اسلام و آزادی زن , موقعیت زنان در “دولت اعتدال”

عمده نیروهای جنبش ملی – اسلامی با از صندوق درآوردن آخوند روحانی مجددا فیل شان یاد هندوستان کرد. سبزها در چشم به هم زدنی بنفش شدند. راسا به تریبون محکوم کردن “افراط و تفریط” تبدیل شدند. زندانیان شان که تا دیروز در زندان عریضه اعتراضی مینوشتند و از رفتارهائی که “وجاهت قانونی ندارد” شکایت میکردند، از سنگر زندان اوین به کمپینر و مبلغ شرکت در مضحکه انتخابات تبدیل شدند. نیروهای احزابی اسلامی “خودی” و “منحله” توسط برادران حکومتی جان گرفتند و هرچه در توان داشتند برای تحقق “حماسه سیاسی” خامنه ای بکار بستند. امیدها برای رفع حصر موسوی و کروبی و بازگشت جمهوری اسلامی به “ریل قانون اساسی” در رسانه هایشان موج میزد. خارج کشورهایشان که دوره ای در داخل چماقدار بودند و بعدها “دگر اندیش” و “ژورنالیست” و “دکتر – پاسدار” شده بودند، و دوره ای در خارج “اتاق فکر” و “رهبری موهوم و مخفی” ایجاد کرده بودند، شال و کلاه کردند که به ایران برگردند. هنوز هم برخی از اینها با زبان سردار نقدی و انصار حزب الله با مخالفین جمهوری اسلامی حرف میزنند.

در داخل زنان “فمینیست اسلامی”، که آبروی هرچه فمینیست و مصلح اجتماعی و رفرمیست را برده اند، توقعات شان را از حاج آقا روحانی برای دخالت در امور “نظام عزیز اسلامی” در “سطوح مدیریتی” تحت عنوان “جنبش مطالباتی” بیان کردند. ار هر سو جار و جنجالی بپا کردند که ایران دارد گلستان میشود و بار دیگر این افراطیون ضد حکومت و “تمامیت خواه” و تحریمی شکست خورده اند. بالاخره یک حاج خانم معاون شد و دو حاج خانم دیگر جائی دست شان بند شد. در کنار خیل آخوندها و براداران پاسدار دو سه خانم حزب اللهی با چادر چارچوق دوبله به ارتش ضد زن پیوستند. روزهای تنفس مضحکه انتخابات تمام شد و تهاجم به زنان بیش از هر دوره آغاز شد. عملیاتهای مرحله ای برای زدودن چهره شهر تهران و شهرهای بزرگ از “بدحجابان” آغاز شد و این خانمهای فمینیست اسلامی که تازه دست شان به قدرت و حقوق و بچاپ بچاپ بند شده بود، با چراغ خاموش ناظر ماجرا بودند.

بالاخره تحفه های جدید از راه رسید و درخت “اعتدال” شکوفه داد: مجلس رژیم اسلامی ازدواج با دختر خوانده را قانونی کرد. این قانون از نطر عملی و تاریخی البته جدید نبود. کودک آزاری و تجاوز به کودکان با تاریخ دین مبین اسلام عجین است و در جمهوری اسلامی نیز همواره وجود داشته است. آنچه که جدید بود قانونیت دادن به این توحش قرن بیست و یکمی بود. قانونی که به هر حاج آقائی امکان میدهد که بخاطر “رضایت خدا” از خیل میلیونی کودکان بی سرپرست چند نفری را به فرزند خواندگی قبول کند و سر موقع به آنها شرعا و قانونا تجاوز کند. کمی غرغر اسلامی و شرط  گذاشتن اینجا و آنجا شنیده شد اما صدائی از خانمهای فمینیست اسلامی و تازه بدوران رسیده در نیامد.

در کنار این قوانین آمارهای سربسته و بهداشتی خود حکومت بیانگر این واقعیت است که فقر منشا وسیع ترین و گسترده ترین اشکال تن فروشی و سازماندهی فحشا شده است. برای تعداد زیادی تن فروشی به تنها منبع درآمد تبدیل شده است. در این میان مادران تنها بیش از پیش به قعر جهنم اسلامی پرتاب شدند. فقدان هر نوع کمک هزینه و بیمه و مسئله اداره خانواده و فرزند خردسال برای طیف وسیعی از زنان به ابعاد مشقات بیش از پیش افزوده است. کافی است به زندگی واقعی و روزمره مردم سرکی بکشید که ببینید اسلام در ایران برای مردم محروم و مشخصا زنانی که به زندگی تحت یک آپارتاید اسلامی محکوم شده اند، چه جهنمی بپا کرده است. بقول یک زن که برای تهیه شیر بچه و یک لقمه نان و تامین اجاره یک آلونک در حد کارتن خوابی، که ناچار است تن فروشی کند و هر لحظه از هر سو در تهدید مرگ باشد، زندگی در این اوضاع از جهنم سوزان وعده داده شده خدا در قیامت بدتر است! اینجا هر لحظه و هر دقیقه اش با سوختن در آتش اسلام و ضدیت بنیادی اش با زن سپری میشود. زنان در ایران جزو “نفرین شدگان” زمین اند و هیچ ارگان و نهاد حکومتی و شبه سیاستمدار اینروزها حال و حوصله پرداختن به موقعیت برده وار زنان در ایران را ندارد. همه مانند شرکت کنندگان در مسابقات اسب دوانی و سگ دوانی به تماشای حرکات هیئت دیپلماتیک جمهوری اسلامی و تحلیل شعارهای باندهای حکومتی برای فریب و سرکار گذاشتن مردم سرگرم اند.

