سخنرانی هژیر پلاسچی و سیاست رهائی بخش!

سخنرانی هژیر پلاسچی و سیاست رهائی بخش!

نوشته: حمید قربانی

امسال هم  مانند هر سال، بمناسبت یادبود قتل عام فرزندان کمونیست و سوسیالیست کارگران و زحمتکشان و دیگر آزادیخواهان و مخالفین سیاسی، در دهه ۱۳۶۰ در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی سرمایه، در خارج از کشورمراسم های مختلفی از طرف گروهها و جریانات برگزار گردیدند که بعضاً وابستگی شان( کانادا) به دولت های امپریالیستی واضح و روشن بود و برخی نیز با دعوت از مزدوران و نوکران سرمایه داری مانند یوسف بنی طُرف و تبدیل مراسم به دادخواهی وبهبود,و یا باصطلاح خودشان تعمیر* (رپاراسیون) رابطه خانواده های اعدام شده گان و جمهوری اسلامی اعدام کننده تبدیل کرده اند. و در واقع نمایشی برای مدعیان پرداخت غرامت از طرف جانیان اسلامی به خانواده های اعدامی ها و شکنجه شده گان جان بدر برده بود که اگر، کمی واقعی تر به مسئله نگاه کرده شود، نتیجه گرفته شده از آن، همانا، بهبود  رابطه برخی از بانیان این نوع مراسم های یاد بود  با جمهوری اسلامی جنایت کار بوده است. در میان برگزار کننده گان و حامیان یادبودها، برخی وابستگان سازمانهای به اصطلاح چپ مدعی رهبری طبقه کارگرنیز هستند که با آمدن شیخ حسن روحانی به کاخ ریاست جمهوری ابراز شادی و به نوعی انتقاد از خود پرداختند که چرا در مضحکه ای به نام انتخابات شرکت نکرده اند، ولی در هر صورت او را تحمیلی به خامنه ای نامیدند(راه کارگر …)، مانند مراسم هلند، کهچراغ سبزی برای جمهوری جنایتکار اسلامی و به دنبال آن پیامی آشکار مبنی بر راه تعامل و معامله با امپریالیسم می باشد. در این میان مراسمی نیز در پاریس برگزار شد و یکی از سخنرانان آن هژیر پلاسچی بود. برگزار کننده گان به نظر می رسد که  وقت کم داشته اند زیرا که  به هژیر فقط ۱۵ دقیقه اختصاص یافته است. با احتمال زیاد این ضیق وقت باعث شده است که هژیر نتواند به درستی مسائلش را طرح کند، ولی اگر وقت زیادتری در اختیار هژیر قرار می گرفت، می توانستیم قضاوتی درست تر نسبت به موضع طبقاتی هژیر و سخنان او داشته باشیم، ولی در هر صورت ما اکنون با سخنرانی ۱۵ دقیقه ای او مواجه ایم و چاره ای نداریم به جز اینکه به همین اندک قناعت کرده و نگاهی هرچند کوتاه به آن داشته باشیم.

