بزرگداشت جانباختگان فرصتی برای کوبیدن نیروهای انقلابی!

بزرگداشت جانباختگان فرصتی برای کوبیدن نیرو های انقلابی!

     رژیم جمهوری اسلامی که در  سال ۱۳۵۷ جهت سرکوبی انقلاب توده‌ها برسر کار آمد برای تحکیم قدرت و حفظ شرایط استثمارنظام سرمایه‌داری حاکم، در دهه ۶۰ دست به جنایاتی زد که در تاریخ ایران کم سابقه بود. این است که کمونیستها، آزادیخواهان و سایر نیروهای دموکراتیک همواره سعی میکنند که بگونه‌های مختلف رویدادهای رخ داده در این دهه را بیاد آورده، جنایات رژیم جمهوری اسلامی را افشاء و از آرمانها و مبارزات آن جانباختگان یاد کنند. البته اخیراً قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ برای نیروهای سازشکار و حتی ضد خلقی هم دستاویزی شده که سعی می کنند نظرات و ایده های خود را تحت این پوشش بیان کنند.

      در استکهلم پایتخت سوئد نیز در تاریخ ۲۱ سپتامبر جلسه سخنرانی‌ای با عنوان “بزرگداشت هزاران جان سپرده در زندانهای جمهوری اسلامی …” از سوی کانون زندانیان سیاسی در تبعید برپا شد که نمایندگانی از ۵ سازمان و حزب در آن سخنرانی نمودند که حمید تقوایی از حزب کمونیست کارگری یکی از سخنرانان این جلسه بود، کسی که گوش کردن به سخنان او نشان می داد که وی بیشتر برای کوبیدن نیروهای انقلابی به جلسه آمده تا بزرگداشت خاطره جانباختگان دهه ۶۰٫

      حمید تقوایی که از تشکیل دهندگان و رهبران سازمان اتحاد مبارزان و بعد حزب کمونیست ایران و سپس حزب کمونیست کارگری (از این پس حکک) است در جواب سوالات برگزار کننده جلسه، به جای پاسخ به پرسشهای مطرح شده، از هر فرصتی استفاده کرد تا کمونیسم و جنبشها و سازمانهای انقلابی در دوره شاه را نفی نموده و بدین ترتیب تحلیلهای خود از دوره شاه را با نیهلیسم بورژوائی خاص حکک بار دیگر به نمایش بگذارد. او در جواب این سوال که  “آیا نیروهای مخالف حکومت می توانستند با در پیش گرفتن سیاستهای معین و متفاوتی، از این کشتار جلوگیری کنند یا نه؟”  اینطور پاسخ میدهد “ بحث یرمیگرده به اینکه ما از چه چپی صحبت میکنیم؟ کدام چپ؟ …. مسئله اینکه چپی بود که وقتی اجتماعاً نگاه کنیم بخشی از یک جنبش از یک جنبش ضدامریکایی، من حتی ضدامپریالیستی هم نمیگم ضدامریکایی بود” و در ادامه این درفشانی حمید تقوایی این چنین حرفهایش را ادامه میدهد “ در زمان شاه که بالاخره آدمهای همسن من از همان دوره به سیاست اومدیم و کمونیست شدیم و مبارزه را شروع کردیم یک چپی وجود داشت که معیارهاش و ارزش‌هاش ضدامریکایی بود. این هم میراث متاسفانه منفی کودتای ۲۸ مرداد بود که ضدامریکایی‌گری شده بود، محور و قالب شخصیتهاش از آل احمد بگیر تا کسی مثل دکتر شریعتی، همین خمینی و منتظری و رفسنجانی که اون موقع اینا تو زندان بودن تا مجاهدین، اینها همه یک خانواده و یک بستر بود، یک چپ ضدامریکایی بود که بخودش میگفت چپ، ولی اگر حتی بخواهیم بگیم ضدامپریالیست فقط ضدسرمایه‌داری میتونه ضدامپریالیست باشه اینا ضد سرمایه نبودن.

