کمونیست ها و کنگره ملی کُرد در کردستان

هیاهوی جریانات ناسیونالیست کُرد حول کنگره ملی کُرد فرو نشسته و جای آن را شک تردید در رابطه با نفس بر گزاری آن گرفته است. تا اکنون تاریخ تشکیل این کنگره دو بار به تاخیر افتاده و ماه دسامبر ۲۰۱۳ سومین تاریخی است که برای آن در نظر گرفته اند. با این وجود هنوز معلوم نیست آیا این کنگره تشکیل میشود یا نه؟ اگر هم بر گزار گردد سیر تحولات منطقه و آن ضرورت هایی که تشکیل این کنگره را ایجاب نمود آن چنان تغییر کرده اند که رونق اولیه را از چهره اش گرفته اند. بحث کنگره “اسلامی دمکراتیک” از طرف عبدالله اوجلان به این ماجرا اضافه شده است. ضرورت بر گزاری کنگره ملی را عوامل و فاکتورهای غیر کردستانی، و از قضا تامین منافع دولت های سرکوبگر مردم در کردستان، و استفاده از مسئله کُرد بعنوان ابزار رقابت به جلو صحنه سیاسی آورده است. جریانات ناسیونالیست کُرد هر چه را در این رابطه بگویند سیر حوادث در سوریه و چگونگی کشمکش بین کشورهای منطقه در ارتباط با آن و در راس آنها مصلحت های دولت ترکیه و کشورهای غرب سر نوشت کنگره را رقم می زنند. اکنون مشاهده می کنیم که سرنوشت کنگره به تغییر و تحولات سوریه گره خورده و دمای بر گزاری و یا تعطیلی آن همراه با تحولات سیاسی در این کشور بالا و پائین میرود. حقیقت این استکه در اثر رقابت قدرتهای بزرگ با هم، آمریکا و بعضی از کشورهای غربی از یک طرف با روسیه و چین از طرف دیگر، مسئله کرد را تبدیل به کارت بازی دخالت در خاورمیانه کرده است. در گیرو دار معامله بر سر سوریه و در رابطه با مهار و محدود کردن بیشتر نیروهای اپوزیسیون کرد سهم قابل توجهی هم به جمهوری اسلامی خواهد رسید.

اما سرنوشت این کنگره بهر جائی برسد موج تبلیغاتی که در این مدت حول آن براه انداخته اند ملی گرایی را تقویت نمود. جریانات ناسیونالیست کُرد با استفاده از امکانات وسیع رسانه ای خیل سخنگویان و ایدئولوگهای خود را برای پرده پوشی حقایق پشت این ماجرا بکار گرفتند و در وصف این کنگره نوشتند و گفتند و دروغ بهم بافتند و به کمونیست ها و منتقدین آن تهمت و افترا زدند. ماجرا تا آنجا پیش رفته که بر سر موضع گیری حول این کنگره دو جبهه سیاسی چپ و راست در میان احزاب و سازمانهای سیاسی شکل گرفته است. داشتن موضع شفاف در رابطه با این کنگره شاخص مهم تفاوت سیاسی این دوره بین چپ و راست در کردستان است. برای ورود به این بحث ابتدا اشاره کوتاهی به چگونگی سطوح مختلف موقعیت ها و منافع احزاب شرکت کننده در این کنگره خواهیم انداخت.

