سرمایه داری و کابینه ی آقای روحانی

کابینه ی روحانی در میان هیاهو و سرو صدا ی همه ی جناحهای حکومتی ازرهبرو فرماندهان سپاه پاسداران و امام جمعه های رنگارنگ سراسر کشورتا جانبداران خارج از حکومتشان مانند حزب توده و نهضت آزادی و غیرو… کاروبار حکومتی را با مکالمه ی تلفنی رییس جمهور با آقای اوباما و مذاکرات سری وزیر امور خارجه با وزارت خارجه ی ایالات متحده بدست گرفت. بناگهان “رژیم اشغالگر قدس” جایش را به اسراییل داد و بحث بر سر حذف شعار مرگ بر آمریکا درگرفت. اینبار هم مانند همیشه “چپها و کمونیستها” مسئول این شعار شناخته شدندو صادق زیبا کلام و سایر تئوری پردازان نئولیبرالیسم حکومتی بصدای بلند گفتند که اساسا این شعار را کمونیستها به میدان سیاست ایران وارد کرده اند واین توطئه ی کمونیستی است!! همین کم مانده است که بفرمایند اصلا در این سی و چند ساله کمونیستها در ایران حکومت میکرده اند و شرایط اقتصادی کنونی هم زیر سر آنهاست. ترفند نئولیبرالها اینست که اول سرمایه داری دولتی را به نام سوسیالیسم جا میزنند و بعد آنرا رد میکنند وجشن پیروزی بر مارکس و مارکسیسم را میگیرند. اما مورد ایران یکی از بارزترین نمونه های شکست سیاستهای نئولیبرالی است. سی سال است که این آقایان کرسی های اقتصاد دانشگاههای ایران را دردست دارند، سی سال است که مشاورین اقتصادی حکومتها اعم از رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد از میان این آقایان انتخاب میشوند ولی هنوزهم قصد ندارند به این اقرار کنندکه راه حلهایشان اقتصاد ملی را به بن بست خانه خراب کنی کشانده است. بن بستی که البته برای بورژوازی ایران سودهای نجومی و برای طبقه ی کارگر ایران فقر و بیکاری بدنبال داشته است. در تاریخ ایران هرگز چنین میلیاردرهایی مانند زنجانی ومحصولی و خاموشی و.. نبوده است. میلیاردرهایی که امروزه با هواپیمای خصوصی پرواز میکنند وثروتشان دیگر قابل شمارش نیست. هیچگاه در تاریخ ایران چنین بانک زنی های چند میلیارد دلاری که در جمهوری اسلامی رخ داد ،صورت نگرفته است. نتیجه ی سیاستهای اقتصادی این آقایان و رهنمودهایشان به حکومتی ها تنها تورم کمرشکن و بینظیر در تاریخ ایران نیست بلکه بموازات آن اقتصاد ملی را به رکود رهنمون گشته اند. سی سال است که خواهان “آزادی بازار” هستند اما به این پرسش ساده پاسخ نمیدهند که اگر بازار در این سی سال “آزاد” نبوده پس این سودهای نجومی در دست تجارمحترم و سرمایه داران عزیز از کجا آمده اند؟ اگر خصوصی کردن ها به اندازه ی کافی نبوده است پس اینهمه بذل و بخشش های حکومتی از اموال ملی به این و آن کجا رفته است؟ اما این آقایان سرمایه داران تنها به این راضی نیستند بلکه فراتر از آن همه ی سیاست را درایران در اختیار گرفته اند. اینرا دیگر همه میدانند که چگونه امثال همین زنجانی و محصولی در جنبش سال هشتادوهشت نوچه هایشان را به جان مردم بپاخاسته انداخته بودند. اینهمه بانکهای “خصوصی” که در ماجرای ارزی پول به جیب زدند، مگر دولتی بودند؟ در حالیکه پول از پاروی کنسرنهای اقتصادی مانند خاتم الانبیا و بنیاد شهید و بنیاد مستضعفین و دهها کنسرن دیگر بالا میرفت، یک جمشید بسم الله را دستگیر میکردند به اتهام اخلال در بازار ارز!! آیا این گریه آور نیست؟ البته که همه ی این کنسرنها با حکومت بده بستان دارند و نمایندگان مجلس را میخرندو به این و آن حکومتی پول میدهند و لابی میکنند وآنجا که کارشان پیش نمیرود به تروروکشتارروی میاورند، اما در کجای دنیای سرمایه داری این اتفاق نمی افتد؟ چندتا سرمایه دار در دنیا وجود دارد که بدون چنین زدوبندهای دولتی ای میلیاردر شده باشد؟ من مجددا ماجرای نیشکر شوشتر را مثال میاورم. نئولیبرالهای ایرانی در یک حساب و کتاب ساده به این نتیجه رسیدندکه قیمت تولید شکر درایران نسبت به بازار جهانی بالاست، درنتیجه به بورژوازی توصیه کردند کارخانه ها را تعطیل کندو برود ارزانترش را از بازار جهانی بخرد!چندتا آیت الهی دانه درشت هم لابی کردند و رفتند که از بازار جهانی شکر ارزانتر وارد کنند. آن چند آخوند حالا در پول غلت میزنند و شکر هم هرروز گرانتر میشود! اما نتیجه تنها بیکاری کارگران و کارمندان این کارخانه نبود. این بعد کوچکتر قضیه بود. مغزعلیل نئولیبرال به اینموضوع که در نتیجه ی تعطیل تولید ملی چه برسر پول ملی خواهد آمد ، نیندیشیده بود. وقتی که این راه حل همگانی شد که هرچه در بازار جهانی ارزانتر است وارد کنیم، تولید ملی تعطیل میشود ارزش پول ملی افت میکند، اقتصاد ملی که تنها به تجارت وابسته شده است، وابسته به دلار میشود وکارگران بیکار میشوند وقدرت خریدشان را از دست میدهند. از آن بدتر در نتیجه افت ارزش پول ملی قیمتها روزبروز بالا میرود که معنای عملی آن کم شدن قدرت خرید مردم است. سپس نئولیبرالهای ما به کمک ژنرال کوتوله ورییس جمهور مورد علاقه ی نظام طرح حذف سوبسید ها را بنام “هدفمندی یارانه ها” عملی کردند وبرای جلوگیری از ورشکستگی کامل سرمایه داران به حکومت نصیحت کردند که در میان مردم پول پخش کند. اما یکسردیگر هدفمندی یارانه ها هم سپردن قیمتها به دست نامرئی بازاریعنی همان دست تجارمحترم بود! حکومتی که درتجارت خارجی نقشی بازی نمیکند، حق ندارد در تعیین قیمتها دخالت کند. بالا رفتن قیمتها و مخارج حکومتی درپیشبرد جنگهای منطقه ای درسوریه و عراق وافغانستان و سومالی و یمن و بحرین و جاهای دیگر ودزدی های میلیاردی عوامل حکومتی از اموال ملی، بهمراه طرحهای پوپولیستی احمدی نژاد وباندش کاررا به چاپ اسکناس بدون پشتوانه کشانید. میلیاردها تومان به بازار تزریق گردید، بدون اینکه به نتایج آن بیندیشند. رییس جمهوروقت دریک جمله خلاصه کرد که پول یک تکه کاغذ است. کار گرانی و تورم و بیکاری که بالا گرفت نئولیبرالهای ما بناگهان با ترفند جدیدی قیافه ی حق به جانب گرفتند که “سیاستها درستند اما اجرای آنها بد است. اشکال از دولت است!” البته که اشکال از دولت است. اما نه دولت بمثابه ی کابینه ی حکومتی آنطور که این