      به این ترتیب پاسخ رهبر حزب به اصطلاح کمونیست کارگری به این پرسش که آیا نیروهای مخالف حکومت می توانستند با در پیش گرفتن سیاستهای معین از این کشتار(کشتار های دهه ۶۰ در جمهوری اسلامی) جلوگیری کنند؟ این می‌شود که  خمینی، منتظری و رفسنجانی،  دکتر شریعتی و مجاهدین  و بقیه چپها و مثلا سازمان پیکار و سازمان چریکهای فدائی خلق ایران در مجموع همه بخشی از ” یک خانواده” بودند  که تقوائی آنرا خانواده  ملی ـ اسلامی” می نامد. اینکه این حرفها چقدر به سئوال مربوطه ربط دارد را احتمالا کسی جز خود سخنران نخواهد فهمید. چون این سوال در مورد زمانی بود که خمینی، منتظری و رفسنجانی نه در زندان و مخالف حکومت، بلکه خود در راس قدرت بوده و آنها بودند که مردم و سازمانهای انقلابی را سرکوب و کشتار به راه انداخته بودند، بنابراین نامبردن از آنها در موقعی که شرایط از هر جهت تغییر کرده است جز خلط مبحث  و ضمن رندانه از پاسخ فرار کردن، از فرصت برای تبلیغ علیه نیروهای چپ استفاده کردن چه معنائی دارد؟ اساساً قرار دادن این نیروهای نامتجانس در یک چهارچوب حتی در دوران شاه نیزحماقت ویژه‌ای می‌طلبد. چرا که خمینی در سالهای ۵۶ و ۵۷ دست در دست آمریکا و در سازش با این قدرت جهانی و سایر قدرتهای امپریالیستی داشت جانشین رژیم شاه می شد تا انقلاب و همه سازمانهای انقلابی را نابود کند. در حالی که کمونیستها و نیرو های انقلابی در همان زمان در کار سرنگونی رژیم شاه به مثابه حافظ نظام حاکم بودند. از سوی دیگر واقعیات اقتصادی- اجتماعی در جامعه ایران به گونه‌ای بود که همه میدانستند که آمریکا دشمن اصلی خلقهای ایران است و شاه نیز نوکر آمریکاست. بیهوده نبود که وقتی شاه با قدرت توده‌ها مجبور به ترک کشور شد و روزنامه ها نوشتند “شاه رفت”، مردم بلافاصله فریاد زدند حالا نوبت آمریکاست که باید برود. بنابراین هیچ سازمانی نمی توانست ادعا کند که طرفدار مردم است ولی علیه آمریکا مبارزه نکند.

    تقوائی از کودتای ۲۸ مرداد نام می برد خوب مگر این کودتا برای بازگرداندن شاه به قدرت نبود؟و مگر رژیم شاه حافظ نظام طبقاتی حاکم نبود؟ارتشی که توسط این امپریالیسم تعلیم میدید، قراردادهای ننگین نفت که علیرغم گفته حمید تقوایی، آمریکا آنرا بسیار ارزان در دست داشت، سازمان امنیت یا همان ساواک که در حقیقت در آمیخته با سازمانهای امنیتی آمریکا و در خدمت آمریکا بود و دیگر اعمال ننگین شاه بر علیه توده‌ها ایران و خاورمیانه (حضور میلیتاریستی در ظفار برای سرکوب انقلابیون)  که در خدمت  امپریالیسم آمریکا بودند همه و همه عامل استعمار بودن  و سگ زنجیری بودن شاه را نشان میداد و این واقعیتی است که از خود واقعیت گرفته شده بود و نه همچون تزهای حکک از تصورات و خیالپردازیهای کسانی که در آسمانها سیر می کنند و همه تلاش شان این است که نظر مثبت امپریالیسم آمریکا را به خود جلب کنند. بنابراین در شرایطی که تسلط آمریکا بر ایران کاملاً آشکار بود طبیعی است که  ضدیت با سلطه آمریکا یعنی ضدیت با سلطه امپریالیسم و سرمایه داری جهانی. بنابراین به بیشرمی خاصی نیاز است که کمونیستهای ایران در آن سالها را صرفا ضد آمریکائی و نه ضد امپریالیست و ضد سرمایه داری که واقعا بودند، معرفی نمود.