ناگهان از دولت “اعتدال” و تاریکخانه اسلام صدائی دیگر بلند شد: تک خوانی زنان “کفر” است، “شر” است، “شرعی” نیست، “گناه کبیره” است، “مفسده” است! کسی که از دور این صحنه را نگاه میکند متحیر میشود که چه خبر است؟ نکند خوانندگان پاپ و ستاره های هالیوود به ایران رفته اند و کنسرت اجرا میکنند که با واکنش ارتش مسلمین روبرو شده است! خیر. اگر در مجلسی خانمی محجبه دو شعر اسلامی را بصورت آواز بخواند و مستمعین اش مردان باشند، بیضه اسلام به خطر افتاده است! آغاز فساد است! تهاجم فرهنگی است! اینها مشتی از خروار است. مزاحمت برای مردم و بویژه زنان در خیابانها و مجالس بیوقفه در جریان است. و البته مانند همیشه مسئله زن حاشیه ای تر از حاشیه ای است و رسانه ها و جریانات طرفدار آخوند و اسلام و امیدورار به نتایج دیپلماسی اتمی مطلقا وقت خودشان را برای این مسائل حاشیه ای “تلف” نمیکنند!

نگاهی به چپ و مسئله زن

واقعیت اینست که اسلام با تحقق هر ذره از حقوق زن در تناقض بنیادی قرار دارد. اسلام مردسالاری ریشه دار در جوامع طبقاتی را با تحجر مذهبی درهم آمیخته و به معجونی خطرناک تبدیل کرده است. اسلام بدون تحمیل حجاب بعنوان سمبل آپارتاید جنسی قابل تعریف نیست. بعبارت دیگر ضدیت با زن و حقوق زن و هویت اجتماعی زن یک رکن اساسی ایدئولوژی اسلامی است. اسلام فاندمنتالیست و لیبرال و میانه رو و معتدل و غیره، چرندیاتی است که تنها در چهارچوب فکری و سیاسی خانواده جنبش ملی اسلامی قابل تدوین است. خود اسلام اعم از طالبانی و اردوغانی و سلفی و نوع جمهوری اسلامی در ضدیت با زن و اعمال بردگی به زنان متحد القول اند. اشتراکات فرقه های متعدد اسلامی در ضدیت با حقوق و آزادی زن بسیار گسترده است و اختلافاتشان میکروسکوپی است.

متاسفانه بسیاری در بیرون حکومت و حتی میان چپ ها و فمینیست های ایرانی این مسئله را درک نمیکنند و کارشان بازی با الفاظ شده است. بجای سیاست واقعی به کلیشه پردازی و رونویسی از روی فرمولبندی رسانه های حکومتی مشغول اند. این دوستان متوجه نیستند که اگر سیاست اسلامیزه کردن جامعه و تحمیل قوانین اسلامی در ترکیه عملی نیست از سر “لیبرالیسم” اردوغان نیست، بلکه محصول مقاومت جنبش سکولاریستی است. اگر در مصر و تونس قوانین شریعه نمیگیرد و بناچار عقب نشینی میکند، از “دمکرات” منشی اخوان المسلمین و النهضه نیست، از هجوم سکولاریستی زنان و مردان آزادیخواهی است که تن به این خفت اسلامی نمیدهند. اگر در ایران جمهوری اسلامی و خیل آخوندهای فسیلی نمیتوانند قوانین نوع طالبان و عربستان را به زنان تحمیل کنند، نه از سر “آزاد منشی و تفاوتهای ایدئولوژیک” آنان بلکه بدلیل وجود جنبشی وسیع برای آزادی زن است که هر روز در جنگی رو در رو با جمهوری اسلامی درگیر است. زنان در ایران اگر در قلمرو قوانین شهروند درجه سوم هم بحساب نمی آیند؛ اما در نگاه بخود و در زندگی فردی و اجتماعی و امور خصوصی صدها برابر خود را بالاتر میدانند و به این اعتبار به فعال مایشائی تحجر اسلامی حاکم تن نمیدهند. کسانی که این واقعیت را نمی بینند بناچار در زمین اسلامیها بازی میکنند. حتی خانمهائی که ادعای چپ و سوسیالیسم هم دارند ناگهان کشف میکنند که گرایشی از زنان اسلام و آخوند زده “لیبرال” اند!؟ و به تقسیم بندی های دلبخواهی و اختیاری دست میزنند. گویا کسانی که مشغول تهیه آش نذری در هشت مارس اند، کسانی که بین اسلام و حقوق زن تناقضی نمی بینند، کسانی که میخواهند در کنار براداران مذکرشان قوانین ضد زن اسلامی را پیاده کنند، کسانی که در غم “اجرای بندهای معطل مانده قانون اساسی جمهوری اسلامی” میسوزند، نمایندگان و رهروان مکتب سیاسی لیبرالیسم در ایرانند! بیچاره لیبرالها که عمری برای حقوق جهانمشول زنان مبارزه کردند و امروز کل این تاریخ و نقطه نظرات توسط عده ای که خود را چپ و کمونیست هم مینامند به اسلامیها هدیه میشود تا مثلا بعنوان “سوسیالیست” از حقوق زنان کارگر دفاع کنند!