حزب دمکرات کردستان عراق و مسعود بارزانی در موقعیت رئیس”حکومت هه ریم” بعنوان فراخوان دهنده اصلی این کنگره کارش انطباق دادن کنگره با منافع دولت ها، به خط کردن جریانات شرکت کنننده در این جهت و بعنوان مرجع اصلی و تصمیم گیرنده ایفای نقش می نماید. این حزب و اتحاد میهنی کردستان عراق از نظر سیاسی و مالی بیشترین نفع را در این میان خواهند برد. این دو جریان نزدیک به ۲۳ سال است رئیس جمهور و رئیس”حکومت” اند و قدرت و ثروت آن منطقه را در انقیاد خود گرفته اند و اما کوچکترین قدمی در جهت حل مسئله ملی در محدوده کردستان عراق بر نداشته اند. پروژه ای برای یکسره کردن مساله ملی نداشته اند و دوست دارند وضع سرگردانی فعلی آن جامعه را کش دهند و هنوز معلوم نیست که آیا “حکومت هه ریم” دولت خودمختار است، دولت مستقل است و کسی نمی داند تکلیف آینده مردم چه هست؟ در عوض ثروت نجومی به جیب زده اند و در اخذ قرارداد نفتی و تجارتی و در به تاراج بردن منابع اقصادی و اجتماعی آن منطقه و سر جانشاندن مردم دولت اند، سیاستمداراند و طرف حساب با دیگر کشورها. در چنین صورتی چرا ما این کنگره و پرچمداری چنین روسائی با این سابقه را بعنوان راه حل مسئله ملی، آنهم در سطح منطقه در بوق کنیم و شریک عوام فریبی ناسیونالیست ها و پاشیدن خاک به چشم مردم شویم؟ مردم میدانند که اوضاع ۲۳ سال اخیر کردستان عراق و تکرار چنین اوضاعی در بقیه مناطق کردستان بهترین حالت ممکن و آرزوی مشترک کلیه نیروهای ناسیونالیست کُرد در ایران و سوریه و ترکیه است. تکرار سناریوی کردستان عراق نهایت استراتژی  نیروهای ناسیونالیست برای براه انداختن بازار بچاپ بچاپ در دیگر بخش های کردستان است. ناسیونالیست ها متوجه شده اند که ماندگاری مساله ملی و معلق نگهداشتن این معضل اجتماعی، بیشتر از چاه های نفت منبع ثروت و قدرت و تحمیق مردم توسط آنها است. اگر مردم در کردستان عراق در ابتدای امر در تحولات دخیل بودند و جنگ و حمله به عراق  روند مبارزات آزادیخواهانه آنها را قطع نمی کرد، اکنون سریعتر می توانستند نیروی خود را جمع و جور کنند و متحد شوند و در برابر احزاب عشیره ای صف اعتراضی و جداگانه خود را سازمان دهند

مردم در عراق و در کردستان آن هنوز نتوانسته اند از زیر بار تاثیرات مخرب پروژه نظم نوینی آمریکا و کشورهای غربی قد راست کنند. هنوز نتوانسته اند با اتکاء به نیروی متحد خود قدرت مافیائی احزاب ناسیونالیست و جریانهای مذهبی بر آمده از میان دود و بمب و موشک آمریکا را به عقب برانند. کنگره ملی کُرد اتفاق خوش آیندی برای مردم منطقه نیست، کنگره بر آمده از کشمکش میان قدرتهای بزرگ در این دوره معین است و ربطی به حل مساله ملی ندارد. احزاب ناسیونالیست بدور این کنگره حلقه زده اند تا در رکاب دولت های سرکوبگر مردم در کردستان، سهمی از قدرت و چپاول دسترنج کارگران را به جیب بزنند. کشورهای منطقه از میزان ظرفیت نیروهای ناسیونالیست برای مهار اعتراضات مردم و مقابله با مبارزات رادیکال و کمونیستی آگاه اند و از آن نهایت استفاده را خواهند کرد..

 پ ک ک جریان ناسیونالیست دیگری است که وزن و نقش برجسته ای در کنگره ملی دارد. موضوع مذاکره پ ک ک با دولت ترکیه، توافق و یا عدم توافق آنها با هم و هم چنین رقابت این جریان با مسعود بارزانی بعنوان مدعی رهبری جنبش ملی کُرد می تواند تاثیرات جدی بر سر نوشت کنگره بگذارد. طرح مذاکره با این جریان و دخالت های آن در کردستان سوریه با توافق بشار اسد و جمهوری اسلامی، امتیاز دیگری است در دست پ ک ک. اردوغان با بحث مذاکره و عقب نشینی نیروهای پ ک ک موفق شد جلو سرایت اعتراضات دیگر شهرها ترکیه به شهرهای کردستان را بگیرد. دولت ترکیه از مخالفت پ ک ک با مبارزات مدرن و سکولار توده های مردم در شهرهای بزرگ ترکیه کمال استفاده را کرد. به این ترتیب هم پ ک ک و هم دولت ترکیه در سیاستی مشترک از دو طرف مانع سراسری شدن آن اعتراضات و همبستگی مبارزاتی مردم در کردستان با خارج از آن منطقه شدند. سرنوشت کنگره بهرجائی برسد پ ک ک بلحاظ سیاسی از آن متضرر نخواهدشد و در هر صورت این جریان در محور این ماجرا قرار دارد. اعلام پیام صلح و آشتی کنگره توسط مسعود بارزانی قبل از تشکیل آن اساسا مذاکره ترکیه و پ ک ک و توافق آنها با هم و در پناه آن فشار بر احزاب اپوزیسیون کُرد ایرانی برای کنار آمدن با جمهوری اسلامی را در خود دارد.