     حمید تقوایی به این لاطائلات اینطور ادامه میدهد “ یک جنبش اجتماعی بود که بهش من میتونم بگم ما تو ادبیاتمون بهش میگیم جنبش ملی ـ اسلامی، ناسیونالیسم و اسلام از جنبش مشروطه به بعد این دوتا معیارهای ارزشی بودند چپی را بوجود اوردن که این چپ شاخه اون جنبشها بود، ضد سرمایه داری توش نمیدیدی

    البته برای لیدر یک حزب کاغذی و فاقد هرگونه سابقه مبارزاتی شناخته شده در زمان شاه، برای لیدر “حزبی” که افتخار رهبرانش آن است که کمونیسم‌شان “اروپایی” است، برای لیدر “حزبی” که از زمان تشکیل در بزرگترین مسایل جنبش انقلابی نشان داده که بیشتر پرو امپریالیسم بوده تا ضد امپریالیسم و سرمایه، نمایش این نوع “چپ ستیزی” و کوبیدن تمام ارزشهای مبارزاتی کمونیستی تا حد زیادی قابل فهم است. اما خارج از انگیزه های ناسالم حمید تقوایی در سخن پراکنی‌هایش اگر کسی زحمت نقد درافشانی‌های ایشان را به خود بدهد میفهمد که فرق گذاشتن صریح و دقیق بین جنبشهایی که اساساً متفاوتند، بررسى درست و واقع‌بینانۀ شرایطى که این جنبشهای مختلف خودشان را بروز میدهند، و درک روابط طبقات در جامعه که این جنبشها را به درجات مختلف به میدان می‌کشانند، اینست برخورد دیالکتیکی،مارکسیستی و طبقاتی با جنبشهای اجتماعی. هیچ چیز جز سردرگمى در انتظار کسانى نیست که لجوجانه و عامدانه از پذیرش جنبشهای اجتماعی آنطور که خود هستند خودداری کنند و بدتر آنکه بدلخواه آنها را به تصویر کشیده  و با یک کلمه غیر مربوط آنهم با انگیزه‌های ناسالم توصیف کنند. آنهایی که ادعای کمونیست بودن دارند، و از آن خنده‌دارتر خود را نماینده بهترین نوع آن میدانند باید واقعیات را از واقعیات و نه از تصورات خود استنتاج کنند. ولی با توجه به تحلیلهای سیاسى “کمونیسم کارگری” که  همیشه ماهیت عمیق تضادهاى طبقاتى در ایران را کاملاً نادیده گرفته‌اند نتیجه عمل حمید تقوایی که با عبارات کلی و گنده‌گویی‌های فاقد ارزش و با نامگذاری جنبشها به میل خود و بدور از واقعیت  برخورد کرده است آن است که دشمن اصلی یا امپریالیسم، این دشمن اصلی توده‌های جهان به کنار زده شده و دشمنانی آفریده میشوند (اسلام و اسلامگرایان بعنوان دشمنان اصلی) که خلاصی از آنها خواست بخشی از بورژوازی هم هست و در نهایت بورژوازی همچون سیستم اصلی روابط اقتصادی ـ اجتماعی حفظ میشود. بنابراین این ادعا که “در این جنبشها، ضدسرمایه‌داری توش نمیدیدی” اگر گویای بیسوادی گوینده نباشد حتما گویای بیشرمی او هست. از سوی دیگر مگر در تجربه افغانستان ندیدیم که امپریالیستها و آمریکا به آنجا لشکر کشی کردند تا طالبان اسلامی را بردارند بنابراین از قدرت پائین کشیدن طالبان و ملاعمر خواست بورژوازی امپریالیستی آمریکا هم بود که اتفاقا آقای تقوائی و حزبشان در این حمله و لشکر کشی از آمریکا دفاع می کردند و در کنار آنها قرار گرفته بودند!

    حمید تقوایی در ادامه سخنرانی اش  و در پاسخ به سوال “چه عواملی باعث میشوند مردم و پیشاپیش آنها سازمانها و احزاب سیاسی نتوانند با سرکوب حاکم مقابله کنند، یعنی در واقع اون کاستی‌ها یا ضعفها را در این سئوال میتوانیم جستجوگر باشیم و پرسشی پیدا کنیم برای آینده و برون رفت از مشکلاتی که داریم” چنین جواب میدهد ” به نظر من انقلاب ۵۷ از نظر اجتماعی چپ دیگری را میطلبید که موجود نبود، نه تنها در ایران، در سطح جهانی موجود نبود.” ” چپی فعالیت میکرد که نقدش به سرمایه داری نقدش به کمبودهای سرمایه‌داری بود” ” کسی دیگه محاصره شهر را از طریق دهات رو، نیمه فئودال ـ نیمه مستعمره، چه گوارایسم و کاستریسم و اینا رفت کنار، جواب نمیداد، بطور عینی جواب جامعه را نمیداد، یهو معلوم شد که چپی از نوع لنین، از نوع انقلاب اکتبر میخواد نه از نوع(خوانا نیست) یا جنگ چریکی کوبا، ومعلوم شد این انقلاب علیه سرمایه است نه انقلاب علیه امپریالیسم، سگ زنجیری امپریالیسم، چپی که تو باغ سگ زنجیری بود با شاه بد بود گویا سگ زنجیری کس دیگه‌س نه سگ زنجیری طبقه سرمایه‌دار تو خود ایران،“.