هژیر در این سخنرانی به درستی به چند مسئله که همگی مهم هستند اشاره می کند، بعنوان  مثال جنبش سبز با رهبری نخست وزیر دوران قتل عام های دهه ۶۰ یعنی میرحسین موسوی که امروز نیز هنوز مایل است که جامعه را به دوران طلائی خمینی یعنی همان دوران قتل عام، دوران سیاه بربریت اسلامیان سرمایه که البته تا همین امروز هم ادامه دارد، برگرداند، ولی هژیر به جای نقد و بررسی چنین جنبشی فقط به این قناعت می کند که از آن به نام جنبش انقلابی یاد کند، اما بخش خوب سخنرانی هژیر آنجا ست  که هژیر به  شرایط سیاسی کنونی، به مواضع  دولت های سرمایه داری امپریالیستی اروپائی و آمریکای شمالی در قبال دولت ایران و تغییر و تبدیلات در این رابطه و نیز شرایط امروزی سیاسی در  داخل ایران  یعنی آمدن دولت اطلاعاتی امنیتی حسن روحانی و وزیر شدن یکی از سه نفر هیئت مرگ فرستاده شده بوسیله خمینی به زندانها و تشکیل دادگاههای مشهور به ۳ دقیقه ای و فرستادن زندانیان سیاسی به اتاق مرگ، به مصطفی پور محمدی که هیچ دست کمی از خود حسن روحانی و بالعکس ندارد می پردازد که جای بحثشان در اینجا نیست. این را بنویسم که نه اینکه این مسائل مهم نیستند، بلکه بحث تمامی اینها در این مطلب میسرنیست و باید در جای دیگر و سرفرصتی دیگر به آنها، اتفاقاٌ مفصلتر پرداخت. فقط این را بگویم افرادی  که در دولت حسن روحانی جمع شده اند، یکی از دیگری جنایت کار تر هست، همچنین خود روحانی؛ همه می دانیم که او یکی از جانیان و سران امنیتی و نظامی از آغاز جمهوری اسلامی تا کنون بوده است. یعنی کسی که در تمام اعمال و اقدامات رژیم بی چون و چرا دست داشته است.  حسن روحانی به شهادت  مناسک و مناصب خویش، دربین سران رژیم یکی از افراد مهم و کلیدی ومورد اعتماد خمینی و خامنه ای از نخستین روزها ی شروع جنایات تا کنون بوده است.

اما،  دو مسئله  دیگر را هژیر در این سخنرانی بدرستی مطرح می کند که به نطر من اساسی هستند و من هم روی آنها تمرکز خواهم کرد.

