بیژن و منیژه

گفتند :
هر بیژنی
در چاه ِ ممنوع عشق افتد
هیچ منیژه ای مجاز نیست
گیسو / کمند ِ رهایی اش کند .
وز آن پس
چاه های ممنوع
بیژنی به خود ندید
و چشم و گوش ِ خیابان ها
گیسویی ندید و نغمه ای نشنید
از منیژه ها و بیژن ها .
با اینهمه اما
با هزاران زبان
رد و بدل می شود هنوز / رمز ِ عشق
با لب ها و نگاه ها
به الفبایی که
نمی شناسد رمزش را
فهم ِ کودن ِ گشت ها و گزمه ها .