دو حزب دمکرات کردستان ایران و کومه له از جمله جریاناتی هستند که بیشترین ضرر سیاسی را در جریان این کنگره خواهند برد. در صفوف تشکیلاتی این جریانات ناروشنی و نگرانی راجع به این کنگره هست. تنها این سه جریانات امکان بدر بردن خود از زیر بار تصمیمات این کنگره و عواقب پیام صلح و آشتی مسعود بارزانی را براحتی ندارند. در نتیجه بهر اندازه ای که حزب دمکرات ها و کومه له در رابطه با مقدمات تدارک کنگره جلو روند بیشتر خود را دچار مشکل خواهند کرد. اگر رهبران کومه له و دو حزب دمکرات کردستان ایران با دید سیاسی و دورنما داری با این کنگره روبرو میشدند و حزب دمکرات از بزک کردن زحمتکشانی ها دست بر می داشت، می توانستند با درایت سیاسی و استراتژیکی بار عواقب منفی این کنگره را در رابطه با کردستان ایران کم کنند. تا همین حالا دارودسته های زحمتکشان عبدالله مهتدی موافق رفرم و جریان مخالف رفرم بیشترین نفع را برده اند. این دستاورد بزرگی برای آنها است که در جوار احزاب دیگر به استقبال این کنگره بروند و در مقام سخن گویان اصلی این پروژه ظاهر شوند. به احتمال زیاد هیچ مصوبه ای از طرف کنگره ملی کُرد مورد مخالفت جدی اینها قرار نخواهد گرفت، مگر اینکه احساس کنند کل پروژه در آستانه شکست قرار گرفته است. دو دارو دسته زحمتکشان از جمله جریاناتی هستند که ظرفیت کنار آمدن با توطئه دولت ها و دسیسه چینی های احزاب علیه هم و اجیر شدن در قبال پول و اسلحه را دارند و حاضر به قبول هر نوع توطئه گری علیه بقیه نیروهای اپوزیسیون کُرد ایرانی و مردم هستند. این کنگره و نتایج آن می تواند اینها را در مقام حق بجانب و تعرضی در مقابل کومه له و حزب دمکرات قرار دهد. مجموعه اینها بر خورد دقیق و محتاطانه ای را از طرف کومه له و دمکرات را طلب می کرد.