هژیر مسئله ای را مطرح می کند که به نظر می رسد قادر نیست آنرا کمی تعمیق داده یعنی بمثابه  پیروی از ماتریالیست تاریخی که هژیر هم خود را متعلق به آن نگرش می داند، به طبقات اجتماعی و منافع و تضاد منافع  آنها ربط داده ودر درون مبارزه طبقات اجتماعی آنرا در نظر گرفته و آنگاه از این منظر به مسئله نگاه نماید و انحرافات و اشکالات موجود در آن را مشخص کند. هژیر می گوید که افراد برگزار کننده سخنرانی او در سال ۱۳۸۸، در شهر استکهلم –درمدتی قبل از آن  ازمدافعان دولت خاتمی بوده و اکنون در دادگاه  محاکمه سران جمهوری به جرم جنایت علیه بشریت تریبونال بین المللی در کنار پیام اخوانها نشسته اند و از همه بدتر اینکه امروزه برخی از آنها مدافع رئیس جمهور حسن روحانی شده اند. ولی او نمی گوید که چرا چنین اتفاقی می افتد؟ چرا کسانی که بگفته هژیر بر درب دادگاه میکونوس که البته آن هم یک دادگاه امپریالیستی و در یک کشور امپریالیستی بود، ولی بهرحال برای محکومیت سران جمهوری اسلامی به جرم قاتل بودن می کوبیدند و تظاهرات می کردند، درست مدتی بعد به مجیز گویان جمهوری اسلامی، یعنی همان قاتلین تبدیل می شوند؟ زیرا او به باور من، مایل نیست مسئله را کمی بکاود و به آن از منظر طبقات اجتماعی و رفتار و کردار و گفتارشان و بویژه نماینده گان و سخنگویان این طبقات و اقشار اجتماعی، نگاهی ماتریالیستی تاریخی و دیالکتیکی داشته باشد.و رفتار آنها رابا توجه به موضع طبقاتی و منافع طبقات اجتماعی مورد ارزیابی قرار دهد. اگر از این منظر نگاه می شد، خیلی ساده بود، زیرا که آنها متعلق به اقشار اجتماعی هستند که از خود یک سیاست طبقاتی مستقل نداشته و ندارند و هیچگاه قادر به ارائه چنین چیزی نخواهند شد، زیرا که آنها اقتصاد سیاسی مخصوص به خود را ندارند و بنا بر این نمی توانند، مبلغ یک استراتژی و سیاست مستقل و بر اساس منافع  طبقاتی مربوط بخودشان باشند.  آنها  به طبقه ای و یا درست تر گفته باشم به اقشاری تعلق دارند که می خواهند کیوسک خود را دکان کرده و دکان را به فروشگاهی  نسبتاٌ بزرگ تبدیل کنند، و یا اینکه قطعۀ زمین روستائی را که  اکنون دیگر فقط در تخیل شان می تواند به واقعیت بپیوندد را احیانا کمی بزرگتر داشته باشند. قدرت پرواز آنها قدرت پرواز مرغان خانگی را می ماند که پرواز می کنند و لی دم در طویله بر زمین می افتند. این اقشار در شرایط پیشرفت سرمایه داری و توسعه آن، اکثریت شان مجبورند به صفوف طبقه کارگر رانده شده و تعداد خیلی کمی در نهایت عضوی از طبقه حاکمه محسوب گردند. آنها بدین دلیل، چون پاندول بین دو طبقه اصلی در جامعه سرمایه داری در نوسانند، که بویژه نمایندگان این اقشار در اکثر مواقع و مخصوصا در مواقعی که ۱- حرکت آن چنانی در جامعه نیست، یعنی به نوعی جامعه راکد است، زیرا که طبقه تا به آخر انقلابی نظم سرمایه داری یعنی پرولتاریا در ضعف است و نمی تواند طبقه حاکمه سرمایه دار را به چلنج اصلی یعنی تهدید به خلع قدرت سیاسی و از آنجا خلع قدرت اقتصادی کشد، ۲- در مواقعی که طبقه حاکمه به دلائلی مثلا خود را پیروز دیدن و یا در ضعف دیدن در باغ سبز نشان می دهد. این اقشار خرده بورژوا و بویژه روشنفکرانش در چنین شرایطی کفش و کلاه کرده و به آستانبوسی شتافته و برای گرفتن لقمه ای حتی حاضر می شوند که هر گونه خواری را بپذیرند و به واکس زدن  چکمه خونین هم بپردازند. بدین دلیل ما  می بینیم که برخی از آقایان و خانم های اصیل مثل فرخ نگه دار خائن و ملیحه محمدی و … واقعن برای پوزه مالیدن یکدیگر رازیر می گیرند ومتاسفانه عملکرد و بازدهی کسانی مثل محمد رضا شالگونی نیز به ریختن آب به آسیاب ارتجاع و امپریالیسم منجر خواهد شد. زیرا که آنها خرده بورژوایند و خرده بورژواها در مقاطع تعیین کننده فیل شان یاد هندوستان می کند و روی به برادربزرگتر می آورند.  مارکس در کتاب هجدهم برومر توصیف جالبی از نماینده گان اقشار مختلف خرده بورژوا  ارائه می دهد. او می نویسد که “« نباید تصور کرد که تمام نمایندگان دموکراسی، دکاندار و یا مفتون دکانداران هستند، اینان از نظر معلومات و موقعیت فردی خویش می توانند زمین تا آسمان با آنها تفاوت داشته باشند، عاملی که آنها را به نمایندگان خرده بورژوا مبدل میسازد این است که مغز آنها نمی تواند از حدی که خرده بورژوا در زندگی خود قادر به گذشتن از آن نیست؛ فرا تر رود و بدین جهت در زمینۀ تئوریک بهمان مسائل و همان راه هائی می رسند که خرده بورژواها بحکم منافع مادی و موقعیت اجتماعی خود در زمینۀ پراتیک به آن می رسند. » (کارل مارکس ۱۸ برومر ص ۵۰٫

