مواردی از مهمترین ابزارهای منع مجازات اعدام در ایران!

مواردی از مهمترین ابزارهای منع مجازات اعدام در ایران!

اعدام مخالفین سیاسی در جمهوری اسلامی، پدیدۀ تازه ای  نیست. از روزی که این حکومت به قدرت رسیده تا به امروز، حربه اعدام یکی از عوامل حفظ این نظام و ماشین سرکوب آنان علیه مردم بوده است. تنفر مردم آزادیخواه و سازمانهای رایکال هم پدیدۀ تازه ای نیست. هر جائیکه مردم زورشان رسیده، در اشکال مختلف با تظاهرات، تحصن و تجلیل از قربانیان و… با حکومت در افتاده اند. امروز مردم شرافتمند ایران در غم اندو۳۰ نفر دیگری که طی هفته گشته اعدام شدند؛ در حال مبارزه و اندیشیدن هستند. همه انسانهایی که به حق حیات انسان احترام می گذارند به فکر اینکه چگونه می توان این حربه را از آنان گرفت هستند. قاعدتاً باید از خود بپرسیم کی و با کدام وسیله و اهرم هایی می توانیم مانع ادامه این جنایت ها از سوی حکومت ایران شویم؟ فکر کردن به این مساله، چیزی بیش از یک آکسیون و چند مرگ بر جموری اسلامی فرستادن است. آنچه باید بیشتر به آن فکر کرد، سازمان دادن نوعی مبارزه ای فراگیرتر از آنچه تاکنون به کار برده شده می باشد. ابزارهای زیادی هستند که هر کدام در جای خود مناست بوده و باید از آنها استفاده کرد تا با هماهنگی ارگانیک با سایر عرصه ها این هدف را متحقق نمود. باید هدف این باشد که حکم مجازات اعدام را قانوناً و رسماً در ایران لغو کرد. برای این امر بزرگ در این یاداشت کوتاه من به چند موارد از مهمترین آنان می پردازم.

١- باید سازمان و نهادهایی را ایجاد کرد که هدف مشخص و اصلی آنان لغو بی قید و شرط مجازات اعدم باشد. مرکز این نهاد می تواند در ایران باشد و وابسته به هیچ حزب و سازمان سیاسی خاصی نباشد. در عین حال می توات از تمام سازمان ها و اشخاص جهت رسیدن به این هدف بزرگ، کمک خواست. از این نظر بسیار مهم است که این سازمان و نهادها هدف اصلیشان لغو مجازات اعدام باشد و وابسته به احزاب نباشند، چون هدف یک حزب کمونیستی سرنگونی جمهوری اسلامی، انقلاب کارگری- کمونیستی و سوسیالیسم است. لغو مجازات اعدام را نباید به تحقق آنها گره زد.  یک نهاد می تواند هدف خود را تنها مبارزه پیگیر و مداوم در همه عرصه های قانونی، بین المللی و بشر دوستانه به کمک همه نهاد های بین المللی درجهت لغو مجازات اعدام  قراربدهد و پیش ببرد. این مساله در راستای استراتژی ما برای سوسیالیسم نیز هست. سوسیالیسم چیزی غیر از “بازگرداندن اختیار به انسان” و احترام به حق حیات انسان نیست.