با این وجود اگر این کنگره به اهدافش برسد اثر منفی آن بیشتر از هر جریانی بر کومه له اثر خواهد گذاشت. زیراکه موقعیت امروز کومه له در میان بقیه استثاء است. این استثاء را سابقه و نقش گذشته کومه له در کردستان و ادعای کمونیست بودن آن بوجود آورده است. ناسیونالیستها از قبل اهداف سیاسی کنگره ملی و چهارچوب عمومی آن را تحت عنوان پیام”صلح و آشتی” اعلام کردند. این چهارچوب مورد نقد نیروهای چپ و حتی غرولند بعضی از سخن گویان ناسیونالیست قرار گفت. این پیام و این اوردوکشی ناسیونالیستی حول کنگره ربط مستقیم به کومه له دارد و در گام نخست تصویر چپ و متفاوت کومه له و سابقه آن در کردستان را زیر ضرب می گیرد. یک دستاورد کنگره ملی برای نیروهای ناسیونالیست خودمانی تر کردن کومه له از نظر سیاسی، زدودن چهره چپ از صورت آن، همردیف و همرنگ کردن آن با بقیه نیروهای ناسیونالیست و به پژواک در آوردن تصویر کومه له کُردی و خودمانی بر فراز جامعه کردستان ایران است. نتیجه اینکه با پیام مسعود بارزانی و بدون پیام آن لازم بود که رهبری کومه له در رابطه با این کنگره سکوت نکند، نظر و سیاست مستقل خود را، دو باره تکرار می کنم نظر مستقل اش را در قبال آن در نوشته نیم صفحه ای از زبان بالا ترین و با اتوریته ترین ارگان خود به اطلاع مردم میرساند. وارد شدن به چنین کنگره ای و به این صف ملی گرایی از طرف تنها جریان چپ بدون اعلام موضع علنی خودکشی سیاسی است. معنی آن جزء تقدیم دو دستی آثار و عوراض ذهنیت چپ کومه له کمونیست گذشته، توسط کومه له امروز به ناسیونالیست ها ندارد. جنجال ۳۹ جریان ناسیونالیست بدور کنگره فرصت خوبی را برای کومه له فراهم آورد که در برخورد به آن چپ را نمایندگی کند، تفاوت خود با بقیه و مسئول بودن خود را نشان دهد. کومه له می بایست در صورت امکان در چنین کنگره ای شرکت نکند و خلاف جریانی عمل کند و دلایل خود را بیاورد. اگر هم زیر فشار احزاب ناسیونالیست عراق آنطوریکه در گوشه و کنار می گویند، مجبور به شرکت در آن شد می توانست این موضوع را به اطلاع مردم برساند و پنهانش نکند. در گیرو دار این کنگره مردم به جریانی نیاز داشتند که بدون دادن کوچکترین آوانسی به ناسیونالیست ها اهداف کنگره و علت این بازار گرمی را بر ملا نماید. در این فضای سنگین ملی گرایی می بایست ضمن بر جسته کردن تفاوتها، مردم متوجه می شدند که کومه له و چپ ها حاضر به همکاری بر سر حل مساله ملی با نیروهای ناسیونالیست هستند، اما حاضر به تامین منافع دولت ها و تلاش احزاب ناسیونالیست برای سلب حق دخالت از مردم در امور زندگی خود و اشاعه سموم ناسیونالیستی تحت عنوان کنگره ملی نیستند. این کنگره به هیچ وجهی قابل دفاع نیست، کنگره حل مسئله ملی و رفع ستم ملی نیست و نمی تواند کوچکترین نفعی را به مردم کُرد زبان در منطقه برساند. مردم در کردستان باید سناریوی دیگر و انتخاب دیگری را در این مسیر جلو روی خود می دیدند.

اما جا دارد به فایده فوری این کنگره برای احزاب حاکم در کردستان عراق و نقش آن در به عقب راندن نارضایتی مردم اشاره کرد. بحث فساد کاری سیاسی و اقتصادی “فرعون” های کردستان زبان زد خاص و عام است. ترور زنان، روزنامه نگاران، کمونیست ها، سرکوب اعتراضات مردم و استثمار کارگران و بطور ویژه تری استثمار کارگران مهاجر از جمله مسائلی است که احزاب چپ و کمونیست باید نه تنها در تعیین مواضع سیاسی در قبال این احزاب بلکه باید در چگونگی “دیپلماسی” با این احزاب و تنظیم رابطه با آنها در نظرش بگیرند. احزاب ناسیونالیست کُرد عراق از موقعیت اپوزیسیون دولت به مقام حاکمان تحمیلی بر سرنوشت مردم ارتقاء یافته اند. قاطی نشدن سیاسی با این احزاب و گرفتن فاصله از آنها در انظار عمومی و محدود کردن آگاهانه رابطه ها با این حاکمان در حد روابط رسمی و دیپلماتیک، ضروری است و پرنسیپ سیاسی برای هر جریان چپ است. توقع عملی کردن چنین سیاستی از نیروهای ناسیونالیست نمی رود اما کومه له و حزب کمونیست ایران که تنها جریانات اپوزیسیون ایرانی چپ مستقر در کردستان عراق هستند باید این را مد نظر داشته باشند. سیاست کومه له و ادامه رابطه دو دهه اخیر آن با این احزاب از نظر طبقه کارگر و مردم در کردستان عراق غیر قابل قبول است.

.