 البته، بعد از مارکس و بویژه لنین نوشته های جالبی دارد که رجوع به آنها خالی از فایده نیست. و اما در جنبش کمونیستی انقلابی ایران نیز بوده اند کسانی که به این اقشار و نمایندگانش پرداخته اند. از آن جمله امیر پرویز پویان یکی از بنیانگذاران  سازمان چریک های فدائی خلق ایران است. او در سال ۱۳۴۸ و در جزوه ای به نام ترسان از انقلاب و خشمگین از امپریالیسم، که در نقد جلال آل احمد بعنوان نماینده اقشار میانی خرده بورژوازی ایران می باشد، توصیف جالبی از آنها  بدست داده است. او می نویسد: « آل احمد:  به عنوان یک خرده بورژوای ناراضی- برای دشمنی که نمایندۀ امپریالیست است- در سطحی روشنفکری یک دشمن بالفعل بود، اما در رابطۀ با انقلاب همواره متحد بالقوۀ این دشمن بود. هر چند به سلطۀ امپریالیسم کینه می ورزید، اما وحشت فراوانش از دیکتاتوری پرولتاریا- دشمن بالقوه ای که لیبرالیسم او، از هیچ چیز به اندازۀ آن نمی ترسید- او را نسبت به دیکتاتوری بورژوازی انعطاف پذیر می ساخت و آل احمد به عنوان خرده بورژوائی که طبقه اش را قربانی این هر دو دیکتاتوری می دید، دست خود را به سوی چیزی دراز کرد که قربانیان غالباّ و به هنگام تنگنا در آن پناهی می جویند. به این ترتیب بود که نویسندۀ ما، که روزگاری ظاهراً کمونیست شده بود، از صف بهم فشردۀ خلایقی که دور خانۀ کعبه طواف می کردند، چنان به وجد آمد و صاحب خانه را چنان ملجاء آرامش بخشی شناخت که علی رغم اندویدوآلیسم، خویش را “خسی” دید که به “میقات” رفته است و نه حتا “کسی” که به “میعاد” رفته است. مذهب- به عنوان بنیان سیاسی فرهنگ ایران- برای آل احمد هم چنین یک پشتوانۀ ایدئولوژیک بود. چیزی که برای خرده بورژوازی همۀ ملت های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین در جریان مبارزات انقلابی یک پشتوانه بوده است. در هند، مصر، الجزایر، کنگو مارتینیک همه جا خرده بورژوازی سوار بر مرکب “سنت” به میدان کارزار آمده است. زرهی که پشتش را دولا بافته اند، زیرا که در برابر کمونیسم آسیب پذیرتر است تا در برابر امپریالیسم. این سلاح که همچون خود خرده بورژوازی خاصیتی دو گانه دارد، با شعار “احیای فرهنگ بومی به شیوه های نوست” به جنگ امپریالیسم می رود ودر همان زمان دُم خود را بر فرق کمونیست ها که می خواهند فرهنگی نو بنیاد بگذارند، فرو می آورد.(میکوبد- من) » ،