٢- نباید پسوند “زندانی بلوچ”، “زندانی کرد” و غیره را در این کارزار به زندانیان و قربانیان نسبت داد. آنان شهروندان ایرانی بوده و تمام انسانهای شرافتمند ایرانی باید مساله را مربوط به خود بدانند. در سطح عمومی وقتی حکومت کسانی را در ایران اعدام می کند، این پسوندها “۱۶زندانی بلوچ”، “۱۴ زندانی کرد” را اعدام کردن، بضرر جنبش مبارزه برای لغو مجازات اعدام است. به این دلیل متاسفانه جمهوری اسلامی و اپوزیسیون بورژوایی فرهنگ ناسیونالیسم را تا حدی رواج داده اند که وقتی می گویند ۱۶ زندانی بلوچ را اعدام کردند، مردم شهرهای یزد، اصفهان، اردبیل و کرمانشاه به اندازه مردم سیستان و بلوچستان خود را صاحب قضیه ندانند و به آن جنایت حساسیت کافی نشان ندهند. اما اگر ما بگوئیم ۳۰ نفر را در ایران اعدام کردند؛ وجدان همه شهروندان جامعه ایران را خطاب قرار دهیم و نیروی جنبشمان را برای وادار کردن جمهوری اسلامی به لغو مجازات اعدام گسترش می بخشیم. باید به اعدام ۳۰ انسان اعتراض کرد، چه کاری باید به محل تولد و اتهامی که به آنان می زنند داشت؟ اما وقتی شیوه کار تنها شهر محل تولد و منطقه و خانواده قربانیان را مخاطب قرار دهد، بظاهر دوستانه تر است، اما رژیم کمتر از موج اعتراض همگانی و سراسری بابت جنایت خود می ترسد و با کل جامعه رو برو نمیشود. این پسوندها حتی اگراز سر دلسوزی هم باشد، مردم شهرهای یزد، اصفهان، رشت و اردبیل و کرمانشاه را از دخالت در امر نجات زندانیان در بند بدلیل قید زندانی بلوچ، صاحب مساله نشان نمیدهد. تبلیغات با پسوند غیر ایرانی، غیر مستقیم به پروژه رژیم و اپوزیسیون مرتجع و ناسیونالیست جهت ایزوله کردن فلان منطقه از سایر مناطق ایران کمک میکند. ممنتوم مبارزه برای منع آن را کاهش می دهد. اگر مردم کردستان به تنهایی به میدان دفاع از قربانیان خود بروند و مردم کرمان و بندرعباس نظاره گر باشند، امکان پیروزی ما در این امر خیلی کم می شود. باید در زمینه ی تبلیغات و سازماندهی عرصه های این مبارزات، راهی را پیدا کرد که این ضعف کشنده را بر طرف نمائیم. یکی از عوامل مهم این پروژه، برداشتن پسوند بلوچ، کرد و عرب از شناسنامه اعدام شدگان و معرفی آنان بعنوان مردم ایران است. اگر در فرانسه اعلام شود ۳۰ نفر الجزایری- الاصل به جرم… به زندان ابد محکوم شدنند، در روانشناسی جامعه فرانسه به اندازه اینکه بگویند ۳۰ شهروند فرانسه ای را به… حساسیت و سمپاتی مردم کشور را جلب نمی کند.

٣- اغلب شنیده می شود که وقتی کسانی را اعدام می کنند، غیر از تعداد کمی از سیاسیون چپ، بقیه مردم اولین سئوالشان این است که: چکاره بودند؟ این سئوال (چکاره بودند) صورت مساله را عوض می کند و نباید در این کانتکست مطرح شود. لذا بجای اینکه روی اقدام جنایکارانه حکومت تمرکز شود، آگانه و یا ناآگاهانه پدیده اعدام را کمرنگ و ثانوی می کند و مساله فرعی را بجای اصل می نشاند. سپس بجای اینکه انسانهای شرفتمند را به این مساله که نباید هیچ کسی به هیچ دلیلی اعدام شود، درگیر کند، با سبگ سنگین کردن مثلاًجرم فلان … نباید مجازات اعدام باشد را به خود مشغول می کند. افکار جامعه را که بخشاَ جمهوری اسلامی بر بستر آن به قدرت رسید را باید عوض کرد. شعار باید بسیار روشن، شفاف و گویا باشد: لغو بی قید و شرط مجازات اعدام.

۴– مبارزه برای لغو مجازات اعدام باید محدود به روزهایی که این اعدامها صورت می گیرد و همه شروع به انواع مبارزه علیه حکومت می کنند نشود. همچنین پدیده های زیادی هستند که روزمره به رژیم فرصت می دهد که دست به همچنین جنایتی بزند، ما هم باید روزمره اهرم ها، ابزار و وسیله منع این جنایات را بسازیم تا در روزهای مناسب بتوان موثرتر از آن استفاده کینم. باید در روزهای “انتخابات”، شرکت عوامل رژیم در سازمان و مجالس بین المللی… عکس روزهای اعدامشان را به سینه آنان آویزان کرد. خلاصه مبارزه علیه مجازات اعدام، مبارزه مرکب، پیگر همه جانیه ای است که هر روز می توان بخشی از آن را ساخت و مطلقاً نباید محدود به زمان وقوع آن شود. این امر به ضرورت تشکل یابی به طبقه کارگر می رساند که تشکل یابی وی نه تنها برای دفاع از رفاهیات و سعادت طبقه کارگر، بلکه برای دفاع از جامعه ضروری است. اگر مبارزه همگانی با مبارزه تشکل هایی کارگری در عمل تلفیق شود، آنگاه با خوابیدن چرخ تولید می توان مجازات اعدام را لغو کرد.