اما کومه له در رابطه با این کنگره راهی را میرود که بیش از دو دهه پیش آغازش کرد. ناسیونالیست های درون کومه له از این سیاست رهبری خوشحالند و اگر غیر از این بود کومه له در آستانه تنش شدید درونی و یا احتمال وقوع جدائی دیگری از طرف راست ناسیونالیست قرار می گرفت. بی افقی ناسیونالیسم کرد و نارضایتی شدید مردم در عراق از این حاکمان کُرد زبان و اوضاع ایران، آنها را آرام کرده است. اتفاقا اینبار چپ درون کومه له معترض است. رهبری این سازمان سعی میکند شرکت در کنگره را در بسته بندی “چپ” و “اجتماعی” و “مسئول” بودن خود بپیچد و به منقدان این سیاست قالب کند. فکر می کنم رهبری کومه له هم چون اوایل شروع ماجرا دلخوشی به این کنگره ندارد و در جستجوی راهی برای کم کردن فشار درونی و بیرون از خود از جانب چپ است. نوشته رفیق محمد نبوی بنام”حل مساله کُرد و چپ حاشیه ای” این جایگاه دارد و تنها یکی از اقدامات آن در این رابطه است. اگر چه نویسنده این مقاله در برخورد به نقش منصورحکمت و گذشته کومه له تا کنون از بقیه منصف تر بوده است ولی پناه بردن او به منصور حکمت و در رابطه با این بحث مشخص و مقایسه سیاست منصورحکمت در ارتباط با حزب دمکرات در آن سالها هیچگونه ربطی به این کنگره ندارد. به این دلایل که: آن نامه در شرایط کاملا متفاوتی با امروز نوشته شده است. آن زمان حزب دمکرات و کومه له از نظر موقعیت و تناسب قوا تقریبا مثل هم بودند. هیچکدام از آنها نمی توانست از موقعیت بالا دست به دیگری برخورد کند. قرار بود بمثابه دو جریان با حقوق برابر بر سر مسئله ملی و مواد آن برای ادامه مبارزه علیه جمهوری اسلامی به توافق برسند. هر دو حزب اپوزیسیون رژیم اسلامی و در حال مبارزه مسلحانه در داخل ایران و سرتا سر کردستان بودند. ناسونالیسم کرد بمثابه گرایش سیاسی و سازمانی تفاوت زیادی با امروز داشت و بسیار ضعیف تر بود. در حالیکه اکنون ناسیونالیسم کرد قوی تر از آن زمان است و ۲۳ سال است در کردستان عراق حاکم اند. در نتیجه نه تناسب بین نیروها در رابطه با این کنگره مثل هم است و نه اعضا شرکت کننده در آن از حقوق برابر بر خور دارند و نه نفس کنگره بر سر حل مسئله ملی گرفته میشود. اضافه براینها مجریان و فراخوان دهندگان این کنگره بعنوان جریانات کُرد در این ۲۳ سال امتحان خود را پس داده اند. اینها نه تنها صلاحیت قرار گرفتن در صندلی حل مسئله ملی در سطح منطقه را ندارند بلکه باید از طرف مردم مورد بازخواست قرار گیرند. اگر آن زمان بنا به توصیه منصور حکمت توافقی بین حزب دمکرات و کومه له بر سر مساله ملی اتفاق می افتاد منجر به تقویت مبارزات مردم و گسترش آن علیه جمهوری اسلامی میشد و کمونیستها بیشترین نیرو را بدور خود جمع میکردند. بنابراین آوردن این فاکت از منصورحکمت و سنجاق کردن آن به سینه چنین کنگره ای نامربوط است. آن نامه نه تنها به نفع توجیه سیاست امروز کومه له نیست، شاهدی است علیه آن. پیام از پیشی مسعود بارزانی کنگره را این طوری معرفی نکرد، وعده ای نداد و بعنوان پیام دولت هایی که در پشت این ماجرا دخیل اند و خواهان “آشتی و صلح” نیروهای اپوزیسیون کُرد با خود هستند به حساب آورده شد. اما این مقاله کنگره ملی را در راستا و چهارچوب حل مساله ملی قرار می دهد و این را فرض می گیرد. شرکت کومه له در آن را چون تلاشی در جهت حل این معضل و بعنوان اجتماعی بودن کومه له قلمداد می کند. این تعریف از کنگره در بهترین حالت سطح گری سیاسی است و نتیجه مستقیم آن کمک به تقویت ناسیونالیسم در این شرایط مشخص است.