این اتفاقی است که امروزه در مورد اکثر بالاتفاق گروههای چپ ایران افتاده است، آنها در نبود یک آلترناتیو پرولتری که  بتواند بطور واقعی سیاست رهائیبخشی را به معنای  واقعی کلمه و نه تخیلی یعنی همانا رهائی از استثمار، رهائی از دیکتاتوری سرمایه امپریالیستی و رسیدن به دولت پرولتاریائی و  در نهایت به امحاء طبقات و کلا دولت جامه عمل  بپوشاند. نه، مانند خیلی از این گروههای اپوزیسیون  از چپ و راست، برای باصطلاح مبارزه و ضدیت با جمهوری اسلامی و برای سرنگون کردن فرضی و در تخیل، زیرا که برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی باید نیرو بسیج کرد و گر نه ۳۲ سال است که شعار سرنگون دولت آخوندی از طرف سازمان مجاهدین خلق داده می شود و حزب کمونیست کارگری نیز در حدود ۲۰ سال است که به این صف پیوسته است، ولی می بنیم و شاهدیم که در واقعیت امرومتأسفانه، تغییری روی نداده است، به دولت های امپریالیستی اکنون دخیل بسته اند. همه این احزاب و سازمانهای رنگا رنگ اکنون آشکار و واضح و یا پنهانی به آلترناتیوهای امپریالیستی پیوسته اند و برای یورش هواپیماهای بدون سرنشین و بمب باران تهران و ورود سربازان نیروی دریائی آمریکا و دیگران مانند عراق و لیبی و مالی و… در خماری افیونی گرفتار شده اند.، نیروهائی مثل مجاهدین خلق و راست های سلطنت طلب، جمهوری خواه، سبزها، اکثریتی ها و احزاب ناسیونالیست کرد اپوزیسیون و غیره  پیوستن به آلترناتیو های  آشکارا امپریالیستی را پیشه کرده اند که بعنوان نمونه می توان به«اتحاد برای دموکراسی در ایران«، « شورای ملی مقاومت»،  « شورای مقاومت ملت ایران»  « همبستگی با ایران- حزب کمونیست کارگری ایران- کانادا» اشاره کرد که حتی حاضر شده و میشوند از حملات و تجاوزات دولت های امپریالیستی به بهانه آوردن دموکراسی و حقوق بشر و باصطلاح سرنگونی دیکتاتور هائی که وابستگی شان به همان دولت های امپریالیستی  اظهر من الشمس است، ولی در یک مقطعی اوضاع ایجاب می کند که آنها را هم قربانی نمایند، دفاع کنند و ورود نیروهای مرگ آور آنها به پایتختها را پیروزی مردم زحمتکش و ناآگاه نامیده و به آنها تبریک گویند و پوشیده و غیر آشکار تریبونال بین امللی  ایجاد نمایند وبرای  لغو حکم  اعدام رجوع به حقوق بشر کنند که  سند حفظ مالکیت خصوصی را بر فرق خود حک کرده است که همین مالکیت خصوصی و نگه داری آن باعث و بانی اصلی کشتار و قتل عام هاست و نه چیز دیگر. نمونه های اینها از حزب کمونیست کارگری ایران در ورسیونها مختلف و اعوان و انصار جدا شده و راه کارگریها تا فدائی اقلیت و حزب کمونیست ایران متأسفانه به خط شده اند. و یا به طرفداران جمهوری اسلامی  اعتدال و امید حسن روحانی، مرد همیشه در مناصب امنیتی اطلاعاتی با وزارائی چون مصطفی پور محمدی و ربیعی و غیره تبدیل شوند. و رادیکال هایشان نیز مانند خود هژیر عزیز می خواهند سرنگون طلب مستقل باقی بمانند  و شرافت خویش را حفظ نمایند، ولی به باورمن، بین دو صندلی قرار گرفتن در مبارزه طبقاتی عاقبت خوشی تا کنون نداشته و ندارد. امید وارم که هژیر سیاست رهائی بخش «مردمی، راستین و عینی»  را به نفع سیاست رهائی بخش پرولتری که با انقلاب اجتماعی مسلحانه  همراه خواهد بود، ترک کند و بداند که  فقط در این عصر یعنی عصر سلطه امپریالیسم، سیاستی می تواند رهائی بخش باشد که بر سازمان یافتن طبقه کارگر و متحزب شدن کمونیستی کارگران آگاه و کمونیست متکی باشد. تونس، مصر، یونان و غیره شاهدان حی و حاضر کنونی هستند و ایران، آفریقای جنوبی، السالوادور، شیلی، و… شاهدان کمی تاریخی عصری که در آن به سر می بریم و بدون سازمان یافتن سیاسی پرولتاریا  هستند.