      با این سخنان تقوائی نشان می دهد که حتی نمی داند که امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایه داری است و وقتیکه کمونیستها بر علیه امپریالیسم فریاد می‌زنند یعنی دارند بر علیه نظام سرمایه داری حاکم سخن می گویند و آنرا آماج حمله خود قرار داده اند.  این نا آگاهی در ضمن نشان می دهد که تقوائی واقعا شعارهای فریبکارانه خمینی را باور کرده و فکر می کند که خمینی واقعا ضد امپریالیست و ضد آمریکا بود و یا هم اکنون جمهوری اسلامی هم هست.  باید از حمید تقوایی پرسید که آیا وقتی که خمینی توسط امپریالیسم آمریکا به جای شاه بقدرت رسید و شاه را از کشور راندند و بعد  ژنرال هایزر آمریکایی از رهبران ارتش خواست که تسلیم دارو دسته خمینی شوند آیا این جایگزینی برای حفظ نظام حاکم نبود و مگرهمه جنایات خمینی و جمهوری اسلامی اش در راستای حفظ این نظام نبوده است. آیا  امپریالیسم آمریکا زده بود به سرش که شاه را بردارد و به قدرت گیری خمینی یاری رساند؟ و یا مگر برای حفظ منافع خودش نبود که با حفظ نظام سرمایه‌داری وابسته حاکم تنیده است؟ و آیا این خمینی جلاد  که تمامی توان وقساوت و  فریبش را بکار برد تا انقلاب را سرکوب کند نشان نداد که با پشتیبانی دشمن اصلی خلقهای جهان یعنی امپریالیسم و در شرایط مشخص ایران امپریالیسم آمریکا به قدرت رسیده و نباید فریب هیاهوهای ضد امپریالیستی و ضد آمریکائی‌اش را خورد؟