واقعیت رویدادها نشان میدهد که شرکت کومه له در کنگره ملی مساوی تلاش آن برای حل مساله ملی نیست و اصلا موضوع این کنگره این نیست. اما من قبول دارم که کومه له می بایست در رابطه با این کنگره و این اتفاق سیاسی در منطقه فعالانه وروشن بر خورد میکرد و موضع می گرفت و حقایق را به مردم می گفت و نه اینکه در وصف آن سخن گوید. چنین موضع فعالانه ای برای کومه له ممکن بود. کومه له در این رابطه فرصتی را گیر آورده بود و می توانست با شرکت و یا عدم شرکت خود در این کنگره و حتی با در نظر گرفتن تمام ملاحظات “دیپلماسی” همیشه آماده اش، از این مسئله بنحو احسنی استفاده کند و تفاوتها و جه اشتراکهای خود را نشان دهد. در نوشته “حل مساله کُرد و چپ حاشیه ای” از شرکت کومه له در کنگره ملی و گره زدن آن به حل مساله ملی، بی مسئولیتی و فرقه گری و غیر اجتماعی بودن نیروهای سیاسی و منتقدین چپ را نتیجه گرفته است. این نه جوابی به انتقادها است و نه انصافی در آن است. چرا باید رژه رفتن با ناسیونالیستها نشان اجتماعی و سیاسی بودن و مسئول بودن باشد اما نقد عوام فریبی و گند کاری آنها را به حساب حاشیه ای بودن و فرقه گری و غیره بگذاریم؟ فرقه گری چپ بدلیل نوع برخورد آنها به مساله ملی و ناروشنی در این زمینه نیست، منشاء آن سیاسی و گرایشی است و خارج از این موضوع است. به “چپ رادیکال کردستان عراق” که منظورش حزب کمونیست کارگری کردستان عراق است کنایه میزند و می گوید که “اگر چپ حاشیه ای و منزوی بلای کنونی بر سر …” آنها نمی آورد حالا فعالانه تر در این عرصه ظاهر می شدند. بر خلاف این نظر ایرادات و کمبودهای احزب موسوم به کمونیسم کارگری در ایران و عراق هر چه باشد ربطی به عرصه ملی گرایی ندارد، اتفاقا نقطه قوت همه آنها تا به امروز روشن بینی و قاطعیت در مقابل با ناسیونالیسم کُرد بوده است. اگر چه قصدم نقد همه موارد در نوشته “حل مساله کُرد و چپ حاشیه ای” نیست اما اشاره به چند نکته دیگر را ضروری میدانم. .

