ستایشگران جهالت قومی

ستایشگران جهالت قومی

 

بر اساس مصاحبه با رادیو سپهر، ۳۱ اکتبر ۲۰۱۳

 در برنامه های هفتگی مصاحبه با رادیو سپهر، سیر تحولات آتی در پی “انتخابات” در کردستان عراق را مورد ارزیابی قرار دادم. گفتم که در انتخابات مذکور، جریان اتحادیه میهنی، حزب جلال طالبانی، برخلاف انتخابات پیشین با “لیست مشترک” همراه با حزب دمکرات کردستان عراق، حزب خانواده و عشیره بارزانی، ظاهر نشد و در نتیجه از نظر رده بندی پس از جریان موسوم به “تغییر”، در مرتبه سوم قرار گرفت.

از منظر، “داخلی”، یعنی میزان سهم در قلمرو “اقلیم کردستان عراق”،  توازن نیروها بر هم خورد و حزب تحت رهبری ایل ملامصطفی بارزانی در موقعیت بالاتری قرار گرفت. این مساله بطور مستقیم بر کلیه جریانات مختلف کردستان ایران که در حوزه اقلیم کردستان عراق مقر و اردوگاه دارند، بویژه بر جریاناتی که در منطقه تحت قیمومیت سنتی اتحادیه میهنی فعالیت دارند و کمک های مالی خود را از اتحادیه میهنی، اساسا به وساطت و “توصیه” جلال طالبانی دریافت میکردند، تاثیر بلافصل خواهد داشت. موقعیت رو به افول اتحادیه میهنی، فقط یک شکست صرف در آن “انتخابات”  نبود و نیست. وزن طرفهای رقابت سنتی  توزیع “فیفتی- فیفتی” قدرت، کاملا به رابطه سیاسی و اقتصادی آنها با دولتهای منطقه، بویژه با رژیم جمهوری اسلامی و ترکیه وابسته است. کاملا روشن است که با توجه به مرز گمرکی ترکیه با منطقه تحت سیطره بارزانی، و منابع حاصل از این بزرگراه بازرگانی ترکیه و اروپا با کردستان عراق و سراسر عراق و بخشی از کشورهای حوزه خلیج فارس، حذف اتحادیه میهنی از لیست “توافق” و بند و بستهای تاکنونی بر سر تقسیم و سهمیه بندی “پست” و مقام، چه در سطح عراق و چه بویژه در کردستان عراق، با عواقب کاملا متفاوتی روبر خواهد شد. اولین تاثیر آن، افزایش حدود نفوذ دولت ترکیه و کم اهمیت شدن رابطه و قول و قرارهای علنی و پشت پرده اتحادیه میهنی با رژیم جمهوری اسلامی است.

اما از منظر بیرونی، و خارج از چهار چوب مناسبات سنتی و رقابتها و تخاصمات بین اتحادیه میهنی و پارتی دمکرات، که البته طی چند سال اخیر، جریان “تغییر” به ضرر اتحادیه میهنی به معادله اضافه شده است، وضعیت بلاتکلیفی حقوقی کردستان عراق و اینکه شهروند کردستان عراق، “تبعه” کدام کشور و تحت چه قوانین مدنی زندگی میکند، کماکان در حالت ابهام و ناروشنی است. این معضل یک بار دیگر بحث “استقلال سیاسی” کردستان عراق و تشکیل یک دولت مستقل را به جلو صحنه رانده است. اما حقیقت این است که گره این معضل بوسیله احزاب حاکم ناسیونالیست در کردستان عراق باز نمیشود و ادامه این موقعیت مبهم و “در حال گذار” به نفع حاکمیت حزبی و عشیره ای و طایفه ای است. نیروی دیگری که بتواند  نه فقط از لحاظ “موضع”، بلکه از نظر وزن و قدرت و نفوذ اجتماعی این مساله سیاسی را در ابعاد ماکرو حل کند، متاسفانه وجود ندارد.

این وضعیت بلاتکیف و آویزان، البته موجب کشف تزهائی به ظاهر مردم پسند و “پا برزمین” نیز شده است.  صابر شیخ الاسلامی طی یادداشتی برای مسئول رادیو سپهر، به مواضع من ایراد گرفته بود و نظر من را به عنوان “تکرار مواضع کاغذی” منصور حکمت مورد حمله قرار داده بود. من به برخی از جوانب این اظهار نظر و این حکم که به تعبیر منقد مواضع من انگار چنان واضح است که در “کردستان” برای هر “چوپانی”  قابل فهم است و فقط برای یک “ژورنالیست اصفهانی” نامفهوم است، میپردازم.