     آنچه که از حضور و سخنرانی  تقوائی در این جلسه و گفته‌های غیرعلمی او نتیجه میشود این واقعیت است که بزرگداشت خاطره جانباختگان دهه ۶۰ بهانه‌ای شده است برای کوبیدن کمونیستهای واقعی ایران و توهم پراکنی‌ بر علیه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در دهه ۵۰٫ زیرا چنین کسانی میدانند چریک فدایی چه پایگاه و مفهومی در جامعه ایران دارد. در اوائل انقلاب همه شاهد بودند که چگونه توده‌ها و زحمتکشان به سوی سازمان چریکهای فدایی خلق با توجه به تاریخ پر افتخارش رو آورده و هواداران این سازمان به چه نیروی بزرگی بدل شدند. پس او بی جهت نبود که در پاسخ به هر سوالی تا میتوانست به وظیفه بورژوائی خود در دشمنی با سازمان چریکهای فدایی در دهه ۵۰ ادامه میداد. این چیز تازه‌ای نیست از دوران انقلاب ۵۶ و ۵۷ که اپورتونیستها بر سازمان چریکهای فدایی به عنوان قدرتمند ترین سازمان کمونیستی ایران مسلط شدند، ما شاهد حجم بالائی از تحریفات و اشاعه اراجیف علیه کمونیستها بوده ایم. حجم ادبیات اپورتونیستی در این زمینه سر به خروارها میزند. و تقوائی اتفاقا یکی از دیرآمدگان به خانواده‌ای است که وظیفه‌اش همکاری در ارکستر علیه فدائی و کمونیسم واقعی می باشد. تحلیل انقلابی چریکهای فدایی از همان ابتدای شکل گیری نشان داد که نیازهاى طبقه بورژوازیى وابسته، شاه و ساواک و آن دستگاه سرکوب را می‌خواست و اگر شاه نمی‌توانست به این وظیفه خود یعنی حفظ شرایط غارت و استثمار برای امپریالیسم و طبقه‌ای که آنرا نمایندگی میکرد عمل کند، نیاز این طبقه عامل دیگری را که شایستگی خود را برای انجام این وظیفه نشان داده باشد بجلو میفرستد که تجربه شکست انقلاب ۵۷ اینرا نشان داد. این چنین سازمان چریکهای فدایی خلق در دهه ۵۰ را در خانواده‌ای گذاشتن که یک عضو آن خمینی و عضو دیگر آن مجاهدین باشند  در بهترین حالت فقط باید از تراوشات مغز بیماری باشد که خود هم نمیداند به چه بیماری عجیبی مبتلا گشته است زیرا خواسته خمینی در پیش از انقلاب فقط حفظ شرایط زندگی انگل‌وار خود  و بعد از انقلاب نیز سرکوب انقلاب برای حفظ نظام سرمایه داری ایران بود و برای حفظ این شرایط دهها هزار نفر را بکشتن داد و فاجعه قتل عام زندانیان سیاسی دهه ۶۰ را بوجود آورد. در حالیکه چریکهای فدایی در دوران شاه به وظیفه سنگین خود در مقابل طبقه کارگر عمل کرده و بیشترین فعالیت و بیشترین کشته را دادند و نتیجه آنرا در اول انقلاب همه دیدند که چگونه توده‌ها آنها را با آغوش باز پذیرفته و مبارزات  آنها را پاس داشتند، چیزی که برای اپورتونیستها غیرقابل تحمل بوده و لجوجانه موجودیت و زیست خود را در رد این سازمان می‌دانند و می‌بینند. خنده دار است البته در متن صحبتهای تقوائی که وی در ادامه سخنرانی اش می گوید “ بنابراین جواب در یک سطح استراتژیکی اجتماعی میگم اگر چپ نوع دیگری، چپ واقعی، رادیکال، ضدسرمایه، ضد طبقه حاکمه داشتی می‌تونست نه تنها از کشتار ۶۰ بلکه سرنوشت انقلاب ۵۷ را یک جور دیگر رقم بزنه”.  اما بیاید یک لحظه فکر کنیم که جامعه ما گرچه با تاخیر اما بالاخره چنین “چپی” را پیدا نمود آنهم در قامت حزب کمونیست کومله  که همین تقوائی چند سال بعد به بهانه اینکه این حزب زیادی ناسیونالیست است از آن جدا شد و حزب کمونیست کارگری را شکل داد که منطقا می بایست نه ضد آمریکائی بلکه ضد سرمایه  باشد. اما این ضدیت با سرمایه را در کجای عملکرد این حزب می توان پیدا نمود؟  حزبی که هیچ کدام از اشکالات و نارسائی‌های سازمانها و احزاب قبلی را ندارد منطقا باید در صف اول مبارزه با سرمایه داری قرار داشته باشد اما با نگاهی به تاریخچه و عملکرد این جریان هر کس که چشمی برای دیدن داشته باشد این حزب را در همه جا دوش به دوش سلطنت طلبان و سرمایه داران و در کنار آمریکا و در حمایت از لشکرکشی‌های امپریالیستی آن می بیند تا قدرتهای بزرگ مدرن بودن آنرا باور کرده و گوشه چشمی به آنها داشته و در اعمال ضد انقلابی‌شان علیه مردم آنها را هم به بازی بگیرند.

     وقتیکه در جلسه ای که در گرامیداشت یاد صدها کمونیستی که به خاطر آزادی و سوسیالیسم به دار آویخته شدند چنین اراجیفی شنیده میشود انسان باید به معنای کلمات و از جمله کلمه “بزرگداشت” هم شک کند. براستی جلسه بزرگداشت آن رزمندگان چه ربطی به کسانی دارد که مدعی اند همه جنبشهای مختلف از یک بستر برخاسته و همه ارتجاعی هستند و قبل از آنها هم هیچ نیروی کمونیستی در ایران وجود نداشت. به این ترتیب حمید تقوایی با خودداری از  درک ماهیت و شیوۀ مبارزه  جنبشها، خود را در جنبش خیالی‌ای قرار داد که هرگز صورت واقعیت بخود نخواهد گرفت، زیرا نیهیلیسم بورژوائی این سازمان همه چیز را رد میکند تا ایستادن خود در کنار امپریالیستها را توجیه کند. در آخر این سوال را هم باید کرد که پاسخ سازمانهائی که خود را کمونیست و چپ میدانند به ترهات تقوائی در این جلسه چیست و برپائی جلسه مشترکشان با چنین جریان پرمدعای پرو امپریالیسم را چطور توجیه می کنند؟

عبداله باوی

اکتبر ۲۰۱۳