نوشته: “اما تا آنجا که نیاز جامعه کرستان به رفع ستم ملی مربوط میشود، چپ حاشیه‌ای در عمل و در دنیای واقع، ستم ملی را بعنوان یک واقعیت انکارناپذیر در کردستان نمی پذیرند. آنان قبول ندارند مردم کردستان در سیاست های عملی و رسمی و در قوانین رژیم جمهوری اسلامی، عملا” شهروندان درجه دوم به حساب میایند.” راستی منظور کدام حزب و سازمان و نیروی چپ است که وجود ستم ملی در کردستان را قبول ندارد؟ آیا میشود یک نیروی چپ را در کردستان نام برد که چنین موضعی را داشته باشد؟ خواننده متوجه است که خطاب نوشته رو به آن چپی است که قبلا بدلیل رشد ناسیونالیسم کُرد در کومه له از آن جدا شدند، اکنون تحت عنوان احزاب و سازمانهای بنام کمونیسم کارگری مشغول فعالیت اند. این نقد واقعی نیست، تصویر سازی و رشوه سیاسی به ناسیونالیست ها از طرف کومه له است. نقد بی گذشت ناسیونالیسم کُرد و دفاع از رفع ستم ملی تا سر حد جدائی از داده ها و بدیهیات موضع سیاسی چپ در کردستان و مشخصه آن است. نویسنده این مقاله میخواهد به این نقطه قوت نیروهای سیاسی چپ در کردستان حمله کند و گویی با دادن این تصویر از چپ ناسیونالیست ها را دلداری میدهد. موضع سیاسی و مسئولانه نیروهای چپ در کردستان توان جست و حیز ملی گریان و دامنه عوام فریبی آنها را پائین آورده است. نقدهای کنونی به سیاست کومه له بر این پایه بند اند. ناسیونالیست های اصیل و چپ ناسیونالیست میخواهند این نقطه قوت را از چپ بگیرند. آیا حمله این نوشته به چپ در بحبوحه این ماجرا دفاع جانانه ای از ملی گرایان نیست؟ تازه نویسنده این مقاله به این راضی نمی شود و با ربط دادن خواست و مطالبات سیاسی و اجتماعی مردم به رفع ستم ملی، چنان بار مثبت مطالباتی و اما نامربوط بر دوش رفع این ستم میگذارد که آنرا هم ردیف انقلاب اجتماعی می کند. از دید کومه له رفع ستم ملی داروی نجات بخش بسیاری از دردها میشود و به همین دلیل در این نوشته با تحقیر به چپ ها نگاه میکند و دیدن مصائب جامعه از زاویه طبقاتی را به تمسخر می گیرد و چنین نوشته است. ” چپ حاشیه‌ای پائین بودن متوسط سن ومیزان بالای مرگ و میر کودکان ، میزان بالای بیسوادی و زندگی دشوار زنان و مردان پیر و فرسوده کردستان را دریک چهارچوب کلی ” ناهنجاریهای اجتماعی ناشی از نظام طبقاتی سرمایه‌دای ” برای خود فرموله کرده و نقش ستم ملی را در توسعه ابعاد این ناهنجاریها، نادیده میگیرد” اگر این نظر درست بود میبایست در کردستان عراق که نزدیک به ۲۳ سال است خبری از ستم ملی نیست و ناسیونالیست ها حاکم اند بیسوادی ریشه کن میشد، زندگی دشوار مردان و زنان یعنی نزدیک به هشتاد درصد اهالی آن منطقه پایان می یافت، آمار چند هزاری کشتار زنان به چند عدد میرسید، صد ها هزار کودک دستفروشی نمی کردند، زنان و مردان پیر مورد حمایت قرار می گرفتند و فقر و تنگدستی باعث مرگ زود رس کهنسالان و کودکان نمی شد. باز هم اگر این نظر درست می بود می بایست در تهران و اصفهان و آنجاهائیکه خبری از ستم ملی موجود نیست مردم با چنین مشکلاتی روبرو نباشند. باز هم باید تکرار کرد که “ناهنجاریهای اجتماعی ناشی از نظام طبقاتی سرمایه داری” نه تنها منشاء تمام این مشکلات و ظلم و زور بر مردم است، بلکه ستم ملی را هم این نظام طبقاتی بر مردم تحمیل کرده است. این نوع نگاه به رفع ستم ملی و ارتقایش به حد آلترناتیو انقلاب اجتماعی در نوشته مورد بحث ما و در مقابل آن سکوت و کنار آمدن با بقاء و ابدیت دادن به مساله ملی به سبک کردستان عراق، نظریه جدید پا گرفته در میان بورژوازی محلی در کردستان است. این نظریه در طی دو دهه اخیر در میان ایدئولوگها و روشنفکران ناسیونالیست کُرد جا باز کرده و بر طبقه کارگر در این منطقه فشار سیاسی سنگینی را وارد میکند. نتیجه و انتهای این تئوری و بحث این است که ما در این محدود جغرافیائی احتیاجی به انقلاب اجتماعی و مبارزه طبقاتی نداریم و رفع ستم ملی حلال همه مشکلات است. نویسنده این مقاله چه آگاهانه و یا ناخود آگاه با آویزان کردن تامین اینگونه مطالبات اجتماعی به رفع ستم ملی، دارد کمونیسم کُردی و کردستانی و تئوری های آن را به بهترین نحو بیان میکند. در این دید کردستان از نظر انقلاب خود کفا است و احتیاجی به دیگران ندارد و نباید گذاشت کمونیست های کله شق، مزاحم جامعه آتی و باید گفت بورژوایی آنها از نوع کردستان عراق بشوند. این همان چپ ملی و ناسیونالیسم کُرد در کردستان است. این همان نظریه ای است که کومه له را به خاطر نگاهداری حزب کمونیست ایران سرزنش میکند و زیر فشار می گذارد. این دید منشاء جدائی دارو دسته های زحمتکشان و روند سوسیالیستی کومه له است. همه این جریانات دارند از سفره سیاسی و اعتبار کمونیستها در کومه له قدیم برای حمله به آن تاریخ و آغشته کردن جنبش کمونیستی به ناسیونالیسم کُرد تغذیه میکنند و خود را کومه له و سوسیالیست و غیره  می نامند. چپ ناسیونالیسم در کردستان ایران جریان واقعی و بسیار وسیع تر از محدوده سازمان و احزاب سیاسی است. منشاء این نوع از ناسیونالیسم چپ جهان اردوگاهی و دو قطبی گذشته نیست، منشاء آن محلی و ایرانی است و بر می گردد به دو فاکتور اساسی.  یکی رادیکالیسم انقلاب پنجاه و هفت و دوم فعالیت کمونیست ها و تاثیرات این دو بر ملی گرایی در کردستان ایران. سالها است که متفکرین ناسیونالیست در این زمینه مشغول کارند و جلو رفته اند، رفع ستم ملی را آلترناتیو انقلاب سوسیالیستی کرده اند و هنوز کمونیست ها بطور جدی وارد این عرصه از مبارزه سیاسی با ناسیونالیسم کرد و انقلاب کُردی و کمونیسم کُردی آنها و چنین تعاریفی از مسئله ملی و ستم ملی نشده اند. در جریان اعتراضات سال ۱۳۸۸ مردم در ایران حزب “حکمتیست” با پشت کردن به این مبارزات به بهانه توهم آنها به جریان سبز، عدم شرکت مردم کردستان در این اعتراضات سرتاسری را ستود و عملا با ناسیونالیست ها همراه شد و کمونیسم کردی و خود کفا ملی را در کردستان تقویت کرد. آغشته شدن جنبش کمونیستی در کردستان به ناسیونالیسم کُرد و کم شدن حساسیت در مرزبندی قاطع و بی گذشت با این گرایش ارتجاعی خطری است بسیار جدی که بر سر راه فعالین کمونیست درعرصه های کارگری، زنان، کودکان، دانشجویی و ….. قرار گرفته است.