 قوم شهید و برگزیده و ناسیونالیسم مربوطه

 صابر شیخ الاسلامی نوشته است، در کردستان عراق که نه صنعتی وجود دارد و به تعبیر او ناروشن است که تعداد احتمالی”کارگران کرد” در بخش صنعت نفت چه اندازه است و اینکه از “ساختار مدنی” در آن منطقه خبری نیست، مردم چاره ای ندارند جز اینکه با حاکمیت احزاب عشیره ای کنار بیایند. خود او حتی تاکید کرده است که تا هر اندازه بخواهد او احزاب حاکم را عشیره ای و عقب مانده میداند. اما با اینحال از یک “سرزمین سوخته” که قربانی “انفال” و بمباران شیمیائی و آوارگی پس از جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱ بوده است، انتظار “تشکیل دولت” و به حساب آوردن مردم به عنوان شهروند صاحب حقوق مدنی، “خیالی”، “کتابی” و غیر واقعی است. به عبارت دیگر قربانی و شهید تاریخ بودن یک قوم و ملیت، بخودی خود هیچ زمینه “مادی” نه فقط برای سوسیالیسم که حتی برای برخورداری از حقوق مدنی بورژوائی هم فراهم نکرده است و از این نظر بزعم منقد مواضع من، “شرایط اجتماعی” برای سروسامان دادن به وضعیت مبهم حقوقی شهروندان، بویژه برای “شهروند کرد”، فراهم نیست.

سالها قبل، در دورانهای قبل از بمباران بغداد در جریان جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱، آنگاه که هنوز سالها با جنگ بوش در سال ۲۰۰۳ فاصله بود و کل شیرازه مدنی عراق از هم نپاشیده بود و بر بستر این ویرانی و آوارگی ها، احزاب عشیره ای به قدرت نرسیده بودند، آنزمان که هنوز میشد برآورد کرد که در کرکوک و بصره و بغداد چند “کارگر کرد” بدور از از خطر بمب های انتحاری، میتوانستند بسر کار و مراکز “صنعت” دایر بروند، آری در آن سالهای دور، “قاسملو”، دبیر کل وقت حزب دمکرات کردستان ایران، در جزوه ای تحت عنوان “بحث مختصری در باره سوسیالیسم” همین استدلال ها را کرده بود که در کردستان به دلیل نبود صنعت و “دودکش” کارخانجات، و به دلیل بافت “دهقانی” و “غیر شهری” کردستان، سوسیالیسم، امری مربوط به دهها سال آتی است. آنوقتها، رفیق عزیز و جان باخته دکتر جعفر شفیعی، به قاسملو پاسخ داد و نوشت سوسیالیسم به عنوان یک فلسفه زندگی و یک جنبش و گرایش اجتماعی، آنهم در اواخر قرن بیستم، دیگر در گرو “مرحله تکامل” و بافت غیر شهری جوامع نیست و نه موضوع دهها سال آتی که موضوع روز برای هر شهروند کرد و غیر کرد است که در جهان سرمایه داری آخر قرن بیست و اوایل قرن بیست و یک زندگی میکنند. جالب این است که یکی از تئوریسینهای بعدی “کاغذی” شدن سوسیالیسم و “واقعی” و “عملی” بودن ناسیونالیسم کردی، همان موقع در یکی از شماره های نشریه “پیشرو”، ارگان سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، کومه له، رابطه سوسیالیسم با تعداد “دودکش” های موجود در کارخانجات “کردستان” را  به استناد کارگران “کرد” که نیروی کار خود را به “سرمایه”، چه سرمایه و تاجر کردی و چه سرمایه “غیر خودی” فارس و ترک در خارج از قلمرو کردستان میفروختند، رد کرد.  بحث فعلی مدافعان ناسیونالیسم کرد، از جمله همان کسانی که در پی دو یورش ویران کننده به شیرازه مدنی جامعه عراق، “کمونیست سابقی” شده و در پس این ویرانه ها به پیشگاه ناسیونالیسم قومی مشرف شده اند، این است که نه تنها سوسیالیسم موکول به محال شده و با بافت “ملی و قومی” مردم “سرزمین سوخته”،  ناهمخوان است، بلکه مدنیت و مقدرات و سرنوشت جامعه هم در قباله احزاب قومی نوشته شده است.

