که این چشمهای پر ز انتظار ما

بهر رؤیت روز انتقام –

هر لحظه می شوند نا شکیب تر،

و این دستهای پر توان ما

در جستجوی مرگ سهمگین تو –

می گردند با هم آشناتر ..”