در اینجا به آخرین نکته مطلب مورد بحث خواهیم رسید و چنین نوشته: “شرکت کومه‌له در کنگره ملی کردحرکت سیاسی مشخصی است که اولا، به تقویت موقعیت کومه‌له در جنبش رفع ستم ملی کمک میکند. ”  و چند سط پائین تر نوشته: ” اضافه بر همه اینها اگر پراتیک معیار حقیقت است، عمل کومه‌له در همین دو ماه اخیر که کمیته تدارک کنگره فعالیت کرده است و کومه‌له گزارش کار و عملکرد خود را از طریق رسانه های جمعی خود باطلاع مردم رسانده است ” هر چند در قسمت های دیگر این مطلب جواب این نکته هست و توضیح دادیم که  محور بحث ما شرکت کردن و نکردن کومه له در این کنگره نیست. مسئله چگونگی سیاست کومه له در برخورد به این مسئله سیاسی مهم در کردستان است. در این نوشته بر سیاست فعال در ارتباط با این کنگره تاکید کردیم و تا جائی که ممکن بود راه حل را گفتیم. در این ماجرا کومه له آن تفاوتهایی را که می بایست نمایندگی می کرد به جا نیاورد. “گزارش کار و عملکرد” ی که کومه له از کنگره و مقدمات آن به مردم میدهد، مرز کومه له با این جریانات را نشان نمی دهد. دادن چنین گزارشاتی را هر نیروی دیگر شرکت کننده در این کنگره می تواند بدهد. زمانی این گزارش ها جا و مکان درستی پیدا میکرد که با سیاست و مواضع متفاوت و مستقل از قبل اعلام شده کومه له مرتبط شود. در چنین صورتی هر گزارشی از طرف کومه له می توانست برای این سازمان کسب اعتبار کند و به شکل گیری صف جداگانه ای در جامعه در مقابل با هیاهوی ناسیونالیست ها کمک برساند. گزارش شرح وقایع ماجرا از طرف کومه له در حالیکه در ابتدا اصول مبتنی بر کنگره را بدون چون و چرا پذیرفته و از درون آن صف و از سنگر کنگره ملی به گوش میرسد نمی تواند مردم آگاه را مجاب نماید.

۲۰ اکتبر ۲۰۱۳

مجیدحسینی

majid.hosaini@gmail.com