بدین ترتیب در دو شرایط متفاوت، و با دو استنتاج متفاوت، ما بار دیگر با یک قوم و ملیت برگزیده و در عین حال شهید تاریخ روبرو هستیم، که اولی هر قربانی یهود را در جنگ دوم جهانی به کیسه ناسیونالیسم یهود میریزد و دومی قربانیان آوارگی مردم کردستان را شاهد برگزیدگی ناسیونالیسم قومی کرد میگیرد. حقیقت “قربانی” و “شهید” شدن مردم کرد در دو اتفاق زیر و رو کننده کل شیرازه مدنی جامعه عراق، جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱و جنگ بوش در سال ۲۰۰۳ ضرب میشوند و از آن مخلوق و پدیده معوج و عجیب و غریبی به نام احزاب “اقلیم کردستان” زاده میشوند. وضعیت ناپایدار حقوقی مردم کردستان، در تفاوت با سیطره ناسیونالیسم یهود بر قربانیهای نازیسم، در ناممکن و “کاغذی” بودن تعیین تکلیف وضعیت مدنی مردم کردستان عراق، بخاطر منافع فراکردستانی دولتهای منطقه و کشورهای غربی و آمریکا، و منافع “قومی و اقلیمی احزاب ناسیونالیست حاکم  دیگر به امر محتوم و “ناگزیر” تبدیل میشود. اما این دولت “مستعجل” فقط در بی ثباتی اوضاع فعلی، مبهم ماندن سرنوشت “دولت مرکزی” عراق و باز بودن مساله تعیین تکلیف وضعیت مدنی در کردستان عراق محلی از اعراب دارد. در شرایطی که همه مدافعان ناسیونالیسم قومی، پذیرفته اند که استقلال کردستان عراق عملی نیست و “کاغذی” است، چاره دیگری جز این ندارند که منفعت “رهبران قوم” خود را به سرنوشت دولتهای “واقعی” گره بزنند. آنوقت تازه معلوم خواهد شد که مردم کردستان عراق، به عبث طی بیش از ۲۲ سال پس از عملیات “توفان صحرا” و جنگ نابود کننده کل شیرازه مدنی سراسر عراق، به قربانیان و شهدای بی قرب و منزلت یک ناسیونالیسم بی جربزه و همواره گوش بفرمان و نوکرمآب تبدیل شده و با تبلیغات مسموم ناسیونالیسم عشیره ای و طایفه ای، در یک خرافه طلسم شده اند. اینجا دیگر خود قربانیان آوارگی و انفال و بمباران شیمیائی هم تا زمانی که در تداوم مهندسی یک سیستم خرافه پروری قومی و کردی- اسلامی، نقش یک ناظر خاموش و یا همراه پاسیو را بازی میکنند، در معادله سهیم اند.

طرح تشکیل دولت مستقل در کردستان عراق توسط منصور حکمت، علیه این ارتجاع خرافه پرور ناسیونالیسم قومی – اسلامی بود. اگر این طرح، بزعم همه مدافعان متعصب ناسیونالیسم کرد، “کاغذی” است و کاغذی بود، ارمغان “واقعی” و “پابرزمین” و صد در صد کردی دستجات عشیره ای ناسیونالیسم کرد برای شهروند کرد و غیر کرد جامعه عراق، ارزانی خودشان باد. اینها میتوانسنتد و کماکان میتوانند بدون پرتاب کردن لجن به منصور حکمت به ناسیونالیسم کردی و قومی شان مفتخر باشند و از اینکه فروپاشی شیرازه مدنیت جامعه عراق در دو جنگ ویرانگر، به نفع”کردها” بوده است چوپی بکشند و به خاطر سهم و جیره و مواجب و خیرات و حسناتی که از  کیسه مردم عراق و از دست احزاب “خودی و کردی” گرفته اند، کماکان تجاهل کنند و روزگار سپری کنند و  خود را در این مصادره و تاراج و غارت انسانیت و مدنیت؛ نماینده “کردستان شرقی”  و بخشی از “چهار پارچه” کردستان بدانند. اما به نظر میرسد دریافت این مواجب و حق السکوت و اجرت “ممنوع الفعالیت”، بدون انجام مناسک مشارکت در این بی عاطفگی و بدون نشان دادن “هویت” مرزبندی دائمی با کمونیسم بطور عموم و بدون یک زنجیره مداوم “نفرت” از “کمونیسم کارگری و از منصور حکمت بطور اخص، “حلال” نمیشود و  معلوم شده است قورت دادن این لقمه و شنیدن کلمه “عافیت”، بدون اجرای مراسم “شکرانه” در هر وعده، بخشی از پایبندی به “تعهدات” شان است.

برای مردم “ساده دل” و “کرد پرور” که با دست و دل بازی بیش از بیست سال است ناظران معصوم و بی گناه و بی اختیار سوروسات جماعتی اند که حتی  از تاریخ خویشتن خویش اعلام “برائت” و نفرت کرده؛ و خود را از هر گونه تعلق و “خاطره” به مدنیت جامعه و به افکار و عقاید پیشرو و مترقی، تهی ساخته اند و برای اطراق در منزلگه حس تعلق به تعصب در تجاهل و خودفریبی و عوامفریبی و بی مسئولیتی در قبال حق شهروندان محترم کرد و غیر کرد، به هر پرنسیپ انسانی و متمدنانه پشت کرده اند، آرزوی صبر جمیل و اجر جزیل دارم.

برای شنیدن مصاحبه رادیوئی، لینک زیر را کلیک کنید:

http://www.radiosepehr.se/interviews/2013/IrajFarzad131031.wma

iraj.farzad@gmail.com