به باورمن، درست، همین طبقاتی ندیدن جامعه سرمایه داری معاصر ایران و اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران است که هژیر عزیز را به آن سیاستی که او آنرا  سیاست رهائی بخش می نامد که دیگر سیاست رهائی بخش نیست « سیاست رهائی بخش،سیاست مردمی، سیاست راستین، سیاست عینی» ، مسئله دوم، که بر شعار سرنگونی جمهوری اسلامی متکی است، می کشاند. با درک ماتریالیسم تاریخی، سیاست رهائی بخش جز سیاست پرولتری چیزی  نمی تواند  در عصر ما باشد. البته که اگر رهائی  را، این نفهمیم که رژیمی را سرنگون کرده تا رژیم دیگری را جانشین کنیم، که ما خودمان این را در انقلاب ۱۳۵۷ انجام دادیم و در تونس و مصر همین چند ساله اخیر رُخ داده است و نصیبمان همین جانیان اسلامی سرمایه امروزه حاکم شده، بود و در تونس و مصر هم که شاهدیم و به قول مارکس «برای جلادی هورا کشیدن، برای اعدام یک عده جانی و جا باز کردن برای عده جانی دیگر» نقل به معنی، مقاله نقد مجازات اعدام. )، بلکه سرنگونی ای مورد نظر باشد که کارگران و زحمتکشان در جامعه ای چون ایران با سرنگون کردن  قادر گردند که به شعار نان و آزادی، به مسکن، کار و رفاه برای همه تحقق بخشند،  سیاست رهائی بخش در عصر کنونی و مخصوصا درشرایط امروز روز در سطح جهانی و به طریق اولی در ایران سرمایه داری تحت سلطه دیکتاتوری لجام گسیخته نمی تواند بجز یک سیاست طبقاتی یعنی سیاست پرولتری باشد. زیرا که سیاست پرولتری یعنی سیاست ضدیت با خود سرمایه یعنی سیاست تعرض به ارکان جامعه طبقاتی سرمایه داری یعنی دست بُردن به زیر بناها و به اقتصاد یعنی مالکیت خصوصی را از قداست انداختن و مورد تعرض  قرار دادن- چنین سیاستی برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بعنوان دولت طبقه سرمایه دار،سیاست طبقه کارگر است که می تواند و قادر است با بسیج کل طبقه کارگر و تأمین هژمونی اش برسایر زحمتکشان، جامعه بورژوائی در کلیتش (مالکیت خصوصی، خانواده، مذهب و نظم) را به چالش بکشد از چنین منظری نگاه کردن، باعث آن می گردد که مبارزه ی هژیر و شعار سرنگونی هم مفهوم یابد و مبارزه ضد امپریالیستی نیز جای واقعی و حقیقی اش را پیدا می کند، یعنی مبارزه ای نه مقطعی بلکه پیگیر تا برپایی دیکتاتوری پرولتاریا و لغو مالکیت خصوصی که جزآن ارتجاعی و در نهایت خدمت به امپریالیسم است، زیرا که سرمایه بطور واقعی جهانی شده و شرکت های بزرگ امپریالیستی و با اقمار محلی شان بر همه جا چنگ انداخته اند و هیچ کوره دهی هم حتی در افغانستان از این سلطه مستثنی نیست. امروزه نه مبارزه با سرمایه، بدون مبارزه کردن با امپریالیسم امکان پذیراست و نه بطور اولی مبارزه کردن با امپریالیسم بدون مبارزه کردن با سرمایه بعنوان رابطه اجتماعی مسلط اصلا قابل تصور در ذهن یک انسان نه فقط کارگر کمونیست  بلکه مترقی است و اگرنه تبدیل به بمب گذاری های  کور القاعده ای و دیگر گروههای قومی مثل اوضاع کنونی سوریه خواهد گردید که اصلا ربطی به مبارزه  با امپریالیسم ندارد و البته همه جا خط سُرخی از خون ریخته شده اززحمتکشان در سراسر جهان را از طریق  بازوی مسلح امپریالیستی  و این گروههای مرتجع و برخاسته از گور را می بینیم که امروزه  هواپیماهای بدون سرنشین  اضافه گردیده اند که از خود ساختمان پنتاگون می توان کنترُلشان نمود. در جهان کنونی امپریالیسم یعنی سرمایه در عالی ترین مرحله رشدش،  ماهیتی بس ارتجاعی برای بقای خود یافته و بوی تعفن آن همه جهان را آلوده نموده است .ماهیتی که از شیوه های آشکارا ارتجاعی و نه، به اصطلاح متمدنانه برای منکوب نمودن مبارزات زحمتکشان در سراسر جهان استفاده می نماید و ایران هم جزء ارگانیکی از آن است. درست از این منظر بود که امیر پرویز پویان در همان اثر و در سال ۱۳۴۸ می نویسد: « دیالکتیک تحول جامعۀ ما، جامعه ای که در زمرۀ حلقه های متعدد امپریالیسم قرار دارد و بورژوازی ملی آن، زیر ضربات خُردکنندۀ بورژوازی کمپرادور و بوروکراتیک نیروی لازم را برای رهبری یک جنبش انقلابی از دست داده است و این کمک می کند تا تضادهای اجتماعی ناشی از وابستگی به امپریالیسم لزوماَ با یک انقلاب سوسیالیستی از میان بر داشته شوند،…»، با این نگرش، سیاست رهائی بخش می توانست در جای  مناسب خود  بنشیند و نه از موضعی  خلقی، مردمی  که  با چنین تحلیل ها و عباراتی  که به نظر من به آن ماهیتی ارتجاعی می بخشد ، هر چند که از جانب یک  روشنفکرخوش نیت و جوان عاصی شده از اینهمه جنایت و دد منشی موجود، همچون هژیر عزیز باشد.  در ثانی می باید این سیاست رهایی بخش تعریف خود را از موقعیت کنونی ما بدست بدهد.چه نوع رهایی؟ و از چه ؟و رهایی کدام طبقه و طبقات مورد نظر می باشد که به رهایی کل جامعه منجر خواهد شد؟اهرم های بکار برنده در این رهایی چه  ها هستند؟شناخت از اهرم های بازدارنده این رهایی و ارتباط ارگانیک بین آنان؟ تمامی این مختصات را می توان و باید تجزیه و تحلیل نمود و مطمئنا زمان می خواهد اما اشاره به آنان در یک بحث پانزده دقیقه ای هم میسر است و هم لازم. در خاتمه برای اینکه فریب گفتار های قشنگ و زیبا کسانی که در جامعه طبقاتی نه از منافع طبقات  استثمارشده وتحت ستم بلکه از انسان؟، مردم و غیره صحبت به میان می آورند وبدینگونه سعی در مخدوش نمودن طبقات درون هر جامعه ای که در نهایت منجر به تبلیغ تزتوهمی و بی پایه، آشتی طبقات است را نخوریم. و بدانیم که اولا در جامعه طبقاتی نمی توان  خارج از منافع طبقات اصلی یعنی سرمایه دار و پرولتاریا  حرکت نمود، مگر آنکه متوهم بود  که به نظر من، برخی در بسیاری از مواقع آگاهانه به توهم پراکنی می پردازند، بهتر است به این عبارت از لنین توجه کنیم:

« ﻧﺒﻮغ ﻣﺎرﮐﺲ در اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ او اوﻟﻴﻦ ﮐﺴﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺗﻮاﻧﺴﺖ از اﯾﻨﺠﺎ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﯼ را ﺑﺪﺳﺖ ﺁورد ﮐﻪ ﺗﺎرﯾﺦ ﺟﻬﺎن ﺁن را ﻣﯽ ﺁﻣﻮزد و ﺗﻮاﻧﺴﺖ اﯾﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ را ﺑﻄﺮزﯼ ﭘﻴﮕﻴﺮ ﺗﻌﻘﻴﺐ ﮐﻨﺪ. اﯾﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ، ﺁﻣﻮزش ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﻣﺒﺎرزﻩ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ اﺳﺖ. ﻣﺎدام ﮐﻪ اﻓﺮاد ﻓﺮا ﻧﮕﻴﺮﻧﺪ در ﭘﺲ هﺮ ﯾﮏ از ﺟﻤﻼت، اﻇﻬﺎرات و وﻋﺪﻩ و وﻋﻴﺪهﺎﯼ اﺧﻼﻗﯽ، دﯾﻨﯽ، ﺳﻴﺎﺳﯽ واﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻃﺒﻘﺎت ﻣﺨﺘﻠﻒ را ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﻨﻨﺪ، در ﺳﻴﺎﺳﺖ هﻤﻮارﻩ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺳﻔﻴﻬﺎﻧﻪ ﻓﺮﯾﺐ و ﺧﻮدﻓﺮﯾﺒﯽ ﺑﻮدﻩ و ﺧﻮاهﻨﺪ ﺑﻮد. ﻃﺮﻓﺪار رﻓﺮم و اﺻﻼﺣﺎت ﺗﺎ زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﯽ ﻧﺒﺮﻧﺪ ﮐﻪ هﺮ ﻣﺆﺳﺴﻪ ﻗﺪﯾﻤﯽ،هﺮ اﻧﺪازﻩ هﻢ ﺑﯽ رﯾﺨﺖ وﻓﺎﺳﺪ ﺑﻨﻈﺮ ﺁﯾﺪ ﻣﺘﮑﯽ ﺑﻪ ﻗﻮاﯼ ﻃﺒﻘﻪ اﯼ ازﻃﺒﻘﺎ ت ﺣﮑﻤﻔﺮﻣﺎﺳﺖ، هﻤﻮارﻩ از ﻃﺮف ﻣﺪاﻓﻌﻴﻦ ﻧﻈﻢ ﻗﺪﯾﻢ ﺗﺤﻤﻴﻖﻣﻴﮕﺮدﻧﺪ. و اﻣﺎ ﺑﺮاﯼ درهﻢ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻣﻘﺎوﻣﺖ اﯾﻦ ﻃﺒﻘﺎت ﻓﻘﻂ ﯾﮏ وﺳﻴﻠﻪ وﺟﻮد دارد؛ ﺑﺎﯾﺪ در هﻤﺎن ﺟﺎﻣﻌﻪ اﯼ ﮐﻪ ﻣﺎرا اﺣﺎﻃﻪ ﻧﻤﻮدﻩ اﺳﺖ ﺁن ﻧﻴﺮوهﺎﯾﯽ را ﭘﻴﺪا ﮐﺮد و ﺑﺮاﯼ ﻣﺒﺎرزﻩ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﮐﺮد و ﺳﺎزﻣﺎن داد ﮐﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ــ و ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺧﻮد ﺑﺎﯾﺪ ــ ﻧﻴﺮوﯾﯽ را ﺗﺸﮑﻴﻞ ﺑﺪهﻨﺪ ﮐﻪ ﻗﺎدر ﺑﻪ اﻧﻬﺪام ﮐﻬﻦ و ﺁوردن ﻧﻮ ﺑﺎﺷﺪ. » و .ای. لنین سه منبع و سه جزء مارکسیسم.