آقایان تعریف میکنند بلکه دولت بمثابه ی ارگان سیادت طبقاتی طبقه ی حاکم. این اجرای سیاستها نیست که مشکل آفریده است بلکه این خود سیاستها هستند که اقتصاد ملی را به چنین درد بیدرمانی دچار کرده اند. سیاستهای اقتصادی که تنها و تنهامبتنی برکسب حداکثر سود برپایه ی فزونی ارزش اضافی حاصله در روند تولید در مقابله با بحران کنونی باشد ، هر طور که عملی شوند و ازجانب هر مدیرمدبری که اجرا شوند مانند گرگزاده عاقبتی جز گرگ شدن ندارند. امروز تنها این جمهوری اسلامی و سیاستمداران آن نیستندکه به بن بست رسیده و هیچ راهی برای برونرفت از بحران ندارند، بلکه این کل طبقه ی بورژوازی است که جامعه را به سوی ازهم پاشیدگی کامل میبرد. نئولیبرالهای اقتصاددان ایرانی درپی راه حلهای “ملی” برای حل مشکلات اقتصادی ایران میگردند. دراین میان آنها به مغالطه دست میزنند. اصل مطلب را بدست فراموشی میسپارند و تلاش میکنند با طرح مباحثی مانند ساختاری بودن و یا نبودن بحران در ایران و افت ارزش پول ملی ویا تضعیف آن اصل مطلب را پنهان نمایند. در اینکه کابینه ی آقای احمدی نژاد با سیاستهایش کشور را به لحاظ اقتصادی به پرتگاه ورشکستگی کشانید هیچ شکی نیست اما آیا در این میان بورژوازی بزرگ اعم از اشخاص سرمایه دار و یا مونوپولیستهای سپاه پاسداران به ثروتهای نجومی و افسانه ای دست نیافتند؟ در سالهای حکومت باند احمدی نژاد ، بنا به گفته های کاربدستان حکومت ایران ششصد تا هشتصد میلیارد دلار ارز در مقابل صادرات نفتی به کشور وارد شده است . علاوه بر آن تجار ایرانی در بازار عراق میلیاردها سود بری داشته اند که آنهم به جیب سرمایه داران ایرانی واریز گشته است . ما اطلاعی از اینکه در بازارهای سوریه و دوبی و بحرین و افغانستان چه خبر است نداریم چراکه در ایران همه چیز در هاله ی مقدس “کشش ندهید” غیرشفاف و گم شده است. هیچ آماری دردست نیست و تنها از لابلای سخنان برخی کاربدستان حکومتی میتوان حدس و گمانهایی زد. اما این نیز که حکومت حاضر به شفافیت در عرصه ی آماری نیست دستپخت استبداد فاشیستی است وگرنه موضوع بسیار ساده است. دولت بعنوان مدیر اجرایی اقتصاد ملی باید به صاحبان این دارایی ها که بطور موقت در اختیارش گذاشته شده اند، حساب وکتاب پس بدهد. هربنگاه سرمایه داری معمولی به ظاهر هم که شده ، سالی یکبار به سهامدارانش حساب و کتاب پس میدهد. اما حکومت در ایران برعکس عمل میکند. آنها خود را صاحبان و ولی نعمتان این ثروتهای ملی میدانند و با آن هرکاری که میخواهند میکنند و پاسخگوی احدی هم نیستند! اینکه باند احمدی نژاد از بانکها بقرض میگرفت تا مثلا یارانه ها را بپردازد یک راه حل سیاسی بود تا اقتصادی. این مقروض بودن دولت به بانکها، دولت را بلحاظ سیاسی در چنگ بانکها گرفتار میکند. این آن سیاست اقتصادی کابینه ی احمدی نژاد بود. همپایه کردن بورژوازی خصوصی با مونوپولیستهای سپاه پاسداران درعرصه ی سیاست ملی. پول به اندازه ی کافی در مملکت هست. مگر اینکه کسی ادعا کند که در سالهای اخیر اقتصاد ملی به مقدار هشتصد میلیارد دلار فقیر تر شده است. پرسش اینست که آیا این مقدار ارز در اینمدت زمان از حیطه ی اقتصاد ایران خارج شده است ؟ در اینصورت به کجا رفته است؟ “اقتصاددانان” ما حاضرنیستند چنین سئوالهای ساده ای را پاسخ بدهند. آنها که بیکباره همگی “معتدل” شده اند بیش از آنکه به راه حلهای عملی برای راه اندازی تولید ملی بیندیشند، در مورد اینکه چگونه میتوان طبقه ی کارگر را بیش از این استثمار نمود و چطور میتوان با تحمیل فقر بیشتر بر جامعه دامنه ی ثروت سرمایه داران را فراختر نمود به بحثهای بی پایان میپردازند. آنها برای متعادل کردن نرخ سود به همان راه حل همیشگی بورژوازی پناه میبرند. یعنی از طریق بالا بردن ارزش اضافی و کم کردن سرمایه ی متغیر(دستمزد کارگران ) . رکود اقتصادی نتیجه ی بلاواسطه ی افت شدید نرخ سود است. وقتی که دیگر تولید کالاها سودی نداشته باشد، سرمایه داران دست از تولید میکشند. راه حل نئولیبرالها برای حل معضلات اقتصادی گفتگو و ساخت و پاخت با “شیطان بزرگ” درجهت رفع تحریمهاست ، اما تحریم ها در این میان تنها به مثابه ی کاتالیزاتوری عمل کرده اند و نه بیش از آن. بحران نتیجه ی تحریم ها نبوده بلکه عکس این صادق است . بحث در اینجا بر سر مذاکره با ایالات متحده نیست بلکه بر سر اینست که چگونه میشود ازنکبت بحرانهای مداوم اقتصادی که تنها به فقر و بیکاری و بیخانمانی توده های میلیونی کارگر منتهی میشود، خلاص شد. نئولیبرالهای ایرانی بر سر اصولی پا میفشارند که یونان و اسپانیا و ایتالیا و قبرس و فرانسه و … را به ورشکستگی کامل کشانیده اند. آیا براستی عدم رغبت به سرمایه گذاری در کارهای تولیدی در نزد سرمایه دارهای ایرانی نتیجه ی گران بودن نیروی کاردر ایران است؟ آیا براستی نیروی کار درایران گران است؟ هرکسی که حتی از دور با سیاست در ایران آشنایی داشته باشد ، بنوعی این را شنیده است که فعالین جنبش کارگری ایران در زندانند، احزاب کارگری در ایران ممنوعند، سندیکاها در ایران بشدت سرکوب میشوند و کسی حق ندارد به فکرمتشکل کردن کارگران باشد. خوب این برای چه است ؟ مگردرنتیجه ی چنین سیاستی دست سرمایه دارها برای استثمار بیشتر باز نمیشود؟مگر تاکنون سرمایه داران با استفاده از چنین سرکوبی دستمزدها را تا حداقلترین سطح ممکن پایین نبرده اند؟ چرا این آقایان نئولیبرال که یقه شان را برای آزادی قیمتها در بازار جر میدهند حاضر نیستند به این واقعیت ساده تن دردهندکه کارگران هم حق دارند در این بازار آزاد کالایشان را که همان نیروی کارشان باشد، با صرفه ی بیشتری بفروش برسانند؟ چرا اینهمه آزادی ها ی ادعایی این آقایان تنها برای سرمایه داران است؟ اقتصادی که در آن احزاب و سندیکاهای کارگری با دست باز و آزادی کامل به مقابله با سیاستهای اقتصادی بورژوازی نپردازند، هیچ راهی ندارد به جزآنکه به ورشکستگی مطلق کشیده شده و در آنارشی خود خفه شود.
ادامه دارد
کوروش سلحشور
بیستم اکتبر دوهزارو سیزده