آزادی زن در ایران امری بدوا سیاسی است. سیاسی به این معنا که بدون درهم کوبیدن قوانین اسلامی و نفی رادیکال آن، بدون سرنگونی جمهوری اسلامی، بدون لغو آپارتاید جنسی و حجاب بعنوان پرچم آن، بدون کوتاه کردن دست مذهب از جامعه، آزادی زن ممکن نیست. این تازه گام اول آزادی و رهائی زن است. تقابل ریشه ای با اسلام سیاسی و قوانین اسلامی در ایران و مشخصا حاکمیت آپارتاید جنسی در ایران، رابطه مستقیمی با افق سوسیالیستی آزادی جامعه دارد. زنان بعنوان زنان نه راسا قرار است انقلاب رهائی بخش اجتماعی سازمان دهند و نه بعنوان یک جنبش قرار است نیروی ذخیره این و آن نیروی سیاسی شوند. جنبش آزادی زن جنبشی قائم بذات است که پیشروی اش تابعی از حضور عینی سوسیالیسم بعنوان یک آلترناتیو اجتماعی است. سوسیالیسم امری جدولی و کتابی نیست، امری واقعی و سیاسی و مشخص است. در ایران امروز و با وجود حاکمیت یک آپارتاید اسلامی که هویت اجتماعی زن در جامعه را برسمیت نمی شناسد، ما با پدیده ای از جنس نژادپرستی و نفی حقوق مدنی و اجتماعی نیمی از انسانها در جامعه روبرو هستیم. برای سوسیالیسمی که امر آزادی جامعه را دنبال میکند و خود را اسیر کلیشه ها و شعارها و تقسیم بندهای اختیاری و دو خردادی نکرده است، آزادی زن یک رکن استراتژی سوسیالیستی است و امر سوسیالیسم و کمونیسم در این جوامع بدوا به اعاده حقوق برابر انسانها گره میخورد.

هر تحول انقلابی و هر اعتراض توده ای و خیزش اجتماعی در ایران قویا مهر زنان را برخود دارد. فاکتور اجتماعی زنان در ایران غیر قابل انکار و غیر قابل دور زدن است. منشا توحش بیوقفه و سیستماتیک جمهوری اسلامی علیه زنان تنها و صرفا ضدیت اسلام با زنان نیست. این یک وجه اساسی مسئله است. وجه مهم دیگر اینست که زنان و تحرک سیاسی روزمره آنان به یک بارومتر سیاسی در جامعه ایران تبدیل شده است. هر زمان جمهوری اسلامی احساس خطر میکند به زنان حمله میکند. جنبش آزادی زن نمیتواند با اسلام سیاسی و اسلام بطور کلی درنیافتد و خود را به تکرار کسالت آور “لیبرال” خواندن اسلامیون مرتجع سرگرم کند.

زنان نه عموما در هر کشوری، و نه حتی در هر کشور منطقه، بلکه زنان و جنبش شان برای آزادی در ایران یک خصلت عمیقا ضد اسلامی دارد. این واقعیتی ابژکتیو است که از تئوری و باور سیاسی کسی در نیامده است. این واقعیت از ضدیت عینی و روزمره اسلام با حق و آزادی زن نشات میگیرد. واقعیتی که اگر دیده نشود، اگر روی آن بعنوان یک فاکتور اجتماعی تعیین کننده حساب نشود و برای آن تعیین سیاست نشود، آنوقت این جنبش از روی آه و ناله های ضد لیبرالی و شبه اسلامی این و آن رد خواهد شد. چرا که این آه و ناله های ضد لیبرالی چیزی جز آوانس به اسلام سیاسی و حاشیه ای کردن آگاهانه تقابل با اسلام در جامعه ایران نیست. در ایران، اسلام و آزادی زن غیر قابل جمع اند!

۲۰۱۳-۱۱-۰۳