یاد تمامی جان فشانان راه کمونیسم و قتل عام شده گان دهه ۱۳۶۰ که مخفیانه در گورهای دسته جمعی دفن شدند که گلستان خاوران نمونه آن است، گرامی باد! پبش بسوی اجرائی کردن عملی شعار ” نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم” که با سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی سرمایه و ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا قابل تحقق است. پیروز باد انقلاب، زنده باد کمونیسم!

لینک سخنرانی هژیر پلاسچی  در مراسم یادبود قتل عام زندانیان سیاسی توسط رژیم جانی اسلامی سرمایه-  در پاریس

http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=vHCtHMJbE98#t=72

*- یکی از تشکل هائی که  از چند قبل به این طرف یادمانهای قتل عام شده گان دهه ۱۳۶۰ را برگزار می کند، گفتگوهای زندان نام دارد که نیروی اصلی آنرا کسانی تشکیل می دهند که از جان به در برده گان زندانهای مخوف جمهوری اسلامی سرمایه داری می باشند. کنفرانس جهارم این دوستان  دو سال قبل در شهر گوتمبرگ سوئد برگزارشد. تم اصلی کنفرانس را همین مسئله غرامت و تعمبر رابطه تشکیل می داد. عده ای اساتید اهل فن از آمریکا و دیگر جاها دعوت شده بودند که با اشاره به مسائل نژادی در آمریکا در رابطه با سیاهان و لینچ کردنشان، مسئله مادران کودکان و سربازان  به قتل رسیده در جریان بمب های اتمی آمریکا در جنگ دوم جهانی، بر روی دو شهر نا کا زاکی و هیروشیمای ژاپن و دولت نژاد پرست آفریقای جنوبی، کوشش وافری می شد که به ما هم قبولانده شود که همان طور که در آنجا رابطه ها تعمیر شدند و دو باره برقرار شدند و غرامت مالی ای پرداخت شد، همین مسئله را در ایران می توان پیاده نمود. البته که این خزعبلات در آنجا از طرف عده زیادی از شکنجه شده گان و کسان دیگر از جمله خودم  مورد نقد قرار گرفت. آرمان کمونیستی  رفقای جان فشان شده  را سخنرانان  حیله گر و رذل که یکی  از آنها از مسئولین سازمان حقوق بشر بود، می خواستند به پول نقد تبدیل نمایند.

۳۱ اکتبر ۲۰۱۳