موانعی دیگر کدامند؟

موانعی که اجازه نمیدهند جنبش لغو مجازات اعدام در ایران آسان پا بگیرد و یا آنگونه شاید و باید حرکت هایی در داخل دیده نمیشوند کدامند؟ مساله را باید فراتر از جمهوری اسلامی در ارزش ها و سنت های نهادینه شده در فرهنگ انتفام جویی جنبش های اجتماعی که سرشان به نظام سرمایه داری وصل است را دید؛ تا واقعاً بتوان ابزارهایی برای جلوگیری از اعدام به وجود آورد. ما باید بدون قید و شرط بگوئیم چرا که این جنبش ها در لغو مجازات اعدام خود را ذینفع نمی دانند. جمهوری اسلامی در راس این جنبش ها است که اجازه نمی دهند شعار لغو مجازات اعدام به شعارهای مردم قرن بیست و یکم تبدیل شود. بعلاوه سنت همه احزاب اپوزیسیون لغو بی قید و شرط مجازات اعدام نیست. اگر سلطنت طلبان و راست ها مستقیماً طرفداران قانون حکم اعدام نباشند، لغو آن را نیز هدف اصلی خود قرار نداده اند. اپوزیسیون رژیم در داخل و حتی بخشاً اپوزیسیون خارج هم در برابر این اعدام ها خنثی هستند.  بخش هایی از رژیم که تا دیروز اپوزیسیون بود، همه طرفدار اعدام هستند. بیان روشن، صریح و مستقیم این نکات مهمند تا که لغو مجازات اعدام را به مطالبه یک جنبش تبدیل کرد. رژیم میگوید وقتی که “جنایتکاران” را اعدام میکند، مردم وسیعاً به آن سمپاتی دارند. دقیقاً مانند آمریکا و چین و خیلی از جاهای دیگر. اگر سیاسی ها را هم قاطی میکند، پرونده سنگینی برای آنها دارد از جمله مثلاً اقدام مسلحانه و… کسی که در مبارزه مسلحانه دستگیر می شود؛ اسیر جنگی است، نباید هیچ کسی اسیر جنگی را اعدام کند.

خلاصه آنچه در داخل در جریان است، کلاً با آنچه در خارج است به نظر من فرق دارد. شهرهای کردستان یک استثنا است و احزاب هستند و میدانند دقیقاً به چه اعتراض دارند و تنها چیزی که در آنجا پیشرو است، مطالبه  لغو اعدام  است که جنبش ما صاحب آن است، کمونیست ها این مطالبه را دارند. والا همین پژاک و حزب دمکرات و بخشهای بسیار ناسیونالیست تر کومه له ای ها را ول کنید، دسته دسته کارگران، رهبر و کمونیستهای مخالف سیاسی خود را اعدام میکنند! تا پاسخ این جبش ها را نداشته باشیم، بخش های زیادی از مردم طرفدار اعدام جنایت کاران خواهند بود.  متاسفانه حتی دنبال حکم قصاص هم میروند. سیاه پوشی و عزای عمومی هم اعتراض فعالی نیست و جلوی کشتار زندانیان را نمی گیرد. اگر چه باید خیلی موافق بود همه جا هر کسی صدایش را بلند بکند، اما در صورت عدم نقد آن جنبشهای موافق اعدام؛ و عدم وجود جنبشی ضد آن در متن جامعه، داد و بیداها در خارج کشور و عزای عمومی راندمانش بسیار کم است. بهتر است اجزاء و موانع و ابزارهای مانع اعدام را مهمتر واجتماعی تر در نظر بگیریم تا مردم شرافتمند بتوانند (قانع شوند) و یا بهتر اینکه این بی تفاوتی را هدف قرار بدهیم و حکم اعدام برای بزرگترین جنایتکاران را هم لغو کنیم. امروز در ایران تنها دستکاه حکومت نیست که خواهان اعدام است، فرهنگ انتقام جویی را به فرهنگ مردم قربانی شده نیز تبدیل نموده اند. این مشکل جدی فعالیت ما در رو به رو شدن با حکومت است. اعدام سیاسیون که ظاهراً همه  مخالف اعدامشان هستند، فکر نمی کنم غیر از خارج در داخل کسی اینها را زیاد بشناسد.

و بالاخره باید یکی از اشعار جنبش کارگری لغو مجازات اعدام باشد. باید شعار (شرم بر مردمی که به تماشای اعدامیان

می روند)، تکرار و تکرار کرد. و گفت که این شرم است که بشر امروز این را قبول کند. به علاوه باید در کنار همه آن اقدامات، بحث ترویجی وسیعی را نیز راه انداخت که منشا این جنایت چیست و جنایت کاران اصلی را به جامعه  معرفی نمود.

ننگ بر مجازات اعدام، ننگ بر مجریان آن